میتوانید از محتویات این باکس بگذرید و یکراست به سراغ نوشته اصلی بروید. قبل از خرید اشتراک وفاداری، مزایای آن را از طریق این پیوند مشاهده کنید. لطفا تنها بعد از خواندن «مزایای خرید اشتراک» اقدام به خرید کنید.
مرحله سوم ساخت یک چانک دیدن مساله از بالا و به صورت کلی (بدون ریز شدن در جزئیات) است. به عبارتی دیدن تصویر بزرگ. این کار به شما کمک میکند تا بفهمید یک چانک را نه فقط چه موقع بلکه چگونه احضار و استفاده کنید.
چانکها مانند ابزارها بایستی که به جا و به موقع استفاده شوند در غیر این صورت شما در استفاده از آنها با مشکل مواجه میشوید. در این نوشته میخواهم به شما یاد بدهم که چگونه یک چانک را به درستی و به موقع احضار کنید. وقتی یک مساله را در قالب محتوای کلی و تصویر از بالا نگاه میکنید، میتوانید بسته به مساله، مرتبطترین چانک را از میان الگوهای عصبی بیرون بکشید و درک بهتری از مساله و راهحل آن پیدا کنید.
تمرین راهحل اصلیست. تمرین به شما کمک میکند تا شبکههای عصبی و متصل به محتوا و در نهایت چانک را گسترش دهید. این گسترش شبکههای عصبی، امکان استفاده صحیح و سریعتر از چانک را فراهم میکند. ولی چطور؟ فرض کنید که توپی بر روی آب در چاهی افتاده است؛ یک عالمه نخ هم دور تا دور چاه قرار دارد. یکی از این نخها به توپ وصل است. شما با بالا کشیدن نخ مورد نظر، توپ (یا همان اطلاعات مورد نیاز در لحظه) را بالا میکشید. ولی کدام نخ مال توپ است؟ اینجا اگر توپ یا همان اطلاعات ما به دیگر نخها اتصالی داشته باشد، شما بسیار راحتتر میتوانید توپ را بالا بکشید. چون با احضار هر نخ که در نزدیکی توپ است، شما به توپ وصل خواهید شد.
جریان شبکهی عصبی پیرامون چانکها هم همین است. هرچقدر اتصالات بیشتری به سایر چانکها ایجاد کنید، اطلاعات را سریعتر و بهتر بیرون میکشید. از طرفی درک بهتری هم از مطلب پیدا خواهید کرد. این مثال فیالبداهه به ذهنم رسید، اگر شما نمونهی بهتری به نظرتان رسید، بگویید تا پست را ویرایش کنم.
دو فرآیند مهم در یادگیری عبارتند از یک) دیدن مساله از بالا به پایین (دیدن کلی محتوا) برای درک کلی مسالهای که در حال یادگیری آناید و نحوهی قرار گرفتن این محتوا در ذهن شما و دو) قطعهبندی یا چانککردن اطلاعات از پایین به بالا (قطعهبندی کردن جزئیات مساله).
لازم است که برای این درس که کمی گُنگ است مثالهای بیشتری بزنم. فرض کنید که یک کتاب را برای مطالعه و یادگیری شروع کردهاید. چند دقیقه وقت بگذارید و تیترها و بخشهای هر فصل، نوشتههای بولد شده و تصاویر و نمودارها را به صورت اجمالی مرور کنید تا یک تصویر کلی از محتوایی که قرار است یاد بگیرید در ذهن شما نقش ببندد (مورد یک در فرآیندی که در بالا به آن اشاره کردم). این کار مثل خالی کردن جای مناسب در ذهن، شما را آمادهی دریافت اطلاعات و چانککردنشان در جای مناسب میکند. به تصویر زیر نگاه کنید؛ یک پازل که یک سری از قطعاتش چیده شده (بعد از مرور اجمالی) و الان شما میتوانید تشخیص دهید که حدودا قرار است چه چیزی به دست بیاورید. اکنون فقط باید ریزهکاریها یا همان جاهای خالی را پر کنید و هر قطعه از اطلاعات را در جای مناسب خود قرار دهید.
این کار مزیتهای بیشماری دارد. اول از همه اینکه این چانکها ارتباط درست و معناداری با هم پیدا میکنند و در نتیجه احضارشان راحتتر است. دوم به سبب همین ارتباطات، زمان کمتری را برای احضارشان نیاز دارید و سوم اینکه با توجه به مفهوم بودن هر چانک در جایگاه خود، میدانید که از هر کدام در چه زمانی استفاده کنید. این دقیقا همان چیزیست که در ابتدای نوشته به آن اشاره کردم. با این کار هم زمان و هم انتخاب چانک برای موضوع بهینه میشود.
زمانی که چانک در جای مناسب خود در محتوای کلی قرار گرفت، محتوا هم قوت میگیرد. یعنی فقط چانک نیست که بهینه میشود بلکه تمام محتویاتی که به نحوی به آن چانک وصل شدهاند نیز بهینهتر میشوند.
خب حالا بیایید از پایین به بالا نگاه کنیم. چانک شامل یک سری اطلاعات مهم میشود. چانکها در کنار هم قرار میگیرند و در جای درستی در محتوای کلی مینشینند. محتوای کلی با تمرین هر چانک، احضار میشود و کمکم ارتباط بیشتری با سایر بخشهای شبکهی عصبی مغز پیدا میکند. همین امر باعث میشود که احضار چانک در زمان مناسب، راحتتر و سریعتر باشد.
به این معنی که با توجه به گستردهتر شدن این شبکه، محتوا راحتتر در اختیار خودآگاه شما قرار میگیرد. وقتی محتوای درست تحریک شد، چانکی که به درستی در این محتوا چیده شده هم به خوبی احضار میشود و بالا میآید. به این صورت به اطلاعات درست به راحتی در زمان درست دسترسی پیدا میکنید.
پاسخ دهید