میتوانید از محتویات این باکس بگذرید و یکراست به سراغ نوشته اصلی بروید. قبل از خرید اشتراک وفاداری، مزایای آن را از طریق این پیوند مشاهده کنید. لطفا تنها بعد از خواندن «مزایای خرید اشتراک» اقدام به خرید کنید.
واضح است که واکنش جنگ یا گریز در مغز صورت میپذیرد. اطلاعات از طریق سنسورها به مغز ارسال و وارد تالاموس میشود. تالاموس یک هابِ مرکزی برای مغز به حساب میآید. فرض کنید که مغز یک شهر است؛ تالاموس در این شهر، دقیقا ایستگاهیست که هر چیزی که وارد میشود اول به این ایستگاه میرود و سپس در سطح شهر پخش میشود. تالاموس به بخشهای پیشرفتهی کورتکس و همچنین بخشهای نخستیتر مغز یا همان مغز خزنده در میانمغز و ساقهی مغز متصل است.
بعضی وقتها سیگنالهایی که از سنسورهای ورودی به تالاموس میرسد، نگرانکنندهاند. شاید این سیگنالها در محتوا و محیط آشنا یا ناآشنا باشند. اگر بین درختان در جنگلی گم شوید، خب اطلاعات دریافتی در محیط ناآشنا سبب نگرانی شما میشود. ولی اگر تنها در خانه نشستهاید و ناگهان صدای پایی در طبقهی بالا حس میکنید، اطلاعات نگرانکننده را در محیط آشنا دریافت میکنید. در هر دو حالت، یک برچسب «این چیزی که داره اتفاق میافته، خوب نیست!» به اطلاعات ضمیمه میشود.
در کورتکس این اطلاعات بیشتر آنالیز میشوند تا مغز ببیند آیا لازم است در خصوص پیشامد، نگران باشد یا خیر. در حالی که مغز در حال پردازش اطلاعات موجود در حافظه برای اتفاق مشابه در گذشته میگردد تا ببینید که طبق تجربیات بایستی نگران شود یا خیر، ممکن است که واکنش جنگ یا گریز در شما فعال شود. به عبارتی بسته به تجربیات، کورتکس میتواند خودْ واکنش جنگ یا گریز را با آنالیز دادهها فعال کند.
ولی همینطور که اطلاعات به کورتکس فرستاده میشود، کلاغ خبرچین ما اطلاعات را به آمیگدال هم میفرستد. این قسمت مربوط به واکنشهای مغز برای پردازش شدید احساسات به حساب میآید.
آمیگدال، خیلی خوشرو و خوشبرخورد با اطلاعات ورودی برخورد نمیکند، بلکه یک دفعه مانند یک بچهی عجول، تا یک چیز ناجور میبیند، زنگ خطر را فشار میدهد. این واکنش آنقدر سریع است که هیچ پروسهای در کورتکس به گرد پایش هم نمیرسد. به همین خاطر است که ترکیدن یک بادکنک در بالای سرتان، قبل از اینکه بتوانید وضعیت را آنالیز کنید و بفهمید که خطری تهدیدتان نمیکند، باز هم شما را میترساند.
هایپوتالاموس سیگنال را دریافت میکند. هایپوتالاموس درست در زیر تالاموس قرار دارد و مسئولِ رده بالای اتفاقاتی که در بدن میافتد، به شمار میرود. اگر بخواهیم استعارهای که در خصوص ایستگاه یا همان تالاموس گفتم را گسترش بدهیم، هایپوتالاموس، ایستگاهِ تاکسیهای بیرون از ایستگاه اصلی برای بردن چیزهای مهم به سطح شهر و انجام کارها به شمار میرود. یکی از کارهایی که هایپوتالاموس میکند، فعال کردن واکنش جنگ یا گریز است. هایپوتالاموس با استفاده از سیستم عصبی سمپاتیک، بدن را در «وضعیت جنگ» قرار میدهد.
حالا شاید بگویید: «یا خدا، سیستم عصبی سمپاتیک دیگه چه کوفتیـه؟» که سوال کاملا به جاییست.
سیستم عصبی از شبکهای از عصبها و سلولهای عصبی که در طول بدن پخش شدهاند، تشکیل شده است. از طریق این سیستم، مغز کنترل بدن را به دست میگیرد؛ و در اصل با بدن ارتباطِ بده و بستان برقرار میکند. سیستم عصبی مرکزی – مغز و طناب نخاعی – جاییست که تصمیمات مهم، اتخاذ میشوند. این قسمتها توسط لایهای ضخیم از استخوانها – جمجمه و ستون فقرات – به شدت مراقبت میشوند. ولی فقط این دو بخش، دارای اهمیت ویژه نیستند. عصبهای مهم دیگری نیز از این دو قسمت مشتق شدهاند تا بالاخره به تکتک قسمتهای بدن برسند. به این اعصاب جدا شده از سیستم عصبی مرکزی، سیستم عصبی پیرامونی میگویند.
سیستم عصبی پیرامونی خود دارای دو بخش است. یک بخش سامانه عصبی سوماتیک که به اسم سیستم عصبی ارادی نیز خوانده میشود. این سیستم، مغز را به دستگاه ماهیچهای/اسکلتی متصل میکند و اجازهی حرکات خودآگاهانه را به شما میدهد.
در کنار آن، سیستم دیگری برای کنترل همهی پروسههای غیرارادی نیز وجود دارد. این سیستم که عملکرد بدن ما را ممکن و در اصل ما را زنده نگه میدارد، به صورت گسترده به ارگانهای داخلی بدن متصل است.
خب سفت روی صندلی بنشینید که میخواهم اوضاع را از اینی که است پیچیدهتر کنم. این سیستم غیرارادی و خودکار و خودگردان خودش از دو بخش تشکیل شده است. دستگاههای عصبی سمپاتیک و پاراسمپاتیک.
طبق چیزهایی که در این پست از ایلولا از دورهی چطور یاد بگیریم، گفتم، بگذارید مغزتان تا اینجای کار را هضم کند، در پست بعدی ادامهش را برایتان خواهم گفت.
اگر بحث برایتان جذاب شد، دوستان خود را هم به خواندن این مجموعه نوشتهها ترغیب کنید. جا برای همه هست؛ خیالتان راحت…
پاسخ دهید