خلاصه کتاب چهار ستون سرمایه گذاری اثر ویلیام برنشتاین

خلاصه کتاب چهار ستون سرمایه‌گذاری اثر ویلیام برنشتاین

اشتراک وفاداری (ماهی یک چایی)

می‌توانید از محتویات این باکس بگذرید و یک‌راست به سراغ نوشته اصلی بروید. قبل از خرید اشتراک وفاداری، مزایای آن را از طریق این پیوند مشاهده کنید. لطفا تنها بعد از خواندن «مزایای خرید اشتراک» اقدام به خرید کنید.

بازار بورس این روزها “بورس” شده و کمتر کسی را می‌بینید که سهمی در آن نداشته باشد. اما از بد ماجرا، اکثر افراد بدون دانش کافی اقدام به خرید و فروش می‌کنند و معمولا با ضرر معامله‌هایشان را می‌بندند. در این خلاصه نگاهی به کتاب ویلیام برنشتاین به نام چهار ستون سرمایه گذاری می‌اندازیم. از سوگیری‌های ذهنی، مثل سوگیری ارزش‌گذاری، تا مدل‌های محاسباتی برای سنجیدن بهای یک سهم گرفته و تا سوددهی سبد سهام پیش می‌رویم. به عبارتی یاد می‌گیریم که چطور یک سبد سهام قدرتمند داشته باشیم.

سرمایه‌گذاری در بازار سهام، در کل فکر خوبی به حساب می‌آید و می‌تواند به بازنشتگی بهتر و سریع‌تر شما کمک کند. محرک من برای ورود به بازار سرمایه کتاب سقلمه از آقای تیلر بود. اگر با دید بلندمدت و به عنوان روشی برای بازنشستگی به سرمایه‌گذاری نگاه کنید، احتمالا انتخاب بهتری از بازار سرمایه نخواهید داشت. اگر با دانش کافی وارد آن شوید، هدف‌تان در دسترس‌تر خواهد بود و سریع‌تر به دست خواهد آمد.

پس اگر دغدغه‌ی این روزهای شما، سبد سهام‌تان است، شاید خواندن این خلاصه راهی برای ساخت یک سبد خوب باشد. و شاید این مقاله در کنار سبد سهامی که بهتر شده، شروعی باشد برای عضویت دائمی در اشتراک وفاداری ایلولا!

در این خلاصه در خصوص موارد زیر صحبت شده است:

چرا سرمایه‌گذارها شبیه به سربازهای ناپلئون در جنگ فرانسه و مصر هستند؛

و اسحاق نیوتن چه درسی ار حباب دریای جنوب گرفت؛

و سندروم کانتری کلاب چیست!

نویسنده‌ی این کتاب، ویلیام برنشتاین، عصب‌شناس و نظریه‌پرداز مشهوری است. تحقیقات و مشارکت‌های او در زمینه نظریه پورتفولیو مدرن، باعث تولد دو کتاب پرفروش «تولدِ رونق» و «یک دادوستد باشکوه» شد.

چهار ستون سرمایه‌گذاری ابتدا در سال ۲۰۰۲ منتشر شد و با وجود اینکه در سال‌های بعد از آن، رخدادهای بزرگ و تاثیرگذاری را در دنیای مالی شاهد بودیم، نسخه‌های بعدیِ این کتاب تغییرات زیادی را در دل نداشت. البته دلیل این موضوع ساختار قدرتمند کتاب است؛ به عبارتی توصیه‌های آن حتی بعد از بحران‌ها و فراز و نشیب‌های فراوان، آن هم در دنیای غیرقابل پیش‌بینی اقتصادی، همچنان مصداق دارد و به کار می‌آید.

نکته: خلاصه کتاب نسخه MP3 فایل WAV نیست که تمام محتویات منبع را در فضای کوچک‌تری جا دهد؛ پس انتظار نداشته باشید آن چیزی که از اصل کتاب به دست می‌آورید در خلاصه نصیبتان شود. اما خلاصه‌ها از دو نظر حائز اهمیت ویژه‌ای هستند. اول از همه شما را با محتویات و موضوع کتاب آشنا می‌کنند. شما بهتر تصمیم می‌گیرید که آیا این کتاب به دردتان می‌خورد یا نه؛ و آیا ارزشش را دارد که وقتتان را صرف آن کنید یا خیر.

دوم، از نقطه‌نظر یادگیری، خلاصه کتاب اگر با خواندن کتاب اصلی همراه شود بسیار مفید است. چرا؟ همانگونه که پیش‌تر در ایلولا در خصوصش نوشته بودم و در دوره چطور یاد بگیریم گفته بودم وقتی ذهن شما با سرفصل‌ها و محتویات اصلی کتاب آشنا شود، شبکه‌های عصبی مرتبط را در مغز می‌سازد. بعد از اینکه کتاب اصلی را شروع می‌کنید، این شبکه‌ها زیرساختی برای درک بهتر مطلب خواهند شد و به یادگیری بیشتر کمک می‌کنند. از این جنبه، خلاصه‌ها فوق‌العاده اثرگذار و مفید هستند.

سوگیری‌ها همانطور که بر تک‌تک لحظات زندگی‌مان اثر می‌گذارند، بازارهای مالی و سرمایه‌گذاری را نیز تحت سلطه‌ی خود دارند. به عبارتی دنیای ما از دریچه‌ی همین تفسیرهای ذهنی، که بدون اشکال نیستند، تفسیر می‌شود. ما به اشکال‌های این تفسیرها، سوگیری ذهنی می‌گوییم. در بازارهای مالی چهار بُعد اصلی این سوگیری‌ها عبارتند از:

۱- تئوری؛
۲- تاریخ؛
۳- روان‌شناسی؛
۴- تجارت.

کتاب برنشتاین به بررسی این چهار بعد می‌پردازد و در قالبی ساده و قابل درک برای عموم آن‌ها را تشریح می‌کند.

اگر تازه‌کار هستید، کمربندتان را محکم ببنید تا سری به پشت پرده دنیای سرمایه‌گذاری بیندازیم؛ نگاهی که ما را برای اضافه کردن علم به سبد سهام‌مان آماده‌تر می‌کند.

ستون اول: تئوری سرمایه گذاری

در سال ۱۷۹۸، ناپلئون به مصر حمله کرد. افراد اعزامی، سه سال بعد، بی‌روحیه و قحطی‌زده، توسط نیروهای ترک و بریتانیا از آن منطقه به کل پاک شدند. دلیل شکست، نبود انگیزه یا اعتماد به نفس برای تصرف و غلبه بر مصر نبود، بلکه تصور ابتدایی و دانش جزئی از سرزمین مصر و اقلیم آفریقا باعث آن رخداد شد. حمله به مصر از ابتدا به محتوم به شکست بود.

متاسفانه اکثر سرمایه‌گذارها، شبیه به سربازان ناپئلون هستند. مشتاق و علاقه‌مند در ابتدا، اما ناآماده و ناآگاه به طبیعت و اقلیم سرمایه‌گذاری. تلاش برای شناخت این حوزه، اولین ستون سرمایه‌گذاری است که ما به آن تئوری سرمایه‌گذاری می‌گوییم. در ابتدایی و بنیادی‌ترین حالت، تئوری، چهار بلوک مهم را در دل خود دارد:

۱- رابطه بین خطر و پاداش/سود، یا ریسک به ریوارد؛
۲- تخمین ریسک و خطر؛
۳- تاثیر و برهم‌کنش سرمایه‌گذاران؛
۴- ساز و کارِ طراحی سبد سهام.

اول از همه به سراغ رابطه بین خطر و سود برویم. یک کلام: اگر دل نداری چیزی نصیبت نمی‌شود. سود و خطر دو مفهوم در هم تنیده هستند. سودهای بزرگ بدون ریسک‌های وحشتناک معنایی ندارد و اگر به دنبال امنیت و آسایش هستید و نمی‌خواهید دائم اسیر استرسِ خطرکردن باشید، بهتر است که دُور سودهای بزرگ را خط بکشید و به دنبال سودهای کوچک‌تر باشید. سهم‌های غیرجذاب و کم‌ریسک، سودهای کوچک‌تری را نصیب شما می‌کنند؛ در حقیقت اگر این سهم‌ها سودهای بزرگ را به جیبتان سرازیر می‌کردند، کسی خطر خرید سهام پرخطر برای سودهای بزرگ را نمی‌کرد. برنشتاین می‌گوید: کسی که سودهای بزرگ را در مقابل ریسک پایین به شما پیشنهاد می‌کند، متهم به کلاهبرداری است؛ به عبارتی چیزی به اسم سود بزرگ و خطر کم در بازار معنی ندارد.

موضوع دوم تخمین ریسک و خطر است. اگر نسنجیده وارد شوید، نه‌تنها امتیاز و برتری ندارید بلکه احتمالا ضرر می‌کنید. از مهم‌ترین اصول سرمایه‌گذاری تخمین سود بلندمدت روی سرمایه‌گذاری‌های بزرگ و سنگین است. شما باید رشد درآمدهای هر سهم در بلندمدت را به سود تقسیم‌شده‌ی آن سهم اضافه کنید و تخمینی در خصوص ارزش سهمی که قرار است بخرید بزنید. تنها بعد از این تخمین است که می‌توانید تصمیم بگیرید آیا آن سهم ارزش سرمایه‌ی شما را دارد یا خیر.

این نکته را آویزه‌ی گوش‌تان کنید که بازار از شما باهوش‌تر است. چیزی به اسم گلچین کردن سهام، در بین مدیران مالی حرفه‌ای وجود ندارد. عملکرد نسبی آن‌ها تقریبا تصادفی و رندم است. حتی در خصوص امکان زمان‌سنجی بازار هم شواهد کمی وجود دارد. سوددهی یا ضرر در تصمیم برای ورود به سهم، بر اساس پیش‌بینی زمانی، احتمالا تصادفی خواهد بود. در روش و استراتژی سرمایه‌گذاری‌تان، تخصیص دارایی – به عنوان تنها فاکتوری که تحت کنترل شماست – بایستی هدف و تمرکز اصلی شما باشد. بهترین و امن‌ترین روش کسب سود، با استفاده از بررسی روند شاخص است. این نوع سرمایه‌گذاری، شکل منفعلی دارد، اما اگر به درستی با شاخص همراه شوید، نه‌تنها استرس دائمی برای معاملات پی‌در‌پی را نخواهید داشت، بلکه در بلندمدت سود بهتری خواهید برد. تنها تشخیص روند شاخص و همراه شدن با آن می‌تواند سودهای خوبی به شما بدهد و از ضررهای بزرگ جلوگیری کند.

تشخیص اجزاء سبد سهام که بهترین عملکرد را در آینده بدهد، امکان‌پذیر نیست. به عبارتی، فرمولی جادویی برای انتخاب سهام وجود ندارد. در اینجا تنها میزان مقاومت شما به ریسک، و دنبال کردن اشتباهات برای اجتناب از تکرار، حائز اهمیت است. اگر بخواهید روش محتاطانه را در پیش بگیرید، سبد سهام‌تان باید دسته‌ای بزرگی از سهم‌های مختلف بازار را شامل شود. همان عبارت معروف: تخم‌مرغ‌هایتان را در یک سبد نچینید. بهتر است که دارایی خود را به بخش‌های معقول در بازار سهام، زمین، طلا و غیره تقسیم کنید. با توجه به بازدهی آن‌ها در بلندمدت و میزان ریسک‌پذیری خودتان، دارایی‌تان را در بین این بخش‌ها، به نسبت، تقسیم کنید.

ستون دوم: تاریخچه سرمایه‌گذاری

تئوری یک بخش داستان است، و شناخت در عمل چیز دیگری‌ست. وقتی وارد عمل می‌شوید، بایستی درک درست از ساختمان و چیدمان تاریخی و پیچیده سهم و سرمایه‌گذاری داشته باشید. اینجاست که ستون دوم وارد عمل می‌شود. به بیان ساده، بدون دانش کافی از تاریخچه مالی سهم و بازار سرمایه، شانس کمتری برای کسب درآمد به عنوان سرمایه‌گذار دارید و احتمال باخت‌تان افزایش پیدا می‌کند. دلیلش ساده است: بدون دانستن تاریخ، اشتباهات گذشته را تکرار خواهید کرد. اشتباهاتی که با دانستن تاریخچه می‌توانستید یاد بگیرید و در دامشان گرفتار نشوید.

از چهار بخش دانش سرمایه‌گذاری، عدم شناخت تاریخچه بیشترین ضربه را به شخص سرمایه‌گذار می‌زند. البته شما نمی‌توانید به اندازه کافی در خصوص تاریخچه اطلاعات کسب کنید اما به چهار اصل ساده از آن توجه بیشتری کنید. تمام درس‌های مهم سرمایه‌گذاری مستقیما از تارخچه آن می‌آید:

۱- هرچقدر چیزها بیشتر تغییر کنند، بیشتر یکسان می‌مانند. این کلمات توسط رمان‌نویس فرانوسی Alphonse Karr در قرن ۱۹ بیان شد. این عبارت بایستی زیرعنوان تمام کتاب‌های تاریخ باشد؛ به خصوص آن‌هایی که با سرمایه‌گذاری سر و کار دارند. هر اتفاقی بیفتد، چه رونق شدید اقتصادی یا ورشکستگی اقتصادی، احتمالا روند مشابهی از آن در گذشته هم تکرار شده است. به عبارتی آن روند یک گونه از اتفاقات یا تعییراتی است که قبلا هم رخ داده است و اکنون در حال تکرار شدن است. حتی این موضوع در روان‌شناسی و روان‌درمانی نیز به فرد کمک می‌کند. کسب اطلاعات بیشتر در خصوص گذشته‌ی جنون یا افسردگی، به شخص کمک می‌کند تا با دوره‌هایی که در آینده شاید اتفاق بیفتد بهتر مقابله کند.

۲- بازار منطق ندارد. بازار بدون منطق و دیوانه‌وار به هر دو سمت خواهد رفت؛ چه سمت رکود شدید یا طرف مخالف یعنی رونقِ افسارگسیخته. تاریخ به ما یاد داده که هر کدام از این دوره‌ها انتهایی دارد. نه جنون و افسردگی تا ابد می‌ماند، نه روندهای بازار همیشه در یک جهت است. اما برای ذهن آدمیزاد، در آن لحظه شرایط جوری تصویر می‌شود که احساس می‌کند شرایط جاری تا ابد باقی خواهد ماند. دگرگونی در اتفاقات اطرافمان، تقریبا همیشه وجود دارد. بایستی که همیشه هشیار باشید.

۳- در منطق بازارِ بی‌منطق، رونق و رکود دو جزء جدانشدنی از آن هستند. بازار همانقدر توان تغییر این رفتارهای افراطی را دارد که یک ببر قادر به تغییر رنگ بدن راه‌راه‌اش است. به عبارتی وقتی کسی در خصوص تمام شدن دوره‌های رونق یا رکود بازار حرفی زد، سعی کنید که از یک گوش حرفش را بشنوید و از دیگری در کنید؛ روندها جزئی از بازار هستند.

۴- از دوره‌های رکود و رونق برای درآمدزایی استفاده کنید. با منطق جور در نمی‌آید اما وقتی همه خوش‌بین هستند، درآمدها و سودها کم است و وقتی همه چیز بد به نظر می‌رسد، می‌توانید سودهای بزرگی را برداشت کنید. البته اوضاع تا بوده همین بوده است. سود و ضرر دو روی یک سکه هستند. برنشتاین می‌گوید که زمانی‌هایی هست که تکنولوژی‌های جدید، نوید بازسازی اقتصادی-فرهنگ را می‌دهند و توصیه می‌کنند که تا دیر نشده خرید کنید و به آن‌ها ملحق شوید تا سودهای بزرگ نصیبتان شود. در این زمان‌ها، دست به کیف پول‌تان نزنید. برعکسش هم صادق است. زمان‌هایی است که به نظر می‌رسد آسمان در حال خراب شدن است. این زمان‌ها معمولا فرصت خوبی برای خرید کردن است.

نکته‌ی آخر اینکه دانستن تاریخ اهمیت ویژه‌ای دارد، اما با همه‌ی این‌ها سر و کله زدن با هر دو سمت ماجرا، چه بازارهای پررونق و چه رکودهای کمرشکن، سخت و طاقت‌فرسات. گاهی آن‌هایی که خودشان را به بهترین شکل ممکن آماده کرده‌اند هم شکست می‌خورند. البته فراموش نکنید آن‌هایی که آماده نیستند، حتما شکست خواهد خورد!

ستون سوم: روان‌شناسی سرمایه‌گذاری

شرکت دریای جنوب، یک شرکت سهامی بریتانیایی بود. این شرکت در سال ۱۷۱۱ به عنوان یک شراکت عمومی-خصوصی و به منظور یکپارچه‌سازی و کم‌کردن هزینه‌های ملی تاسیس شد. با وجود اینکه اسپانیا و پرتغال کنترل اکثر امریکای جنوبی را در اختیار داشتند، انحصار تجارت آن منطقه با شرکت دریای جنوب بود. اینکه آیا اصلا از طریق این شرکت معامله‌ای صورت بگیرد یا خیر در هاله‌ای از ابهام بود. در حقیقت هیچ معامله‌ای هم اتفاق نیفتاد. اما این موضوع برای هزاران نفری که در خصوص ارزش سهام این شرکتِ به ظاهر گرانبها گمانه‌زنی می‌کردند، اهمیتی نداشت. شاید باورتان نشود که اسحاق نیوتنِ بزرگ و معروف هم یکی از آن‌ها بود. وقتی، در نهایت، حباب دریای جنوب ترکید، او چیزی در حدود ۲۲ هزار پوند از دست داد. گفته می‌شود که در جایی اذعان کرده: من می‌توانم حرکت اجرام آسمانی را محاسبه کنم اما دیوانگی آدمیزاد را نه!

درس بزرگی که باز هم نیوتن به ما می‌دهد این است: قدرت ذهنیِ بالاتر مترادف با پول بیشتر نیست. نه دانستن تئوری و نه دانستن تاریخ، از شما یک سرمایه‌گذار بی‌نقص نمی‌سازد، چرا که در نهایت شما هم آدم هستید و طبیعت‌تان روی تصمیماتی که به کرات اشتباه هستند، تاثیر زیادی می‌گذارند. این طبیعتِ آدمیزادی، به کرات بار مثبت روانی به چیزهای پوچ می‌دهد. گاهی وسط چاله گیر افتاده‌ایم و همین طبیعت‌مان جوری شرایط را توجیه می‌کند که احساس می‌کنیم وسط بهشت موعود فرود آمده‌ایم.

در بازار سرمایه‌گذاری، سوگیری‌های ذهنی از شما دشمنی برای خودتان می‌سازد که بدتر از آن به ندرت در دنیای بیرون یافت می‌شود. البته راه فراری هم وجود ندارد. فرگشت شما را اینگونه ساخته است. اگر بخواهید اثرات منفیِ زیستیِ خودتان را تا حدودی تخفیف دهید، بایستی این نُه نکته را با دقت به یاد داشته باشید:

۱- از گَله‌ی بزرگ دوری کنید. عقیده و باور عموم، معمولا اشتباه است. اگر اشتباه نبود که اغلب مردم ثروتمند بودند. البته ثروت موضوعی نسبی است؛ قبول! ولی حرکت با گله به ثروتمند شدن نمی‌انجامد.

۲- اعتماد به نفسِ زیاد، خوب نیست و باید از آن حذر کنید. احتمالا شما با سرمایه‌گذارهایی در حال معامله هستید که از شما داناتر، سریع‌تر و مجهزتر هستند. مسخره است اگر تصور کنید که در این بازی با خواندن اخبار و استفاده از چند استراتژی ساده برنده می‌شوید.

۳- بیش از اندازه در گذشته گیر نیفتید. اگر تاریخ یک چیز به ما یاد داده باشد این است که گذشته یک شاخص معتبر برای موفقیت‌های آینده نیست. این موضوع از اهمیت تاریخ کم نمی‌کند، بلکه شما را از تله‌ی گیر افتادن در گذشته منع می‌کند. مغز ما جوری برنامه‌ریزی شده که این موضوع را انکار کند. قرار نیست که سهم یا سرمایه‌ای که پنج یا ده سال گذشته عملکرد بدی داشته، در دهه بعدی خوب عمل کند. این نوع تحلیل‌ها جواب نمی‌دهد.

۴- خرید و فروش‌های هیجانی معمولا معامله‌های بدی هستند. اگر هدف‌تان از سرمایه‌گذاری سرگرم شدن است، بهتر است به سینما یا کنسرت بروید و اجرای گروه محبوبتان را ببینید. سرگرم شدن با سرمایه‌گذاری احتمالا سر سبز پول شما را به باد فنا می‌دهد.

۵- نگران ضررهای کوتاه‌مدت نباشید. سرمایه‌گذاری دُو سرعت نیست؛ سرمایه‌گذاری شبیه دُو ماراتن است. ذات من و شما به عنوان انسان، خطرگریز است و بیش از اندازه به ضررهای موقت و کوتاه‌مدت واکنش نشان می‌دهد. سعی کنید سبد سهام متنوعی داشته باشید و از سهم‌هایی که به نظر می‌رسد در بازه بلندمدت سوددهی کمی داشته باشند دوری کنید.

۶- فریب مفروضات غلطی مثل «شرکت عالی-سهام عالی» را نخورید. سهامِ شرکت‌های خوب لزوما گزینه خوبی برای خرید نیستند. به عبارت ساده سهام یک شرکت خوب می‌تواند خوب یا بد باشد. اما به واکنش بازار دقت کنید. بازار عادت دارد که سهام این نوع شرکت‌ها را با ارزشی بالاتر از ارزش واقعی‌شان خرید و فروش کند.

۷- حواس‌تان به پیش‌بینی بر اساس الگوهای تاریخی باشد. طبیعتِ آدمیزاد به دنبال یافتن الگوهاست؛ حتی زمانی که الگوی خاصی وجود ندارد و همه چیز تصادفی است، ما باز هم به دنبال الگو می‌گردیم. بازدهی گروه خاصی از دارایی‌ها، در گذشته، به معنای بازدهی مشابه در سال آینده نیست. تلاش برای ساخت الگو بر این اساس احتمالا استراتژی خوبی نخواهد بود. مثلا اگر بازار مسکن در سال گذشته خوب بوده، دلیل نمی‌شود که سال آینده هم روند مشابه تکرار شود.

۸- به سبد سهم خود به صورت یک کل نگاه کنید. بازدهی سبد سهام را – چه در بورس چه خارج از آن مثل بازار طلا و مسکن – در کل بسنجید و بیش از اندازه اسیر جزئیات آن نشوید.

۹- فریب سندروم باشگاه برون‌شهری را نخورید. سندروم باشگاه برون‌شهری چیست؟ این سندروم، درد آدم‌های متمول است و عبارت است از هزینه‌های اضافی برای موارد غیرضروری و اضافاتِ به درد نخور. اگر شما هم یکی از آن‌ها هستید، احتمالا مصیبتش را کشیده‌اید و می‌کشید. این موضوع خودش را در قالب کارگزارِ شما نشان می‌دهد که ثروت شما را برای موارد غیرضروری در معرض ریسک‌های بی‌اساس و غیرمنطقی قرار می‌دهد. یک سبد سهام پُرزرق و برق و پیچیده، همیشه یک سبد خوب و کار درست نیست. (البته در ایران کارگزارها به صورت پیش‌فرض دخل و تصرفی در سبد شما نمی‌توانند داشته باشند اما دائم شما را با پیشنهادهایشان بمباران می‌کنند).

ستون چهارم: تجارتِ سرمایه‌گذاری

برای شما، سرمایه‌گذاری ممکن است راهی برای فرستادن بچه‌ها به دانشگاه یا خرید سریع‌تر یک خانه باشد. برای دیگران که تعدادشان کم نیست – به خصوص دلال‌ها و کارگزاری‌ها، شرکت‌های تعاونی سرمایه‌گذاری در سهام، و نشریات – سرمایه‌گذاری یک تجارت است. روش‌های آن‌ها با هم فرق دارد و هدف نهایی‌شان یکی است: انتقال هرچه بیشترِ اموال شما به دفاتر مالی خودشان تا جایی که توانش را دارند. در نتیجه:

از کارگزارها و پیشنهادهایشان دوری کنید – یا حداقل نسبت به آن‌ها مشکوک باشید. در حقیقت بهتر است که برای تعیین سبد سهام، بیش از اندازه به کارگزار اعتماد نکنید چرا که آن‌ها از این اهرم برای مال‌اندوزی خودشان استفاده خواهند کرد. همچنین کارگزارها کمیسیون‌شان را در معاملات شما دریافت می‌کنند در نتیجه احتمالا شما را ترغیب به خرید و فروش‌های بی‌رویه و اضافی خواهند کرد؛ این موضوع خودش را در قالب برنامه‌هایی مثل باشگاه مشتریان و اضافه کردن امتیاز به این باشگاه نشان می‌دهد.

تمام تخم‌مرغ‌هایتان را در سبدهای صندوق‌های سرمایه‌گذاری قرار ندهید. احتمال اینکه از طریق این صندوق‌ها به سودهای بزرگ برسید، کم و سخت است. اگر قصد سرمایه‌گذاری در این صندوق‌ها را داشتید، با بررسی روش‌های مدیریت سرمایه در این صندوق‌ها آشنا شوید و بعد از تحقیق و بررسی اقدام به خریدشان کنید.

به رسانه اعتماد نکنید. نود و نه درصد از چیزهایی که در خصوص سرمایه‌گذاری در مجلات و روزنامه‌ها می‌خوانید و ۱۰۰٪ چیزهایی که از تلویزیون می‌شنوید، اگر ضرر نرساند، حداقل سود و منفعتی هم ندارند. در حقیقت با خواندن این خلاصه احتمالا همین الان خیلی بیشتر از بسیاری از روزنامه‌نگارها در خصوص سرمایه‌گذاری می‌دانید. و اگر کمر همت را برای خواندن کتاب اصلی ببندید و سعی کنید تا اطلاعاتتان را در خصوص سرمایه‌گذاری افزایش دهید، سود بسیار بیشتری نسبت به وقتی که به کارگزارتان اعتماد کامل کنید و پول‌هایتان را به او بسپارید خواهید کرد.

خلاصه که:

این کتاب یک نوشته جذاب برای سرمایه‌گذارها و کسانی که می‌خواهند قدم در این راه بگذارند خواهد بود. این خلاصه تنها شما را با فضای کلی کتاب آشنا کرد. اگر قصد ورود به بازار سرمایه را دارید، اکیدا پیشنهاد می‌کنم که کتاب اصلی را بخوانید. نه تنها این کتاب به سادگی موضوعات را شرح داده بلکه جذاب، کامل و پرمحتواست و بر اساس دانش و هنر ظریف و دشوار سرمایه‌گذاری نوشته شده است.

بله شاید این کتاب به شما برای گوردون گکو شدن کمک نکند ولی حداقل به شما یاد می‌دهد که گوردون گکو شدن هم هدف قابل اتکایی برای ما مردم عادی نیست. و این اولین درس بزرگ آن است که باید آویزه گوش‌تان کنید.

سرمایه‌گذاری یک پایان نیست بلکه یک مسیر از میان چهار قاره‌ی: تئوری، تاریخ، روان‌شناسی و تجارت است. برای اینکه استادش شوید لازم نیست که از صبح به بازار زل بزنید، بلکه باید با مطالعه کتاب‌ها بیشتر و بیشتر یاد بگیرید.

اولین نفری باشید که نظر می‌گذارد

پاسخ دهید

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد