میتوانید از محتویات این باکس بگذرید و یکراست به سراغ نوشته اصلی بروید. قبل از خرید اشتراک وفاداری، مزایای آن را از طریق این پیوند مشاهده کنید. لطفا تنها بعد از خواندن «مزایای خرید اشتراک» اقدام به خرید کنید.
احتمالا اسم کتاب مالکوم گلدول، outliers را شنیدهاید. گلدول ادعا میکند که برای استاد شدن در یک مهارت نیاز به ده هزار ساعت کار دارید؛ ولی چه کسی ده هزار ساعت وقت دارد؟ اگر هر روز هشت ساعت روی آن موضوع کار کنید به بیش از سه سال وقت نیاز خواهید داشت. اگر کارِ تمام وقتی که نیاز به آن مهارت داشته باشد پیدا کنید شاید بخت با شما باشد، ولی برای کار در آن مهارت، خب طبیعتا باید آن مهارت را فراگرفته باشید.
نظریهی ده هزار ساعتی، چه کسانی را هدف قرار داده؟ همانطور که از اسم کتاب برمیآید، «تافتههای جدا بافته» هدف این کتاب هستند؛ کسانی که در رشتهی خود، نهتنها موفق، که سرآمد و استثنایی بودهاند. ولی آیا قرار دادنِ هدف، در این نقطهی دور از دسترسِ نود و نه درصد مردم، کار معقولی است؟ رفتن از پلهی یکم به صدم آداب خودش را دارد وگرنه ممکن است خشتکمان پاره شده و در نهایت چیزی عایدمان نشود (این را مطمئن نیستم)؛ پس بهتر است هدف را کمی نزدیکتر بگذاریم.
ولی چقدر نزدیک؟ از جاش کافمن و نظریهی خاص او کمک میگیریم و وارد جزئیات آن میشویم.
جاش کافمن کتابی به اسم «بیست ساعت ابتدایی» دارد و در آن توضیح میدهد که این بیست ساعت بسیار مهم و حیاتی است. مهم نیست درحال یادگیری زبان جدید، عکاسی، یک آلت موسیقی یا هر موضوع دیگری باشید، با صرف بیست ساعت زمان میتوانید به خبرگی خوبی در آن مهارت دست پیدا کنید.
در پادکست SomethingYouShouldKnow کافمن میگوید:
… اگر نیم ساعت تا چهل پنج دقیقه هر روز برای یادگیری زمان بگذارم، میخواستم بدانم که برای بیشترین و موثرترین بازدهی بایستی چگونه تمرین کنم و نتیجهی این تحقیقات، پشت پردهی کتاب «بیست ساعتِ ابتدایی» است.
بیست ساعت؟ چیزی نیست که!
اگر روزانه چهل و پنج دقیقه زمان بگذارید، ظرف مدت یک ماه در یک مهارت به درجهی خیلی خوبی خواهید رسید. چرا؟ منحنی یادگیری را مشاهده کنید:
سرعت یادگیری ما در ساعات اولیه بسیار بالاست و اگر بتوانیم برنامهی درستی برای آموختن مهارت تدوین کنیم، به سرعت به آن چیزی که مد نظرمان است خواهیم رسید. ولی در این بیست ساعت چالشهای زیادی نهفته است.
چالشهای اولیه
برای اکثر ما، درک مطلب با یک مثال سادهتر است، پس در این نوشته نیز از همین روش استفاده میکنیم. فرض کنید که قرار است نواختن اوکلیلی را یاد بگیرید و هیچ تجربهای در این زمینه ندارید.
خان اول: آماده کردن وسایل
وسایلی که برای شروع کار احتیاج دارید را تهیه کنید. «چه کاری قرار است انجام دهم و برای آغاز لازم است چه چیزهایی را بدانم یا در دسترس داشته باشم؟» سوالات خوبی برای شروع است. در مثال ما خرید یک اوکلیلی و گرفتنش در دست اولین قدم خواهد بود.
خان دوم: برنامهریزی
برای شروع بایستی که برنامه داشته باشید. برای بیست ساعت اول برنامهی مشخصی را آماده کنید و سعی کنید که به آن پایبند بمانید. همهی ما گرفتاریهای زیادی داریم ولی خالی کردن یک چهل و پنج دقیقه در روز نباید کار زیاد دشواری باشد. البته اگر به دنبال بهانه برای شروع نباشید.
برای شروع یادگیریِ یک مهارت آن را به قسمتهای تشکیلدهندهاش بشکنید و هر کدام را اصولی یاد بگیرید. اگر شما پایههای یک مهارت را به خوبی فرا بگیرید، سوار کردن جزئیات روی هم، کار زیاد دشواری نخواهد بود. انتخاب هوشمندانهی مواد درسی و جا دادن آنها در برنامه، به شما در یادگیری کمک زیادی میکند.
ولی پایههای هر مهارتی کدام هستند؟ آنها که دائم تکرار میشوند. کتاب اوکلیلی که جاش کافمن در دست گرفته بود بیش از صد کورد را آموزش میداد ولی تقریبا تمام آهنگهای پنج دههی گذشتهی پاپ با دانستن چهار کورد اصلی قابل نواختن است. پس لازم نیست که از ابتدا به دنبال یادگیری هر صد کورد باشید، بلکه کوردهای اصلی را در برنامه قرار دهید و تمرکز خودتان را معطوف آنها کنید.
مستقیم به دل مطلب بزنید و در ابتدا به شاخ و برگها نچسبید. حواسپرتکنها را کنار گذاشته و روی مطلب اصلی تمرکز کنید. کسی را در نظر بگیرید که تازه به باشگاه بدنسازی رفته و به جای کار کردن روی عضلات اصلی، یک عضلهی کوچک از دست را نشان کرده و تمام تمرکز را معطوف آن نموده است. درک اینکه این روش ایدهی جالبی نیست، نباید سخت باشد.
بیست کتاب از سرفصلی که قرار است یاد بگیرید را در سبد خرید خود نچلانید؛ بلکه تنها دو یا سه کتاب مرتبط با مطلب اصلی را تهیه و روی آنها تمرکز کنید. گاهی آنقدر غرق در جمعآوری منابع برای یادگیری میشویم که اصل یاد گرفتن را فراموش میکنیم.
خان سوم: استعداد ندارم
اوکلیلی را دست گرفتهاید، ولی هنوز یکی دو ساعت از شروع آموزش نگذشته که حس میکنید این کار برای شما نیست و هیچ استعدادی در این زمینه ندارید. بگذارید شما را با دو ساختار فکری آشنا کنم.
به تصویر زیر دقت کنید.
تنها نگرش شما به موضوع، تفاوت شگرفی در نتایج پدید میآورد. اگر فکر کنید که برای یادگیری یک مهارت نیاز به استعداد ذاتی دارید، احتمالا پیشرفت زیادی در فراگرفتن آن نخواهید داشت، اما اگر فرض کنید که ذهن شما یک عضله است که با تمرین و تکرار قویتر میشود، خیلی سریع پیش خواهید رفت.
در یک آزمایش روی دو دسته از دانشآموزان با القای ساختارهای فکری متفاوت به آنها، مشخص شد دانشآموزانی که ذهن را مانند عضله دیدهاند، در عمل از دانشآموزانی که ذهن و استعدادهای یادگیری را ثابت قلمداد کردن پیشی گرفتند.
پس خودتان را با حرفهایی نظیر «ژنش را ندارم!»، «من برای این مهارت ساخته نشدهام!» و بهانههای مشابه گمراه نکنید. به این جملات پیشگوییهای محققکننده میگویند. در این حالت با پیش بینیِ وضعیت، شما آن وضعیت را واقعا بهوجود میآورید. به عبارت سادهتر، زمانیکه پیشگویی میکنید: «ژنش را ندارم، در نتیجه یاد نمیگیرم» با وجود اینکه این گزاره در عمل غلط است، ولی دیگر همتی برای یادگیری آن مهارت نخواهید کرد و در عمل آن را یاد نخواهید گرفت. به زبان دیگر، پیشگویی شما باعث میشود که واقعا آن مهارت را یاد نگیرید و خود آن پیشگویی درست از آب در بیاید. در جایی که اگر این پیشگویی در کار نبود، شما در آن زمینه تلاش میکردید و احتمالا موفق میشدید.
مهم نیست چه کسی هستید و در حال حاضر توانایی انجام چه کارهایی را دارید، همینکه بنشینید و شروع به تمرین کنید، شروع به پیشرفت خواهید کرد.
باورِ شما، تاثیر بسزایی در روند یادگیری دارد، پس با خود تکرار کنید که مهارت را فرا خواهید گرفت چرا که شما هم دقیقا مثل بقیه میتوانید!
خان چهارم: علاقه ندارم
علاقه نقش بزرگی را در یادگیری ایفا میکند. اگر دست به کاری شوید که به آن علاقه دارید، خودتان هم نمیفهمید که زمان چگونه میپرد، ولی وای از وقتی که مشغول چیزی هستید که از آن متنفرید.
اگر به سرفصلی که در حال یادگیری آن هستید علاقه دارید، مسلما راحتتر زمان برای نشستن و تمرین کردن میگذارید و خب همین موضوع باعث پیشرفت شما میشود. ولی عکس این قضیه هم صادق است.
اگر علاقهای در کار نیست، برای خودتان انگیزهی لازم را دست و پا کنید. مثلا برای بسیاری از ما، یادگیریِ موضوعاتِ مرتبط با حسابداری خوشایند نیست ولی میتواند به کسب و کارمان کمک کند. در این حالت، نتایجی مفیدی که یادگیری آن مهارت برایتان به ارمغان میآورد را با خود تکرار کنید. سوخت رساندن به موتورِ انگیزه، برای هل دادن شما در بیست ساعت اولیه بسیار مهم است. پیشرفت در شغل، خرید خانهی جدید یا این قبیل چیزها را در ذهن خود تصور کنید.
خان پنجم: به کارم نمیآید
شروع به یادگیری کردهاید و در این بیست ساعت اولیه که با چالشها مواجه خواهید شد، به انواع بهانهها چنگ میزنید. فرض کنید که صاحب یک کسب و کارید و یادگیری برنامهنویسی را در برنامهی خود دارید. بعد از چند ساعت کلنجار رفتن با خود میگویید که برنامهنویس استخدام میکنم!
اتفاقا استفاده از تجربیات یک برنامهنویس خبره برای کسب و کارتان نهتنها مفید، که برای به خطر نیفتادن آن لازم است، پس بیخیال یادگیری برنامهنویسی؟
جواب منفی است. شما با اختصاص بیست ساعت به یادگیری برنامهنویسی، هم یک مهارت جدید یاد گرفتهاید، هم اینکه اگر از پس نوشتن برنامهی خود برنیایید، با بینش بهتری که نسبت به برنامهنویسی پیدا کردهاید دقیقا میدانید که چه برنامهنویسی با چه مهارتی و در چه زمینهای میخواهید. به این صورت در وقت و هزینهی خود صرفهجویی خواهید کرد. در ضمن میتوانید از کارمند خود برای کسب تجربه، برنامهنویسی یاد بگیرید!
دانستن مهارت همیشه مساوی با بهکارگیری آن نیست، بلکه میتواند به شما در تصمیمات کمک کند. اگر تنها بیست ساعت به شما برای یادگیری یک مهارت و اتخاذ تصمیمات بهتر کمک میکند، چرا از امروز به صورت ماهانه یک مهارت را یاد نگیریم؟ یادمان باشد که انتخابهای امروزمان تعیینکنندهی مکان ما در چند سال آینده خواهند بود.
خان ششم: سنی از من گذشته است
باور عمومی بر این است که بچهها سریعتر یاد میگیرند؛ حالا سوال اینجاست که این کلیشه تا چه اندازه ریشه در واقعیت دارد؟
حقیقت این است که بچهها تنها به روش متفاوتی یاد میگیرند. آنها زمانهای آزاد بیشتری در اختیار دارند و در خصوص خوب نبودنِ خود در مهارتی، خودآگاه نیستند. خودآگاه بودنِ بزرگترها دقیقا آنها را از ادامهی مسیر یادگیری، با القا حس سرخوردگی باز میدارد ولی بچهها از این نعمت برخوردارند که نسبت به این سوگیریها بیتفاوت باشند.
کودکی را در نظر بگیرید که هر بار سعی میکند راه برود، به زمین میخورد. اگر قرار بود نسبت به عمل خود، خودآگاه باشد و بعد از چند بار زمین خوردن به خود بگوید که «من استعداد راه رفتن ندارم» و دیگر تلاش نمیکرد، هیچگاه راه رفتن را یاد نمیگرفت.
ولی این تمامِ داستان نیست. مزیتِ بزرگترها این است که با یک برنامهریزی دقیقتر نسبت به کودکِ بیبرنامه، میتوانند مسیر یادگیری خود را مشخص کنند. با دانستن اینکه تلاشهایشان در نهایت بیثمر نخواهد بود – هرچند حس سرخوردگی را القا کند – میتوانند حتی پربازدهتر از کودکان در زمینهی یادگیری باشند. تمرین هوشمندانه و داشتن تجربیات فراوان به بزرگترها کمک میکند تا در زمان کمتر به نتایج بهتری برسند. فقط کافیست که بهانهگیری را به بعد از یادگیری موکول کنند.
خان هفتم: بیست ساعت اول
درک ما از زمانِ در گذر، عجیب است. کافیست از کاری خوشتان نیاید تا ببینید چطور زمان اصلا نمیگذرد. بیست ساعت اولیه در یادگیری هر مهارتی بسیار حیاتی است و لازم است که به آن پایبند بمانید.
سعی کنید بدون توجه به گذر زمان در ذهن، با ساعت جلو بروید. من به شما قول میدهم که در ساعات اولیه، موجی از ناامیدی به سمتتان هجوم بیاورد؛ که کاملا طبیعی است و تقریبا همهی ما در یادگیری بسیاری از مهارتها آن را تجربه میکنیم. اکنون با دانستن این موضوع، شما آمادهاید که با این ناامیدیها مقابله کنید.
مطمئن باشید که گاهی حتی شستن ظرفهایی که یک هفته است در سینک جمع شده، جذابتر از نشستن و تمرین کردن به نظر میرسد، ولی با این وسوسهها مقابله کنید و طبق زمانبندی پیش روید. هر چیز حواسپرتکنی را از خودتان در ساعتی که به یادگیری اختصاص دادهاید دور کنید.
برنامهی سرسختانهای بنویسید و خود را مقید به اطاعت از آن بدانید. طبق خطِ ساعت، بیست ساعت اولیه را پشت سر بگذارید، مهم نیست که در این بیست ساعت چقدر حس سرخوردگی از «بیاستعدادی در آن زمینه» به سراغتان میآید، برای خاطر خودتان ادامه دهید!
چهار مرحلهی کلی برای یادگیری یک مهارت
۱- بررسیِ مهارت
چه چیزی میخواهید یاد بگیرید؟ آن را به قطعات تشکیلدهندهاش بشکنید. اغلب مواقع، چیزی که میخواهیم یاد بگیریم، مجموعهای از مهارتهای خُردتر است. ابتدا روی اصولی که مهارت اصلی قرار گرفتهاند کار کرده و آنها را بسازید و سپس با پیوندشان به هم مهارت اصلی را ارتقا دهید.
تمرکز خودتان را روی بخشهای مهمتر که بیشترین استفاده را دارند قرار دهید. درست مانند بدنسازی که پیشتر به آن اشاره کردم.
۲- خودتان را اصلاح کنید
چند منبع محدود در خصوص چیزی که میخواهید یاد بگیرید انتخاب کنید. عطش اولیهی خودتان را کنترل کنید و خودتان را زیر بار منابعِ بیانتها خفه نکنید؛ صرفا به منابع باکیفیت و محدود قناعت کنید. به جای در دست گرفتن بیست کتاب از سرفصل مورد نظر، دو کتابی را تهیه کنید که بازخوردهای بهتری از خوانندگان دریافت کردهاند. در غیر اینصورت، یک بهانهی قوی و بسیار موجه برای بهتعویقانداختن یادگیری دست و پا کردهاید.
مسیر یادگیری را با گرفتن بازخورد از خودتان و دیگران اصلاح کنید.
۳- حذف موانع
سعی کنید با منظم کردن میز کار و رفتن در فضایی که حواسپرتکنها به کمترین میزان خود، حضور دارند، تمرکز بیشتری روی کار بگذارید.
کمی قدرتِ اراده برای شروع کار نیاز دارید. میتوانید با تکنیک «زنگ بدپیله» فضا و حالت روانی خوبی برای شروع به کار، پدید آوردید. بعد از دست به کار شدن، تا پایان نشست تحت هر شرایطی روی کار متمرکز بمانید.
با حذف موانع، با احتمال بیشتری نشست را به پایان خواهید رساند.
۴- حداقل بیست ساعت تمرین کنید
لازم است که حداقل بیست ساعت را طبق خط ساعت به مهارت مورد نظر اختصاص دهید. اغلب ما از «ابله به نظر رسیدن» خوشمان نمیآید، و بیست ساعت اولیه پر است از احساساتی که این ابله بودن را در چشمانمان میکند. مهم نیست که چقدر ناامیدی به سراغتان میآید، این بیست ساعت را به سرانجام برسانید.
بعد از این بیست ساعت اولین نشانههای کسب مهارت ظاهر میشوند و این دقیقا همان پاداشی است که به شما انگیزهی ادامه و گسترش آن بیست ساعت و در نهایت مهارت را میدهد. یادتان باشد اگر در حال صعود از کوهی، خورشید را نمیبینید، لازم است کمی بالاتر بروید تا بالاخره شعاعهای نور خودنمایی کنند. با دیدن اولین شعاع نور، دل شما هم برای ادامه روشنتر خواهد شد.
یادگیری یک مهارت افقهای بیشماری را به روی شما میگشاید، از امروز هر ماه یک مهارت جدید یاد بگیرید. در دنیای پرسرعت امروز، یادگیریِ مهارتِ یادگرفتن و یادگیری مهارتهای جدید، اگر شما را جزو «تافتههای جدابافته» نکند، حداقل در جایگاه خوبی در اجتماع قرار خواهد داد.
در انتها شما را به تماشای نطق تدِ جاش کافمن دعوت میکنم:
بعد از خواندن این نوشته چه مهارتی را برای فراگیری در نظر گرفتید؟ آن را با ما در میان بگذارید و یک ماه دیگر خبر پیشرفتتان را با ما شریک شوید.
آفرین
من خلاصه کتابها رو دوست دارم برای همین توصیه میکنم مثل بوکاپو بفکر نرم افزار باشین
سلام داداش این سایت پرداخت که همیشه خرابه
سلام
راستش معمولا وقتی ویپیان روشن هست این مشکل پیش میاد. من با پشتیبانی زرینپال صحبت میکنم تا مورد رو پیگیری کنند.
ممنونم.
سلام
چقدر زیبا و با تحقیق در خصوص جمع آوری عکس ها و اطلاعات. مطلب رو بیان کردین!
آفرین به شما نویسنده خوش ذوق!!
سلام آقا محمد
ممنونم از حسن نظرتون. خوشحالم که مطلب رو پسندیدید.
سلام ایا این کتاب به فارسی چاپ شده
سلام
اگه جملهتون سوالی بود باید بگم که نمیدونم.
زبان انگلیسی