میتوانید از محتویات این باکس بگذرید و یکراست به سراغ نوشته اصلی بروید. قبل از خرید اشتراک وفاداری، مزایای آن را از طریق این پیوند مشاهده کنید. لطفا تنها بعد از خواندن «مزایای خرید اشتراک» اقدام به خرید کنید.
آیا برای یادگیری یک مهارت بایستی که باهوش و نابغه باشیم؟ آیا یک استاد بزرگ شطرنج یا نابغهی ریاضی همیشه از ضریب هوشی بالایی برخوردار بوده است؟ هوش میتواند به ما در طی کردن مسیر موفقیت کمک کند ولی هوش زیاد یک مشکل خاصی را نیز با خود به همراه دارد. یادتان است در خصوص گرفتار شدن در الگوهای خاص ذهنی صحبت کردیم؟ هوش زیاد میتواند شما را مستعدِ گرفتار شدن در این سدهای ذهنی کند. به عبارت دیگر هوش زیاد میتواند در مقابل خلاقیت قد علم کرده و شما را از فکر کردن به روش جدید و پیدا کردن الگوهای تازه باز دارد.
به بیان بسیار ساده، یک فرد خیلی باهوش میتواند آنقدر سفت و سخت به محتویات حافظهی کاری بچسبد و افکارش را متمرکز کند که هیچ ایدهی دیگری فرصت عرض اندام را برای ارائه به خود نبیند.
طرف دیگر افرادیاند که برای کار و تمرکز نیاز به فضای ساکت و محیط مناسب دارند. معمولا این افراد از خلاقیت خوبی برخوردارند و میتوانند راههای حل یک مساله را در جاهایی غیر از الگوهای مرسوم و گاهی اشتباه پیدا کنند. به عبارتی فضای خالیِ حافظهی کاری این افراد که بر روی حل مساله قفل نشده است، میتواند راهحل جدید را در ذهنشان متبادر کند.
همانطور که پیشتر گفتیم، حافظهی کاری دسترسی به سایر اطلاعات مغز دارد. حالا بیایید که دو سر طیف بالا را در این معادله بگذاریم. افراد باهوشی که شش دانگ حواسشان بر روی کار متمرکز شده، از چهار اسلات حافظهی کاری، به قسمت خاصی از اطلاعات پُل زدهاند. دسترسی به سایر قسمتها به خاطر پر بودن حافظهی کاری میسر نیست و یا سخت است. در طرف دیگر طیف کسانیاند که یک یا چند اسلات از حافظهی کاری را خالی گذاشته و با کوچکترین چیزی حواسشان پرت میشود. این افراد تمرکز صد در صدی بر روی موضوع ندارند ولی از طریق همان اسلاتهای خالی، به سایر بخشهای اطلاعات مغز دسترسی خواهند داشت. این اطلاعات میتواند راهحل جدید، جدای از الگوهای مرسوم، را به شخص نشان دهد.
البته توجه کنید چانکهایی که در حالت متمرکز ساخته میشوند از نظر ساختار قویتر از چانکهاییست که شما در حالت دوم میسازید. حالت دوم همان خالی بودن اسلاتهای حافظهی کاری یا پر بودنشان با چیزی غیر از موضوعِ در حال یادگیری شماست. به هر حال هر چیزی بهایی دارد و این شمائید که با علم بر شرایط و نحوهی عملکرد مغز، بایستی تصمیم بگیرید که چطور بین وضعیتهای مختلف حرکت کنید. مثلا آیا تمرکز صد در صدی لازم دارید؟ پس محیط را از هر عامل حواسپرتکنی خالی نگه کنید. نیاز به خلاقیت دارید، متمرکز نشوید و از حال دیفیوس بهره ببرید.
شاید نابغه یا فردی با هوش استثنایی نباشید و این موضوع شما را در درک مفاهیم و یادگیری نسبت به یک فرد با استعداد عقب بیاندازد، ولی با تلاش، در مدت زمان بیشتری میتوانید به درک خوبی از مفاهیم مختلف برسید. در پس ذهن خود نیز به خاطر داشته باشید که از نعمت خلاقیت برخوردارید.
به یاد داشته باشید که تمرین، بسیار مهم است. به خصوص تمرین بر روی بخشهایی از دروس و مفاهیمی که سخت است. خودتان را ارزیابی کرده و قسمتهایی که برایتان مفهوم درست و قابل فهمی را تداعی نمیکنند، با تکنیکهای مختلف مثل یادگیری با فاصلهی زمانی، یا به صورت ترکیبی و یا عمیق شدن و اندیشیدن در خصوص مفاهیم، بیشتر و بیشتر تمرین کنید. اینکار به یک ذهن معمولی کمک میکند تا عملکردی مانند یک ذهن یک نابغه را از خود نشان دهد.
هر کدام از ما با استعدادهای خاصی به دنیا میآییم. ضربالمثل قدیمی میگوید «خدا گر ز حکمت ببندد دری، ز رحمت گشاد در دیگری». اگر نابغه نیستید، در عوض میتوانید خلاقتر باشید، هر چند ممکن است درک مفاهیم برایتان زمان بیشتری ببرد. با علم به این موضوع قدم بعدی در مسیر یادگیریِ بهتر و موفقیت را با بررسی بیشتر بردارید تا پا بر جای درست بگذارید.
افکار زائدی مثل «این نمره را شانسی آوردم»، «من که لیاقت این جایگاه را ندارم، اگر دیگران بفهمند که چقدر آدم بیکفایتیام چه میشود؟» و غیره را دور بریزید. افراد بسیار زیادی جملاتی دقیقا با همین مضمون را با خودشان تکرار میکنند. افرادی که خودشان و ذهنشان را دست کم میگیرند. این طرز نگاه آنقدر رایج است که حتی برای خودش نامی دارد: «سندروم ایمپاستر». به جای اینکه اسیر اینگونه تفکرات رایج شوید، دست به کار شوید، چرا که پشتکار، ابزار قدرتمندی برای رسیدن شما به آن چیزیست که آرزویش را داشتهاید، به خصوص که بعد از یادگیریِ «چطور یاد گرفتن» میدانید این پشتکار را صرف قدم گذاشتن در کدام مسیر کنید.
پاسخ دهید