زندگی زیباست!

اشتراک وفاداری (ماهی یک چایی)

می‌توانید از محتویات این باکس بگذرید و یک‌راست به سراغ نوشته اصلی بروید. قبل از خرید اشتراک وفاداری، مزایای آن را از طریق این پیوند مشاهده کنید. لطفا تنها بعد از خواندن «مزایای خرید اشتراک» اقدام به خرید کنید.

زندگی زیباست! یا زندگی زیباست؟ مساله این است.

نمی‌خواهم از دید روتین و رایج به مساله نگاه کنم. می‌خوام کمی وارد عمق ماجرا بشم. زندگی چیست؟ من کیستم؟ باور کنید توضیح دادن آن چیزی که در ذهنم می‌گذرد سخت است ولی دیگر شروع کرده‌ام.

اول از همه بد نیست این پست در خصوص «من کیستم، زنده‌ام یا زندگی می‌کنم» را اگر نخوانیده‌اید، بخوانید تا کمی با نوع نگاه من به دنیا آشنا شوید. زندگی چیست؟ کمی که عمیق به ماجرا نگاه کنیم، زندگی چیزی غیر از تفسیر داده‌های بیرونی توسط مغز نیست. تمام آن چیزی که به اسم زندگی می‌شناسیم در جمجمه‌ی ما شکل می‌گیرید. چمن رنگ سبز و آسمان رنگ آبی‌اش را در مغز ما به خود می‌گیرد. زیبایی به سبک خود مغز ما تعریف می‌شود و پلیدی را مغز ما تفسیر می‌کند.

زیبایی و زشتی زندگی حاصل فعل و انفعالتی‌ست که در مغز ما شکل می‌گیرد و به همین خاطر است که مفاهیم انتزاعی این چنین، به صورت وسیع مورد اختلاف نظر افراد است.

زیبایی حس خوبی به ما می‌دهد ولی خود این حس خوب چیست؟ آن هم تفسیر مغز ماست. به عبارتی پاداش دیدن زیبایی را مغز ما با حس خوب می‌دهد. اینجاست که پاداش دادن مغز، خوبی را برای هر شخص تعریف می‌کند. نتیجه این که زیبایی زندگی را بایستی با ترجیحات مغزمان بسنجیم و به دنبالش بگردیم.

ولی می‌خواهم کمی بیشتر به پیش بروم. مغز ما چیست و یا حتی کیست؟ مغز ما آشی دست‌پخت سرآشپزی به اسم سلسله‌ی ژن‌های ماست. بله، این همه تفسیرهای گونه‌گون از ورودی‌های بیرونی که مغز انجام می‌دهد، حاصل تلاش‌های ژن‌های ماست که چنین مغزی را شکل داده‌اند.

بیاید زمان را در یک گستره‌ی وسیع چند صد میلیون ساله نگاه کنیم و آن را به یک تک یا دسته ژنی خلاصه کنیم که چند صد میلیون سال پیش متولد شد. اسم این ژن(ها) را خانم یا آقای اسمیت بگذاریم! چطور است؟

خانم اسمیت به شیرینی علاقه نشان می‌دهد. یعنی وجود او در بدن موجود زنده، علاقه به شیرینی را حاصل می‌شود. ولی خود شیرینی چیست؟ بیایید شیرینی را واقع‌بینانه‌تر تعریف کنیم. شیرینی خاصیت مشترک میوه‌های رسیده‌ایست که انرژی زیادی دارند. بله، تفسیر شیرینی در مغز ما دلپذیر است ولی در اصل شیرینی یک کیفیتی‌ست که به سبب مفید بودنش، مغز آن را لذت‌بخش تفسیر می‌کند. حالا وجود خانم اسمیت در بدن جاندار سبب می‌شود که مغز جاندارِ قصه‌ی ما از شیرینی خوشش بیاید و هرجا آن را دید بخورد. شیرینی انرژی دارد و این انرژی کمک می‌کند تا جاندار، از نظر بقا، شانس بیشتری را نسبت به دیگری داشته باشد. برنده کیست؟ جانداری که می‌میرد؟ یا ژنی که خود را منتقل می‌کند؟ بله، برنده جاندارِ بی‌نوا نیست. جاندار تنها در طی زندگی کوتاه خود لذتی را به سبب تفسیری که این ژن باعثش است تجربه می‌کند و در نهایت ریق رحمت را سر می‌کشد. ببخشید که بی‌ادب شدم، خواستم تم داستان خشک و خالی هم نباشد به همین خاطر کمی ریق به قصه اضافه کردم. هرچند می‌دانم که انتخاب هوشمندانه‌ای نبود. بگذریم.

DNA

خانم اسمیت با کمک به بقای جاندار، شانس بچه‌دار شدن آن جاندار را افزایش می‌دهد. بچه‌ی جاندار اگه «خانم‌اسمیت‌دار» باشد، به مانند مادر خود، شانس بیشتری دارد؛ در نتیجه بچه‌ای از مادر که، «خانم‌اسمیت‌دار» به دنیا می‌آید و البته بچه‌های «خانم‌اسمیت‌دار» هم به دنیا می‌آورد، بقا پیدا می‌کنند و نسل اندر نسل مادر زمین را به عزایش می‌نشانند.

این وسط چه کسی بُرده؟ جاندار یا خانم اسمیت؟ بله دوستان در این بازی روزگار خانم اسمیت برنده‌است و بر خر مراد می‌راند. شوخی نمی‌کنم! واقعا بر خر مراد می‌راند. خانم اسمیت میلیون‌ها سال است که زنده است و از بدن این جاندارد به بچه‌اش و از بچه به دیگری منتقل می‌شود و این وسط آن بچه فکر می‌کند که زندگی می‌کند،‌ در حالی که خانم اسمیت‌ها هستند که او را زندگی می‌کنند.

حالا به اصل مطلب پست برگردیم. این زندگی که ما می‌کنیم زندگی ما نیست. زندگی خانم‌ها و آقایان اسمیت است. ما تنها ماشین‌هایی در اختیار این ژن‌ها هستیم. توجه کرده‌اید که در یک سن خاصی چقدر تمایل به بچه‌دار شدن دارید؟ حس مادرانه را می‌فهمید؟ فکر کردید این‌ها قشنگ است؟ از دید یک انسان قشنگ است، چرا که خانم‌ها و آقایان اسمیت باید آن را برای شما رنگ و لعاب بزنند تا شما را متقاعد کنند تا آن‌ها (ژن‌ها) را به نسل بعد منتقل کنید!

زندگی در عمق عمیق خود قشنگ نیست. حداقل برای ما، چرا که ما بیش از یک ماشین در اختیار ژن‌های خودخواه نیستیم!

ولی بیایید خودمان را گول بزنیم و بگوییم «زندگی قشنگ است!» یعنی این‌هایی که گفتم را نمی‌دانیم! چاره‌ای هم نداریم، و باید از فرصتی که به دست آوردیم نهایت استفاده را بکنیم. حداقل برده‌ی خوبی برای ژن‌هایمان باشیم تا آن‌ها هم به ما حال بدهند.

 

2 دیدگاه

  1. سلام
    بله حرف شما صحیح
    اما اینجا یه مسئله هست اونم وجود همون موجود جانداره
    ایا بدون وجود خانم و آقای اسمیت میتونه وجود خارجی داشته باشه؟
    آیا با یک تکه سنگ تفاوتی میکنه؟
    ایا زندگی در همین امیال و تلاش برای رسیدن بهش خلاصه نمیشه؟
    خوردن.خوابیدن.زاد و ولد و…
    بنظر بنده ما نباید جاندار رو از خانم و آقای اسمیت جدا بدونیم
    میتونیم بگیم که این جاندار یک بخش زایشی از این ژن ها هستند که به ژن قدرت بقا میدن
    و این رو هم در نظر داشته باشید که ژن مادر و فرزند هم عینا یکسان نیستند حتی دو قلو های هم سان هم ژن های دقیقا همسانی ندارند
    پس ما موجودات هم همین تفاوت هاییم همین ژن های متفاوت که با مردن ما اونام میمیرن و به نفر بعد دقیقا منتقل نمیشوند.
    اگر هم شباهتی دیده میشود بخاطر شرایط محیطی است که امکان بقا ب ژن هایی ناسازگار رو نمیدن در غیر این صورت حتما موجودات و ژن هایی بود ک با وجود مادر و فرزند بودن با هم تفاوت های اساسی داشتن
    در آخر از اینکه جهت افزایش آگاهی فارسی زبانان تلاش میکنید ازتون کمال تشکر و قدر دانی رو دارم

    • سلام و ممنونم.

      بله، این دو مفهوم به‌شدت در هم تنیده‌اند. قرار نیست همه‌ی ژن‌ها به نسل بعد منتقل بشن. اون‌جا هم برای بقا رقابت وجود داره و اون ژن‌هایی منتقل می‌شن که با توجه به محیط و طبیعت شرایط بهتری برای انتقال یافتن رو دارند.

      منظور من هم اینه که در کدگشاییِ «وجود آدم» این ژن‌ها هستند که در رقابت برای انتقال هستند و ما و تصوری که از دنیای اطراف داریم زاییده‌ی ماشینی هست که همین ژن‌ها به نحوی ابداع کردند.

      وقتی تصویر بزرگ رو ببینیم، از زمان‌های خیلی دور که حتی انسانی وجود نداشت، باز هم رد پای ژن‌ها و تلاششون برای انتقال برای بقاء رو می‌بینیم.

1 بازتاب

  1. زندگی کردن در رویا یا واقعیت؟ - ایلولا

پاسخ دهید

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد