چطور بهتر یاد بگیریم | 44 | اهمیت نگاه از بالا و نیمکره راست مغز

چطور بهتر یاد بگیریم

اشتراک وفاداری (ماهی یک چایی)

می‌توانید از محتویات این باکس بگذرید و یک‌راست به سراغ نوشته اصلی بروید. قبل از خرید اشتراک وفاداری، مزایای آن را از طریق این پیوند مشاهده کنید. لطفا تنها بعد از خواندن «مزایای خرید اشتراک» اقدام به خرید کنید.

تصویر زیر یک سی‌تی‌اسکن از مغز است که در آن نیمکره راست به خاطر سکته آسیب دیده. آسیبی که مشاهده می‌کنید باعث یک اختلال خاص به اسم نارسایی بسیط ادراکی شده است. حالا نارسایی بسیط ادراکی چیست؟ افرادی که از این اختلال رنج می‌برند، می‌توانند از مغزشان به خوبی استفاده کنند. حتی هوش و استعدادشان دوباره بازیابی شده، تا جایی که می‌توانند مسائل پیچیده را حل کنند – البته اگر قبلا هم از پس حل آن‌ها برمی‌آمدند. ولی اگر در محاسباتشان اشتباهی صورت پذیرد – مثلا حساب کنند که یک دکه‌ سوسیس‌فروشی یک میلیارد دلار ضرر داده – ککشان هم نمی‌گزد. یعنی به خودشان نمی‌گویند که «آخه یک میلیارد؟ یه دکه سوسیس‌فروشی؟ با عقل جور در نمیاد که!» دلیلش این است که آن‌ها تصویر بزرگ را در ذهن خود ترسیم نمی‌کنند. نگاهِ از بالا به مساله و دیدن راه‌های دیگر و بررسی اینکه «آیا این راهی که من رفته‌ام با عقل جور در می‌آید یا خیر» برایشان ممکن نیست.

اهمیت نگاه از بالا و نیمکره راست مغز

نمی‌خواهیم بگوییم که فرضیه‌ی سطحی چپ‌مغز و راست‌مغز بودن درست است، ولی قرار نیست که منکر همه چیز شویم. بعضی از ویژگی‌ها تا حدودی بستگی به قسمت راست یا چپ مغز دارند و در کل تفاوت‌های جالبی بین این دو نیمکره وجود دارد.

شواهد زیادی نشان داده که نیمکره راست مغز، به ما توانایی قدم به عقب گذاشتن و دیدن تصویر از بالا را می‌دهد. به عبارتی به لطف نیمکره راست می‌توانیم که تصویر وسیع‌تر و کلی‌تر از آنچه در جریان است را ببینیم. افرادی که قسمت راست مغزشان صدمه دیده این ویژگی را از دست می‌دهند.

فرض کنید که وارد یک منظره شده‌اید. وقتی بر روی یک منطقه‌ی خاص ریز شده‌اید، قادر به دیدن سایر قسمت‌های منظره نیستید. حالا کافی‌ست که قدم به عقب بگذارید و تصویر بزرگ‌تر را ببینید. اینجاست که ممکن است چیز تازه‌ای در منظره ببینید و با خودتان بگویید «آها، اونجا رو. یه مسیر بهتر؛ یه منظره‌ی قشنگ‌تر». این «آها» گفتن و کشف یک راه و زاویه‌ی جدید، ویژگی‌ایست که افرادی که ذکرشان رفت از دست می‌دهند. برای آن‌ها ناگهان یک لامپ بالای سرشان روشن نمی‌شود، جرقه‌ای در ذهنشان زده نمی‌شود و در نهایت نمی‌توانند مساله را از راه تازه‌ای ببینند.

نمیکره‌ی راست مغز، در قرار دادن ما در مسیر درست و بررسی صحتِ راهی که رفته‌ایم نقش پررنگی را ایفا می‌کند.

ولی اگر ما سکته‌ی مغزی نکرده‌ایم و دچار نارسایی بسیط ادراکی نیستیم، این اطلاعات به چه کارمان می‌آید؟ وقتی شما به صورت خودآگاه از این قابلیت ذهنی استفاده نکنید، عملا با یک فرد دچار اختلالی که ذکرش رفت تفاوتی نمی‌کنید. البته یک خبر بدتر هم برای‌تان دارم. شما با استفاده نکردن از این ویژگی، کم‌کم قابلیت دیدن تصویر از بالا و مشاهده‌ی مسیر برای یافتن خطاهای احتمالی را از دست می‌دهید. حتی اگر سکته نکرده باشید.

یک عصب‌شناس رفتاری معروف به اسم Vilayanur S Ramachandran می‌گوید نیمکره راست ما مثل وکیل مدافع شیطان عمل می‌کند و دائم در پی یافتن تناقضات در وضع موجود است، در صورتی که نیمکره چپ لجوجانه به چیزی که در جریان است می‌چسبد. Michael Gazzaniga هم می‌گوید که نیمکره چپ ما دنیا را تفسیر و تمام تلاش خود را خرج این می‌کند که این تفسیر بدون تغییر باقی بماند.

فرض کنید که در حال انجام یک محاسبه، و در حالت متمرکزید. اگر در ابتدا یک اشتباه کوچک انجام دهید، ادامه‌ی حل مساله با وجود اینکه بقیه راه را درست می‌روید، شما را به پاسخ درست نمی‌رساند. حتی ممکن است یک اشتباه کوچک در ابتدا چنان اختلافی در نتیجه به وجود بیاورد که پاسخ فقط اشتباه نباشد، بلکه مضحک و باعث خنده شود. شما با خودتان می‌گویید «این عوضی‌ها چرا می‌خندند؟»

تمرکز شدید بر روی مساله و چسبیدن به راهی که برای حل مساله پیش گرفته‌اید نیمکره چپ را برای طی یک مسیر منطقی بر روی شاهراهی که پیش خود می‌بیند درگیر کرده و به شما اجازه نمی‌دهد که تصویر بزرگ را ببینید. همین موضوع باعث می‌شود که پاسخی که به دست آورده‌اید را صحیح تلقی کنید و کمی یک‌دنده شوید.

نیمکره چپ به تحلیل و پیشروی در مسیری که در آن قرار دارید کمک می‌کند و شواهد زیادی نشان می‌دهد که می‌تواند دلیلی برای تعصب و خودمحوری تلقی شود. به همین خاطر است که وقتی در حال انجام حل یک مساله‌اید، از خود بسیار مطمئنید. ولی رویکرد درست این است که یکم قدم به عقب بردارید و با یک نگاه کلی و دوباره، راه‌حل را از ابتدا بررسی کنید؛ چرا که احتمالا اسیر سوگیری ذهنی که زیر سر نیمکره چپ مغز است خواهید شد. با نگاه کلی، شما یک ارتباط معقول بین دو نیمکره برقرار کرده و شاید مشکل احتمالی و جواب غلط را تشخیص دهید. ریچارد فایمن یک نقل‌قول معروفی دارد که می‌گوید: «اصل اول اینه که خودت رو خر نکنی و [بدبختی اینه که] تو همان فردی هستی که راحت‌تر از همه خودت رو خر می‌کنی.»

بهترین راه‌حل برای این موضوع چیست؟ استفاده از تمام توان ذهنی‌تان (شامل توانایی‌های نیمکره راست) برای پیدا کردن مسیر اشتباه همیشه هم پاسخگو نیست. شما نقاط کور ذهنی دارید و معمولا اسیر الگوهایی می‌شوید که با توجه به اینکه با تحلیل و بررسی به آن‌ها رسیده‌اید، قبول خطا در آن‌ها برای‌تان سخت است. به هر حال فسفر سوزانده‌اید و به آن‌ها رسیده‌اید. به نظرتان می‌آید که حرکت‌تان از A به B بر طبق اصل و اصول درستی بوده است. متاسفانه این وضعیت آنچنان که ما فکر می‌کنیم قابل اتکا نیست. پس راه‌حل چیست؟

کار تیمی به همراه کسانی که بر روی همان سرفصل تمرکز کرده‌اند می‌تواند بسیار مثمر ثمر باشد. به این طریق که جمع ایده‌های شما می‌تواند کمک بزرگی به هویدا شدن خطاها کند. مشخص شدن تناقض در پاسخ، می‌تواند سر نخ خوبی برای اشتباه بودن راه‌حلی که رفته‌اید به شمار بیاید. البته با هر بار مشاهده‌ی خطا ممکن است شوکه شوید که «چرا!؟» مثل وقتی که انتظار بیست دارید، و به زور با ده درس را پاس می‌کنید.

به دوستان خود و ایده‌پردازی‌ها بر روی یک مساله، به صورت یک شبکه‌ی بزرگِ حالتِ دیفیوس نگاه کنید. یک شبکه که فراتر از ذهن یک شخص است و به توان چند ذهن دیگر رسیده است. می‌بینید که در این حالت پتانسیل بیشتری برای حل مساله پیدا خواهید کرد و الگوهای تازه‌ی ذهنی برای حل مسائل مختلف می‌توانید بسازید.

موضوع کار تیمی به همینجا ختم نمی‌شود. در یک تیم، زندگی شما نیز می‌تواند تحت تاثیر قرار بگیرد. در همان تیم ممکن است با یک فرصت شغلی مواجه شوید و یا توصیه‌ی یک کتاب یا دوره را از هم‌تیمی‌تان بگیرد. هر کدام از این موارد می‌تواند آینده‌ی شما را زیر و رو کند.

نکته‌ی بسیار حائز اهمیت در خصوص گروه‌ها این است که تا زمانی که گروه بر روی سرفصل‌هایی که قرار است بر روی آن کار کند، متمرکز شده، در گروه باقی بمانید. اگر دیدید که گروه به محلی برای خوش و بش، و بحث‌های فرعی تبدیل شده، یا افراد با تاخیر وارد می‌شوند و اصلا موضوع بحثِ روز را نمی‌دانند، بهتر است که عطای گروه را به لقایش ببخشید و به فکر پیدا کردن یک گروه بهتر باشد.

اولین نفری باشید که نظر می‌گذارد

پاسخ دهید

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد