چطور بهتر یاد بگیریم | 49 | مصاحبه فصل چهارم

چطور بهتر یاد بگیریم

اشتراک وفاداری (ماهی یک چایی)

می‌توانید از محتویات این باکس بگذرید و یک‌راست به سراغ نوشته اصلی بروید. قبل از خرید اشتراک وفاداری، مزایای آن را از طریق این پیوند مشاهده کنید. لطفا تنها بعد از خواندن «مزایای خرید اشتراک» اقدام به خرید کنید.

آخرین بخش این کتاب به مصاحبه‌ای با دکتر ریچارد فلدر و دکتر ربکا برنت اختصاص یافته است. در ادامه خلاصه‌ای از مهم‌ترین نکات موجود در این مصاحبه را آورده‌ایم.

در خصوص نحوه‌ی یادگیری چه نکاتی حائز اهمیت است؟ بهتر از به این صورت شروع کنیم که چه کارهایی برای یادگیری بهتر نباید انجام دهیم. شما با دوباره‌خوانی متن، مانند زمانی که رمان می‌خوانید، چیز خاصی یاد نمی‌گیرید. همین روش برای خواندن سوال و جواب‌ها نیز بی‌اثر است. بهتر است که به جای روخوانی، خودتان را را درگیر مساله کنید. بدون نگاه کردن به راه‌حل، سعی کنید روش حل را پیدا کنید. البته وقتتان را بر روی اعداد هدر ندهید چون قرار نیست که از محاسبه‌ی دو در دو، چیز جدیدی دستگیرتان شود. همینطور از نشست‌های گروهی برای یادگیری استفاده کنید. در این نشست‌ها نگاه‌های تازه‌تر و راه‌های جدید برای حل مساله پیشنهاد می‌شود که دید بهتری را به شما خواهد داد.

پیشتر در خصوص شروع با سوالات سخت و پریدن بر روی سوالات آسان صحبت کردیم. لازم است بدانید که اگر شروع با سوالات سخت باعث نابود شدن اعتماد به نفس و باختن بازی می‌شود می‌تواند به ضررتان تمام شود. بهتر است که مدیریت استرس و تنش با تنفس‌های عمیق و تمرکز بر آن را در دستور کار خود داشته باشید.

وقتی با مساله‌ای که در مرحله‌ی اول حل نمی‌شود روبرو می‌شوید، تلاش برای حل آن مثل ضربه زدن با سر بر دیوار بتنی‌ست که فقط ضررش به سر می‌رسد. بهتر است برای مدتی از مساله دور شوید و اجازه دهید تا مغز در پس زمینه بر روی الگوهای بیشتر برای پیدا کردن راه‌حل کار کند.

در مواجهه با مفاهیم جدید و سخت سعی کنید که تصویر بزرگ را در نظر بگیرید. کمی کتاب، مقاله یا فصل مورد نظر را ورق بزنید. چند پاراگراف را به صورت تصادفی بخوانید. تیترها و تصاویر را مرور کنید. اگر در آخر فصل سوالی طرح شده آن را بخوانید تا یک دید کلی نسبت به موضوع به دست بیاورید و بعد شروع به خواندن کنید.

یکی از بهترین روش‌ها برای یادگیری مفاهیم جدید، تلاش برای دست به کار شدن است. شما با خواندن منفعلانه به جایی نمی‌رسید. بایستی ابتدا درگیر مفهوم جدید شوید و سپس تلاش کنید که آن را برای خودتان تشریح کنید. تشریح کردن مفهوم جدید، در ابتدا بسیار سخت است ولی به شما نشان می‌دهد که دقیقا چه چیزهایی از مفهوم جدید دستگیرتان شده و چه چیزهایی خیر. من (ریچارد فلدر) زمانی که در دانشگاه بودم و همه نمره‌هایم عالی بود احساس می‌کردم که مفاهیم را فهمیده‌ام ولی وقتی برای تدریس اقدام کردم تازه متوجه شدم که آن سطحی از درک مطلب که در زمان تشریح مطلب به دست می‌آورید بالاتر از وقتی‌ست که صرفا با جواب دادن به سوالات نمره‌ی خوب دریافت می‌کنید. اینجاست که اهمیت کار گروهی باز هم مشخص می‌شود. وقتی مفهومی را برای دیگری توضیح می‌دهید در اصل شما وارد سطح جدیدی از درک مطلب می‌شوید.

به عنوان یک معلم سوال بپرسید. درست است که این سوال‌ها می‌تواند یک ترسی را در دل دانش‌آموز بیندازد ولی از طرفی می‌تواند کمک کند تا درک بهتری از مطلب داشته باشند و درگیر مفهوم جدید شوند. شما می‌توانید با غلبه بر ترس و مطرح کردن سوال در کلاس و یا با استاد خود، به روشن شدن و فهم مطلب کمک شایانی کنید. در مقابل اگر به ترس از پرسش دامن بزنید و آن را مطرح نکنید ممکن است ساعت‌ها درگیر حل مساله‌ای شوید که در نهایت هم از آن سر در نمی‌آورید.

بهترین راه مقابله با توهم دانستن، انجام دادن، حل مساله و دست به کار شدن است. وقتی شما بتوانید که مساله را بدون نگاه کردن به راه‌حل و خودتان مراحل و روش حل را یاد بگیرید و انجام دهید، از مرحله‌ی توهم گذشته‌اید و می‌توانید روی دانش خود از آن موضوع حساب باز کنید.

در خصوص سندرم ایمپاستر، یک نوار را در مغز خودتان در نظر بگیرید که دائم به شما می‌گوید که «به افراد دور و برت نگاه کن، چقدر توی تست زدن موفق هستند، چقدرسریع مطلب‌ها رو می‌گیرند، چقدر با استعدادند، ولی من، نیستم! اینا بی‌خود فکر می‌کنند که من چیزی حالیمه و لیاقت این کلاس سطح بالا رو دارم. وای به روزی که زمان اون امتحان برسه و من خراب کنم و تازه بفهمند که چه ابلهی هستم. من خودم می‌دونم هیچی حالیم نیست!»

یک اصل جالب در خصوص این سندروم، گستردگی آن است. ولی هر کسی فکر می‌کنه که فقط خودش هست که به این افکار دچار شده است.

در خصوص به تعویق‌انداختن کارها: از مهم‌ترین کارها برای جلوگیری از به تعویق‌انداختن، برنامه‌ریزی‌ست. برای خودتان برنامه‌ای مشخص کنید که از فلان ساعت به مدت فلان دقیقه بر روی فلان پروژه کار کنید. البته لازم است که کارهایتان را به خوبی تقسیم‌بندی کرده باشید. نگاه کردن به کاری که قرار است تحویل بدهید، مثل نگاه کردن به قله‌ی اورست برای بالا رفتن از آن است و کار را خارج از توان شما نشان می‌دهد. بایستی کار را به بخش‌های بسیار کوچک تقسیم کنید. مثال می‌زنم: فرض کنید که قرار است یک مقاله‌ی بیست صفحه‌ای را کامل کنید. تصور اینکه چقدر بایستی کار کنید تا بیست صفحه کامل شود، مطمئنا شما را ناامید می‌کند. ولی اگر با خود قرار بگذارید که «خب، دو صفحه‌ی اولش رو امروز صبح ساعت ده شروع می‌کنم بنویسم» کار سبک‌تر و قابل‌انجام‌تر به نظر می‌رسد.

از طرفی وقتی شما شروع به قدم زدن در مسیر انجام کاری می‌کنید، خود به خود متقاعد می‌شوید که ادامه دهید. بنیان‌گذار freecodecamp می‌گوید که شما یک بیست و پنج دقیقه برای شروع انتخاب کنید، وقتی شروع به کد زدن کردید دیگر کسی قادر به متوقف کردن شما نیست پس بهتر است که با خودتان برای شروع کنار بیایید.

پس یک برنامه تهیه، هدف خود را به قسمت‌های کوچک و قابل انجام تقسیم و زمانی را برای شروع تعیین کنید. به هدف و محصول اصلی فکر نکنید و تمرکز خود را بر روی همان چند دقیقه‌ای که قرار است بر روی پروژه کار کنید بگذارید. قطعه‌های ۳۰ دقیقه‌ای برای تمرکز بر روی کار بسیار معقول و مفیدند. به خاطر داشته باشید که حرکت پیوسته و همیشگی شما را به سمت رسیدن به هدف سوق می‌دهد و در مقابل کار یک دفعه‌ای و حجیم فقط شما را خسته می‌کنید.

2 دیدگاه

  1. سلام
    متشکر از ترجمه و خلاصه نویسی این دوره
    اگر مقدور است داخل کتاب در حال توسعه مطالب این دوره آموزشی هم بگنجانید.
    با تشکر از شما

پاسخ دهید

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد