شبکه‌های اجتماعی، راهی به پیوند یا گسستگی جامعه

S02 E10- شبکه‌های اجتماعی، راهی برای پیوند یا گسستگی جامعه

اشتراک وفاداری (ماهی یک چایی)

می‌توانید از محتویات این باکس بگذرید و یک‌راست به سراغ نوشته اصلی بروید. قبل از خرید اشتراک وفاداری، مزایای آن را از طریق این پیوند مشاهده کنید. لطفا تنها بعد از خواندن «مزایای خرید اشتراک» اقدام به خرید کنید.

چالش امسال مارک زاکربرگ جالب است. او می‌خواهد خودش را در مقابل متفکران بزرگ قرار دهد و یک گفتگوی چالشی با آن‌ها داشته باشد. دیروز، ویدیوی گفتگوی او با نوح هراری را دیدم.

پادکست

موضوعی که زاکربرگ، به عنوان مدیرعامل فیس‌بوکی که اکنون صاحب اینستاگرام به حساب می‌آید، مطرح می‌کند این است که فیس‌بوک، انسان‌ها را به هم نزدیک و مرتبط می‌کند. او مسائلی مثل نبودنِ امکان پیدا کردن افرادی مثل او که به برنامه‌نویسی علاقه دارند را مثال می‌زند و در کل از اول تا انتهای این گفتگو تلاش می‌کند که بگوید انسان‌ها را به همدیگر نزدیک‌تر کرده و شرایطی فراهم کرده تا باز با باز و کبوتر با کبوتر بپَرد.

هراری، اما در چند دقیقه کوتاه، به نظر من، زاک را با خاک یکسان می‌کند. ابتدا اشاره می‌کند که ارتباط با هماهنگی و هارمونی متفاوت است. درست می‌گوید، این هارمونی است که ارزش دارد، و نه ارتباطات بی‌انتها و بی‌سر و ته که نهایتش منجر به تنهایی بیشتر می‌شود. داشتنِ هنر هماهنگ شدن با دیگری است که یک ارتباط موثر می‌سازد چرا که تمام انسان‌ها با هم متفاوت هستند و نبود این هنر، مساوی است با نبود هیچگونه ارتباط عمیق و درست.

یک روزی، ما هنر هماهنگ شدن با جامعه را یاد می‌گرفتیم. چه از کسی خوشمان می‌آمد چه نمی‌آمد، وقتی در همسایگی ما قرار داشتند، بایستی به نحوی می‌ساختیم و به ندرت می‌توانستیم جابجا شویم. درست است که در ظاهر خوشایند نیست ولی در باطن، همگی در حال یاد گرفتن این هماهنگی بودیم. اکنون؟ با وجود گزینه‌هایی مثل آنفالو یا بلاک، دیگر چه اهمیتی دارد؟ دیگر چرا باید اصلا یاد بگیریم که سازش کنیم یا حرف مخالف را تحمل کنیم وقتی می‌توانیم هزاران نفر را پیدا کنیم که حرف‌های خوشایند برایمان می‌زنند؟ این موضوع، در کنار دامن زدن به تعصبات، یادگیری این هنر را نیز از ما می‌دزد.

و اینجاست که ارتباطات بیشتر، به گسسته‌تر شدن جمعیت و جامعه منجر می‌شود، خطری که مدیر سابق فیس‌بوک، پالی‌هپیتیا، آن را درک کرد و اکنون تمام قد ایستاده تا دست فیس‌بوک و اینستاگرام و شبکه‌های اینچنینی را رو کند.

اما اینجا، جایی نبود که زاک با خاک یکسان شد، بلکه آن لحظه که هراری اشاره کرد که چطور تضادِ منافع را توجیه می‌کنی، کار زاک تمام شد. واقعا زاک می‌خواهد ما بیشتر مرتبط باشیم و ارتباطات گسترده‌تری با انسان‌های مشابه خودمان برقرار کنیم، تا با هم بیرون برویم و در یک ارتباط فیزیکی زندگی بهتری داشته باشیم، یا اینکه مدت زمان بیشتری پای فیس‌بوک بنشینیم و پول بیشتری بابت این توجهی که در اختیار فیس‌بوک قرار می‌دهیم در جیب او کنیم؟

شواهد می‌گوید که فیس‌بوک هر کاری می‌کند که دومی را عملی کند و ما را به مانیتورهای کوچک و بزرگ‌مان بچسباند.

همانطور که در نوشته‌ی «چرا اینقدر احساس تنهایی می‌کنیم؟» گفتم، شبکه‌های اجتماعی می‌توانند نقطه‌ای برای آغاز آشنایی باشند. از نقطه نظر اعتماد کردن هم به این موضوع نگاه کنیم، اگر این آشنایی، پا را فراتر از نقطه‌ی شروع بگذارد، باز هم ضرر کرده‌ایم.

اگر زاک، آن نقطه‌ی آغاز را فراهم می‌کرد و بعد پایش را از زندگی بیرون می‌کشید، شاید حرف‌هایش توجیه پیدا می‌کرد، ولی در این حالت، تنها نقطه‌ی مثبت متصور، یعنی آغاز یک ارتباط را آنقدر بزرگ می‌کند تا عیب‌های متعدد شبکه‌اش را بپوشاند، اما دم خروس با همین دو کلمه‌ی «تضاد منافع» برای بیننده‌ی هوشیار از زیر کتش بیرون می‌زند.

Mark Zuckerberg & Yuval Noah Harari in Conversation | Yuval Noah Harari Channel

اولین نفری باشید که نظر می‌گذارد

پاسخ دهید

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد