میتوانید از محتویات این باکس بگذرید و یکراست به سراغ نوشته اصلی بروید. قبل از خرید اشتراک وفاداری، مزایای آن را از طریق این پیوند مشاهده کنید. لطفا تنها بعد از خواندن «مزایای خرید اشتراک» اقدام به خرید کنید.
زمانیکه برای اولین بار با دنده عقب میخواهید از پارکینگ خانه خارج شوید، همه چیز اشتباه از آب در میآید. فرمان یک طرف میرود و ماشین به طرف دیگر. بعد شما فرمان را برمیگردانید و ناگهان متوجه میشوید که ماشین بیش از حد لازم به سمت دیگر مایل شد. به هر حال کار سختی را برای هماهنگ کردن و خارج کردن ماشین از پارکینگ پیش رو دارید.
در اصل شما با سیل اطلاعاتی از بیرون مواجه میشوید که بایستی آگاهانه آنها را تجزیه و تحلیل کرده تا بتوانید کنترل اوضاع را در دست بگیرید. همین اتفاق وقتی که یک دوچرخه را میرانید نیز پیش میآید. وقتی برای اولین بار سوار دوچرخه میشوید، یک عالمه عامل مختلف را بایستی به صورت همزمان کنترل کنید تا فقط زمین نخورید. به پیش رفتن پیشکش!
این اطلاعات از آنجایی که در ابتدای امر بایستی به صورت آگاهانه تجزیه و تحلیل شوند، خارج از دایرهی قدرت ما به نظر میآیند و به خودتان میگویید که این کار، کار من نیست. ولی با تکرارشان اوضاع عوض میشود و چیزی نمیگذرد که به صورت ناخودآگاه، توسط مغز پردازش میشوند. بعد از اینکه یاد گرفتید چطور سوار دوچرخه شوید، دیگر به فکر حفظ تعادل، هماهنگی فرمان با مسیر و پدال زدن نیستید؛ بلکه مقصد را در ذهنتان تصور میکنید و راه میافتید. این اتفاق زمانی که میخواهید ماشین را از پارکینگ با دنده عقب خارج کنید نیز میافتد.
ما به این کار، ساختن یک عادت میگوییم. انجام خودکار کارها بدون اینکه انرژی زیادی صرف پردازش چگونگی انجامشان بکنیم. بیایید اسم این حالت را « وضعیت زامبی» بگذاریم. در این حالت، مغز نیازی به پردازش و بررسی جزء به جزء تکتک فاکتورهای لازم برای انجام کار، ندارد. تنها فکر کردن به چند فاکتور کلیدی به صورت خودآگاهانه، کار ما را راه میاندازد.
چانک کردن اطلاعات و ساختن یک عادت درست در همینجا به هم میپیوندند. در حقیقت شما با چانک کردن اطلاعات و ساخت دسترسی راحتتر به دادهها، یک عادت میسازید که در ذخیرهی انرژی به ما کمک فراوانی میکند.
این عادتها، بسیار بیشتر از چیزی که فکرش را کنید، در زندگی روزمرهی شما کاربرد دارند و استفاده میشوند. از عادتهای کوتاهی مثل وقتی موهایتان را شانه میکنید، لباس میپوشید، ظرف میشورید، گرفته تا عادتهای بلندمدتی مثل زمانی که نشستید و چند ساعت فیلم میبینید، همه و همه به همین مقوله مربوط است. تمام این حالتها در پسِ خود چانکهایی از اطلاعات را دارند که شما بدون فکر کردن آگاهانه به آنها، از آنها بهره میبرید.
عادتها چهار بخش اصلی دارند:
بخش اول گیره یا نشانه است:
گیره، در اصل عادت شما را تحریک کرده و شما را به درون پروسهی انجام کاری هول میدهد. مثلا اولین آیتم از لیست کارهایی که باید انجام دهید، شما را وارد پروسهی انجام کارها میکند. البته اگر انجام کارها را به یک عادت تبدیل کرده باشید. گیرهها میتوانند خوب یا بد باشند. البته خودشان به خودی خود اهمیتی ندارند ولی کارهایی که در ادامهشان انجام میشود مهماند.
بخش دوم روتین است:
روتین دقیقا مرحلهایست که بعد از اینکه گیره تحریک شد، سر و کلهاش پیدا میشود. سلسله کارهایی که مسببش آن گیره است را روتین میگوییم.
بخش سوم پاداش است:
چرا ما عادتها را میسازیم؟ به این خاطر که عادتها به ما حس خوبی را القا میکنند. به عبارتی سیستم پاداشدهی ما در زمانی که یک عادت را اجرا میکنیم، فعال شده و حال خوشی به ما دست میدهد. حالا ممکن است که این حال خوش زیاد محسوس نباشد ولی برای مغز اینگونه است. مثلا عادت در به عقبانداختن کارها به ما یک حس خوب و لذتبخشی را میدهد. همین حس خوب است که ما را مستعد به تعویقانداختن کارها میکند. البته اگر این عادت به تعویقانداختن کارها را در خود ساخته باشیم.
بخش چهارم باور است:
شما به عادتهایتان باور دارید و تغییر آنها را نشدنی در نظر میگیرید. مثلا باور به اینکه عادت مطالعهی شما دم بزنگاه، عوض نشدنی است. این باور خودش به توسعه و ادامه دادن یک عادت (البته نه چندان خوب) کمک میکند. اولین قدم برای عوض کردن یک عادت، دستاندازی به همین باور است. به عبارتی باید به نحوی به این باور که «نمیتوانیم عادتهایمان را عوض کنیم» غلبه کنیم.
پاسخ دهید