
میتوانید از محتویات این باکس بگذرید و یکراست به سراغ نوشته اصلی بروید. قبل از خرید اشتراک وفاداری، مزایای آن را از طریق این پیوند مشاهده کنید. لطفا تنها بعد از خواندن «مزایای خرید اشتراک» اقدام به خرید کنید.
میخواهم اول از همه شما را با نحوهی شکلگیری باورها در ذهنمان آشنا کنم، سپس برایتان بگویم که چطور قرار گرفتن در معرض رسانههای خطرناکی مثل تلویزیون و شبکههای اجتماعی میتواند باورهای ما را تحت تاثیر قرار دهد و حتی کار تا جایی پیش برود که از ما، انسانی سطحی بسازد. با سه گزاره شروع میکنم.
۱) باور یکی از سنگ بناهای تفکر خودآگاهانهی ماست. فیلتریست که از طریق آنها دنیای اطراف ما کمکم رنگ و بو میگیرد. باور چیزی است که ما آن را حقیقت میپنداریم حتی اگر ریشهای در واقعیت نداشته باشد.
۲) در بچگی ما همه چیز را دربست قبول میکردیم و به همین خاطر فیلترهایی که روی چشمان ذهنمان نصب شده، تحت تاثیر خانواده و محیط خواهد بود. ولی این ماجرا به بچگی ختم نمیشود بلکه باورهای ما با گذر زمان و تحت تاثیر محیط، نظرات دیگران و تفکراتمان ممکن است تغییر کنند و یا باورهای جدیدی شکل بگیرد.
۳) مغز ما تمایل به حفظ و تایید باورهایش دارد. سوگیری تاییدی باعث و بانی آن است.
با این سه گزاره به سراغ باورها میرویم. کسی ادعایی میکند؛ روی طیفی که مرکزش صفر است، این ادعا در جهت مثبت یا منفی تکان میخورد و به هر حال نسبت به آن موضع میگیرید. عواملی که در تعیین مکانِ این ادعا روی طیفِ مورد نظر اهمیت دارند شامل: الف) اطلاعات مرتبط با آن ادعاست که پیشتر در ذهن داشتهاید و موضع شما نسبت به آنها، ب) کسی که آن ادعا را مطرح میکند و نظر شما نسبت به او، ج) جزئیاتی که از آن ادعا مطرح میشود و میبینید و میشنوید.
برآیند نیروهای متقابل و سوزانده شدن فسفر در ذهن شما، این ادعا را جایی روی بردار قرار میدهد و قاعدتا دیگر نسبت به آن خنثی نیستید. یا آن را میپسندید یا خیر، ولی احتمالا هنوز از مرکز بردار (نقطه صفر) زیاد دور نشدهاید.
با موضع گرفتن نسبت به یک موضوع یا باور کمکم سر و کلهی احساسات هم پیدا میشود. اگر آن باور را پسندیده باشید، با وجود اینکه روی طیف بالا زیاد به سمت پسندیده شدن (مثلا سمت راست) نرفته، شما نسبت به آن حس خوبی پیدا میکنید. به این صورت مواردی که آن را تایید کنند باعث میشوند که نهتنها به نظرتان درست باشند، بلکه خواندن یا شنیدنشان شما را خوشحال خواهد کرد. اینجا بحث درست و غلط کمتر خودنمایی میکند بلکه پای احساسات در میان است.
موثق بودن منبع میتواند یکی از عواملی باشد که نقشی در پذیرش یا عدم پذیرش و در نهایت موضعگیریمان داشته باشد ولی دو نکته وجود دارد. اول اینکه در دنیای در حال تغییر ما، چیزی که اکنون درست است ممکن است سالها بعد متفاوتتر مطرح شود یا در موارد خاصی زیر و رو شود و دوم اینکه این عامل نقش پررنگی در تعیین جهتگیری ما نسبت به موضوع ندارد. به عبارتی هرچقدر احساسات ما نسبت به باوری قدرتمندتر شود، مدارک در جهت خلاف آن دردناکتر خواهند بود و توان پذیرش واقعیت رو به افول میگذارد.
به همین خاطر بهتر است اول از همه به منابعی که حداقل موثقتر است تکیه کنیم و خودمان را در معرض کسانی قرار دهیم که پختهتر و باتجربهتر هستند و روش استدلال درست را میدانند. کتابها، شاید بهترین منبعی باشند که میتوان با خیال آسودهتر به آنها تکیه کرد. دوم اینکه بدانیم که تحت تاثیر عوامل مختلف، ممکن است اطلاعاتی که از منبعی موثق به دستمان میرسد را قبول نکنیم چرا که نسبت به آن حس خوبی نداریم. اینجاست که یادگیری تفکر انتقادی و تلاش برای کنار آمدن با سوزش حرفهای درستی که با باورهای ما سازگار نیستند بسیار ضروری است.
به سراغ مثالهایی از زندگی روزانه و خطر عواملی که روی این باورها تاثیر دارند برویم.
گفتیم که تایید شدن باورهای قدیمی، یا آنهایی که روی طیف ما به سمت «پسندیده شدن» متمایل شدهاند، برایمان خوشایند است. به خاطر حس خوبی که از آنها میگیریم، کمکم، و به صورت ناخودآگاه، برنامههای تلویزیونی میبینیم که آن را تایید میکنند، دوستانی پیدا میکنیم که موافق آن هستند، و در شبکههای اجتماعی آنهایی را دنبال میکنیم که آن باور را قبول دارند. با وجود اینکه هیچکدام از این منابع صد در صد قابل اطمینان نیستند، ولی به نظرم شبکههای اجتماعی نسبت به بقیه عوامل، برای شکلگیری باورها، جای به مراتب خطرناکتری است. حتی یوتیوب به عنوان پرمحتواترین شبکه در این بین، اعتراف کرد که با توجه به اطلاعات غیرموثق و گاهی خطرناک، میتواند به مخاطبینش آسیب جدی بزند.
با شبکههای اجتماعی ادامه میدهیم. در این شبکهها، ناخودآگاه افرادی را دنبال میکنیم که به ما حس خوبی میدهند. در حقیقت باورهای پیشین را تایید میکنند (حتی اگر ریشه در واقعیت نداشته باشند). صحبتهای رد و بدل شده در این شبکهها اغلب سطحی است و صرفا حرفهایی است که میتواند بین دو نفر زده شود و فراموش شود و تمام. ولی در این شبکهها ابزارهایی وجود دارد که از همان صحبتهای سطحی، یک غول خطرناک میسازد (لایک و کامنت و در نهایت دوپامین). وقتی حرفی زده میشود، لایک میگیریم، کامنت از دوستانی که معمولا به خاطر خط فکری مشابه ما را تایید میکنند، میگیریم و یا در بسیاری از مواقع فقط لایک میشویم که در آینده لایکشان کنیم. چه میشود؟ به خاطر تایید شدنها و آزاد شدن دوپامین در مغزمان، با آن حرفمان ارتباط عاطفی عمیقتری برقرار میکنیم. دیگران نیز با مشاهده حرف ما و بازخورد دیگران، آن حرف را در ذهنشان بالا پایین میکنند، و به شکل دیگری برمیگردانند. دو مرتبه چه میشود؟ هر حرفی یک بار زده میشود، بارها با لایک و کامنت تایید میشود، در ذهن دهها یا صدها نفر نقش میبندد و پرورش داده میشود و دوباره به همان اجتماع برمیگردد و به صورت تصاعدی برتعدادش افزوده میشود. مشکل این است که این حرفها گاهی خیلی سطحی، بدون پشتوانه، و از منابع غلط است ولی همین حرفها، بدون توجه به منابعشان، قدرت پیدا میکنند.
از طرف دیگر، در این شبکهها بسیار اتفاق میافتد که به خاطر حس ناشناس بودن، رفتارهایی که معمولا در جمع واقعی از ما سر نمیزند، را به نمایش میگذاریم. به عنوان تنها یک نمونه به وفور کسانی را دیدهام که رکیکترین حرفی که در جمع میزنند «خر» است، اما روی صفحهی شبکهی اجتماعیشان از کلماتی استفاده میکنند که حتی قادر به بیان کردنشان در اینجا نیستم. مشکل این است که این فضای مجازی برای مغز ما با فضای حقیقی تفاوتی نمیکند، و سبک گفتار، رفتار و باورهای ما تحت تاثیر بیاخلاقیها و ناهنجاریهایی قرار میگیرد که به هوای ناشناس بودن در این فضاها زده میشود. شباهت در باورها، حس خوشایند شنیدن آنها، ارتباط آن حس خوش با شخصیت آن دوستان، و در نهایت پذیرفتن آرام آرام افکار نه چندان قشنگشان با پنبه سر میبرد. به مرور سیستم فکریمان با تغییرات نه چندان جالبی، به صورت زیرپوستی مواجه خواهد شد.
ولی مغز تا کجا تعطیل میشود و ما تا کجا برای پذیرش حرفهای سطحی آسیبپذیر میشویم؟ مثالی میزنم. چند روز پیش، به صورت اتفاقی، پستی دیدم که تمام «اینجاییها» را انسانهای «نامحترم» خطاب کرده بود. جالب بود که این پست دو بار همرسان شده بود و نزدیک به صد نفر آن را پسندیده و تایید کرده بودند. صد نفری که احتمالا همه «اینجایی» بودند. از استدلالهای سطحی آن پست بگذریم، خودتان ببینید که این شبکهها چه بلایی سر باورهای ما میآورد که توهین به خود را تمجید میکنیم، حرفهای بیاساس را تایید میکنیم و در نهایت در یک حلقه بزرگ خودمان نیز آنها را صادر میکنیم و به خورد دیگران میدهیم. من وارد گزارههای نامربوط آن نوشته نمیشوم، فقط میخواهم ببینید که مغز ما چقدر در پذیرش صحبتها بیمنطق عمل میکند و اسیر احساسات میشود.
بایستی مراقب باشیم که خودمان را در معرض چه نوع باورها و انسانهایی قرار میدهیم چرا که به مرور شبیه آنها خواهیم شد. شبیه کسانی که ترسی از نمایش روی سیاهشان در فضای ناشناس ندارند و به مرور بقیه را هم سیاه خواهند کرد. وقتی ما هم سیاه شویم، خودمان یکی میشویم که دیگران را سیاه میکنیم. زمانی، به خاطر واقعی بودن دوستان، دور و بر کسانی میگشتیم که سرشان به تنشان بیارزد، یا در ابراز نظرهایمان احتیاط میکردیم و در بین هر حرفی صدها کلمهی رکیک و ناپسند جا نمیکردیم ولی با ظهور شبکههای مجازی، آن سختگیری را اعمال نکردیم در صورتی که اطلاعاتی که وارد مغز میشود، به فاکتورهای زیادی بستگی دارد و این مجازی بودن زیاد از اعتبار آن اطلاعات، برای مغز، نمیکاهد.
هرچقدر این باورها بیشتر تایید شوند، حتی به واسطهی لایک میکنم تا لایکم کنی، بیشتر به سمت قطبها هُل داده میشوند و برای ما به امری بدیهیتر تبدیل میشوند، هرچند اگرچه غلط، غیرمنطقی و بیاساس باشند. با تکرار و تکرار آنها، مسیرهای عصبی تایید کنندهشان پاخوردهتر میشوند. با پاخوردهتر شدن آنها، نسبت به آنها متعصب و متعصبتر خواهیم شد. بخشهایی از مغز ما کاری به منطق ندارد و صرفا با تکرار یک باوری که مرتبط با حس خوب تایید شدن است، موافقتر است تا باور درستی که در خلاف جهت جریان جاری است. در نهایت پر میشویم از باورهای پوچ و سطحی که حاضریم به پای اثباتشان کارهای خطرناکی انجام دهیم.
پ.ن: خود من به شدت با شبکههای اجتماعی مخالفم و به مخرب بودن آنها باور تند و تیزی دارم. شاید بشود گفت متعصب هستم و در شرایط فعلی چیزی غیر از ضررشان را نمیبینم. پس قاعدتا نوشتهی من هم تحت تاثیر باورهای من، شاید کمی مغرضانه باشد اما حداقل فکر میکنم که استدلالهایش بد و سطحی نیست!
بایستی مراقب باشیم که خودمان را در معرض چه نوع باورها و انسانهایی قرار میدهیم چرا که به مرور شبیه آنها خواهیم شد
اين جمله رو بارها به خودم ميگفتم در مورد همه ابعاد زندگي به کار مياد . شايد روزی فرصت کرديد بيشتر راجع بش بنويسيد
چقدر سايت خوب و مفيدی داريد .
ممنونم از حسن نظرتون. امیدوارم که بتونم به همین روند ادامه بدم و مطالب بیشتری روی سایت بذارم.