میتوانید از محتویات این باکس بگذرید و یکراست به سراغ نوشته اصلی بروید. قبل از خرید اشتراک وفاداری، مزایای آن را از طریق این پیوند مشاهده کنید. لطفا تنها بعد از خواندن «مزایای خرید اشتراک» اقدام به خرید کنید.
به عنوان یک درونگرا (Introvert) تمام عمرم ترجیح دادهام که تنها باشم و گاهی به این فکر افتادهام که دچار یک نوع اختلال روانیام؟ به هر حال جواب هر سوال را باید در محل مناسبش پیدا کرد و به سراغ psychologytoday رفتم. تا حدود زیادی خیالم راحت شد که نه، فقط یک درونگرای ستبرم.
تعریف سادهی درونگرایی
یک مهمانی دور همی را در نظر بگیرید. با وجود اینکه تلاش به ظاهر مشتاقانهای برای گپ زدن با دیگران میکنید ولی باز حس میکنید که دیوارهای اتاق، از دیوارهای یک سلول برایتان تنگتر و نفسگیرتر است. اگر اینطور است، احتمالا شما یک درونگرایید.
دورهمیها انرژی یک درونگرا را تحلیل میبرند و در طرف مقابل تنهایی، آنها را پر انرژی کرده و سر حال میآورد و معمولا ختم به کارهای خلاقانه میشود.
رفتار یک درونگرا معمولا به خجالت، وحشت از اجتماع، یا حتی اختلال شخصیت دوریگزین تعبیر میشود در صورتی که این نتیجهگیری یک سوءبرداشت و کاملا غلط است. اکثر درونگراها به راحتی میتوانند با دیگران معاشرت کنند؛ فقط به شدت ترجیح میدهند که این کار را نکنند!
اینطور نیست که یک درونگرا از همدلی سر در نیاورد، بلکه اتفاقا از پس این کار به خوبی برمیآید. البته اگر به شما علاقه داشته باشد چرا که معمولا دایرهی افرادی که به حلقهی نزدیک یک فرد درونگرا راه پیدا میکنند بسیار محدود است و اهمیت و علاقه نقش بزرگی را در این بین ایفا میکند.
خط تفکیکدهندهی درونگرایی با تجردطلبی بسیار محو است؛ با این وجود تفاوت یک درونگرا این است که میتواند از لاک خود خارج شود!
با این تعریف ساده به سراغ فهم ما انسانهای درونگرا برویم.
درونگراها را بفهمیم
چون من این را میپسندم، پس باید تو هم بپسندی! حرف کاملا ناپختهای که دلیلش فهم اشتباه از نوع درک آدمیزاد است. فهمیدن دیگران، کار سادهای نیست، چرا که ما دنیا را از دریچه و فیلترهای خاص خودمان میبینیم؛ در نتیجه به صورت پیشفرض قرار را بر این میگذاریم که همهی آن چیزهایی که من قشنگ میبینم، قشنگ است و بالعکس.
و اما به مسالهی اصلی پست بپردازیم. شما کدام را ترجیح میدهید؟ برونگرا یا درونگرا؟ در دنیای امروز برونگرا پیروز معرکه است. معلم به شاگردی که ساکت است و در فعالیت کلاس به صورت چشمگیر شرکت نمیکند، انگ غیرفعال بودن میزند و رئیس در جلسات به دوست درونگرای شما میگوید «تو هم که هیچ وقت هیچ حرفی نداری که بزنی»، شاید همسر یک درونگرا به او بگوید که «چرا در خصوص کارهات باهام حرف نمیزنی؟ نکنه دیگه دوستم نداری؟»
و حقیقت ماجرا این است که یک برونگرا دست بالا را دارد. حداقل در ظاهر قضیه آن کسی که خوب ارتباط برقرار میکند، با مردم خوش و بش و به اصطلاح مردمداری میکند، دستهی دیگر که درونگراها باشند را به حاشیه هل میدهند.
حتی اگر به خودمان هم نگاه کنیم میبینیم معمولا کسی که خودش را ابراز میکند، حرفش را میزند، سر حرف را با دیگران باز و خوش و بش میکند، در نظر ما هم محبوبتر است. ولی چرا او میتواند اینقدر فعال باشد ولی ما نه!
یک فضای شلوغ و اینچنینی برای یک برونگرا حکم وصل شدن به شارژر چند آمپری را دارد. در این شلوغی انرژی میگیرد! برای یک درونگرا چطور؟ همین فضا برای یک درونگرا میتواند آنقدر سنگین باشد که هنگ کند. نمیتواند امور اوضاع را در دست بگیرد و احساس میکند که تمام انرژیاش در حال مکیده شدن است. این موضوع تا جایی پیش میرود که درونگرا احساس میکند شاید واقعا مشکل شخصیتی دارد؛ چرا که در جایی که یک شخص دیگر نیرو میگیرد، او خالی و تهی میشود.
دو نفر را در نظر بگیرید که از یک جای شلوغ برگشتهاند. اگر خستگی ناشی از فعالیت فیزیکی را کنار بگذاریم، انرژی یک برونگرا در کل افزایش پیدا کرده و انگار گل از گلش شکفته است، در حالی که به نظر میرسد درونگرای قصهی ما کوه بزرگی را جابجا کرده و خسته و کوفته است.
حتی به بچههای درونگرا از همان دوران تحصیل القا میشود که تیپ شخصیتی آنها چیزی نیست که مورد توجه و خواست جامعه باشد، و تنها کسانی که در فعالیتها حضور پرشور دارند، مستحق پاداشاند.
همهی اینها دست به دست هم میدهد تا یک درونگرا به مرور خودش را از جامعه دورتر و دورتر ببیند و در نهایت موجب مضطرب شدن او شود. اینکه چرا نمیتواند مثل همتاهای برونگرای خود اجتماعی باشد، و تلاشهایش در این راستا بیثمر میماند باعث از دست دادن اعتماد به نفسشان میشود. این موضوع در بچهها و نوجوانها بیشتر خودش را نشان میدهد.
مهم نیست که چند بار به یک شخص درونگرا بگویید که کمی برونگراتر باشد، یا اینکه بیشتر معاشرت کند، او نمیتواند! دلیلش هم این نیست که یک درونگرا نمیخواهد که عوض شود، بلکه دلیل اصلی آن این است که یک درونگرا نمیتواند عوض شود. برونگراها و درونگراها دو گونهی متفاوت به حساب میآیند. یعنی نمیتوانید شما یک برونگرا باشید، بعد درونگرا شوید. اگر برای او ارزش قائلید، از او نخواهید که با طبیعت خودش مبارزه کند.
برخی مطالعات نشان دادهاند که این تفاوت در سطح ژنتیکی نیز هویداست و خودش را در اوایل کودکی از طریق واکنشهای متفاوت عصبی به محرکهای بیرونی، نشان میدهد. چیزی که نمیتوانید تغییرش دهید.
کدام بهتر است؟
بر خلاف باور غالب، تیپ شخصیتی بهتر یا بدتر وجود ندارد. تنها درونگراها با برونگراها به لحاظ ویژگیهای خاصی تفاوت دارند.
این باور غلط در دنیای مجازی باعث شده که راه به راه با مطالبی مواجه شویم که در آن تلاش میکنند تا ویژگیهای یک برونگرا را در مقابل یک درونگرا مثبت تلقی کرده و مطالبی ارائه کنند تا به وسیلهی آنها یک درونگرا، برونگرا شود. ولی چرا سعی کنیم شخصیت تقریبا نیمی از انسانها را زیر سوال ببریم؟ چرا تلاش نکنیم به برونگراها بفهمانیم که در حقیقتْ درونگرایی چیست؟ چرا یکی را خوب و دیگری را بد تلقی کنیم، در جایی که هر کدام از این دو تیپ شخصیتی تواناییهای خودشان را دارند؟
البته نیازی هم نیست که یک برونگرا زیاد بر روی این مسائل ریز شود. همین که تلاش کند که یک درونگرا را درک کند راه درست و مناسبی را پیموده است. میدانید، دقیق شدن بیشتر یک ویژگی افراد درونگراست چرا که مهارتهای آنها در زمینه مشاهده بیشتر و بهتر است.
برای اینکه بتوانیم همدیگر را به واقع بشناسیم، باید یاد بگیریم که تلاش برای تغییر همدیگر را کنار بگذاریم. ما افراد مثل خودمان را دوست داریم، ولی میتوانیم یاد بگیریم که کسانی که متفاوتند را نیز دوست بداریم.
برای شروع بایستی یاد بگیریم که به همدیگر برچسب نزنیم. نگوییم که تو ضد اجتماع یا غیرفعالی؛ این حرفها چیزی را عوض نمیکند، و تنها باعث محدود شدن فردی که به اون برچسب میزنید خواهد شد. درونگراها از دیگران متنفر نیستند، بلکه آنها جمعیتهای کوچکتر، قیافههای آشنا، و تعاملات کوتاهمدت را ترجیح میدهند؛ و البته برای بازیابی انرژیشان به زمان و خلوت بیشتری احتیاج دارند. پس وقتی میبینید که دوست درونگرایتان حوصله ندارد، به جای آنکه سر به سرش بگذارید، با تنها گذاشتنش سعی کنید که کمی به او فرصتی برای بازیابی بدهید.
همچنین به خودتان نگیرید. یک درونگرا نیازی نمیبیند که در خصوص همهچیز با شما صحبت کند. اگر میبینید ساکت است و فقط گوش میدهد، دلیلش این نیست که در دلش در حال فحش دادن به شماست، بلکه شخصیتش اینگونه ایجاب میکند که ساکت باشد و گوش بدهد. البته اگر میبینید که محیط برای او مساعد نیست، ممکن است که واقعا حوصلهاش را سر ببرید.
همینطور یادتان باشد که اگر موضوع مورد علاقهی یک درونگرا را پیش بکشید، احتمالا اشتیاقش برای صحبت کردن پیرامون آن شما را شگفتزده میکند. البته همین صحبت کردن هم شمرده و با طمأنینه و با پرداختن به جزئیات خواهد بود. می دانید، یک درونگرا مشاهدهگر تیزیست.
انرژی یک درونگرا در یک فعالیت یا معاشرت اجتماعی کشیده میشود و ممکن است به جایی برسد که دیگر توانش طاق شده و کم بیاورد. در اینجا او نیاز به تنهایی برای بازیابی انرژی دارد. درخواست مکرر برای اجتماعیتر بودن، او را خستهتر میکند. به خاطر بسپارید که معنی «خوشی» برای هر کسی متفاوت است؛ پس بیشتر ملاحظهی دوست درونگرایتان را بکنید.
یک درونگرا از یک برونگرا انتظار ندارد که کمی درونگراتر شود، ولی چطور میشود که یک درونگرا مدام در مظان اتهام قرار میگیرد و از اون خواسته میشود که خودش را تغییر دهد؟ به او فشار نیاورید که چیزی که از ابتدا مشکل نبوده را درست کند. ویژگیهای یک درونگرا، عیب و مشکل نیستند. همانطور که یک سری از ویژگیهای یک فرد برونگرا برای اهدافی مناسب است، خصیصههای شخصیتی یک درونگرا هم برای منظورهایی مناسب است. مثلا یک مدیر تیز و بز.
و البته به عنوان نکتهی آخر. ما یک سره درونگرا یا برونگرا نیستیم. به عبارتی هر کدام از ما ویژگیهای درونگرایانه و برونگرایانهای داریم که از زمانی به زمان دیگر فرق میکند. شاید یک شخص درونگرا روی حس و حالش باشد و از یک مهمانی دورهمی کلی انرژی بگیرد و در طرف مقابل یک برونگرا به دنبال یک مکان ساکت برای کمی آرام گرفتن باشد. درست است که سیمکشی مغزی یک درونگرا با یک برونگرا فرق میکند ولی صفر و یکی هم در کار نیست که همیشه در بر روی همان پاشنه بچرخد که میچرخیده.
در پست دیگری در خصوص اینکه چطور میتوان فهمید که یک درونگرا از شما خوشش آمده خواهم نوشت. میدانید، از زیر زبان یک درونگرا حرف کشیدن کار هر کسی نیست.
پاسخ دهید