میتوانید از محتویات این باکس بگذرید و یکراست به سراغ نوشته اصلی بروید. قبل از خرید اشتراک وفاداری، مزایای آن را از طریق این پیوند مشاهده کنید. لطفا تنها بعد از خواندن «مزایای خرید اشتراک» اقدام به خرید کنید.
برای تقریبا همهی ما، چیزهای زیادی در زندگی هست که میخواهیم به دست بیاوریم؛ ولی چطور آنها را به دست بیاوریم؟ بعضی از آنها خیلی دور از دسترس هستند. یک ضربالمثل چینی میگوید: «سفر هزار مایلی، با یک تکقدم شروع میشود.» اگر بخواهیم به حرف این ضربالمثل گوش کنیم بایستی که نقطهی آغازی را انتخاب نماییم.
چه کاری بهتر از طرح یک نقشه برای مشخص کردن نقطهی شروع؟ مساله اینجاست که: خب از کجا شروع کنیم؟ این مسیر بایستی به کدام سمت باشد؟ اگر اشتباه قدم برداریم و دورتر شویم چه؟
وقتی در این دور باطل سوالات بیپاسخ قرار گرفتیم، از کشیدن نقشه عاجز شده و از برداشتن قدمِ اول اجتناب میکنیم و در نهایت به خواستههایمان نمیرسیم.
ولی محققها میگویند، طرح و نقشه، حتی زمانیکه نمیدانیم قرار است دقیقا چه کاری را انجام دهیم، باز هم مفید است. نقشهها، فقط نقشهی راه نیستند که ما را از نقطهی آ به ب برسانند، بلکه آنها مفیدتر از این حرفها هستند.
نقشه به شما اعتماد به نفس و انگیزه میدهد، حتی اگر قدمهایی که برمیداریم در مسیر کاملا اشتباهی باشد. به عبارتی در این زمینه، یک نقشهی ناقص و اشتباه، بهتر از بینقشهبودن است.
اریک بارکر نویسندهی کتاب Barking Up the Wrong Tree به من یاد داد که کشیدن نقشه ما را از باتلاق کرختی بالا میکشد. تنها کافی است که در ابتدا یک نقشه داشته باشید.
مغز از ناشناختهها میترسد؛ مثلا فرض کنید فردا یک قرار مهم دارید. با اینکه این قرار، همان چیزی است که سالهاست منتظرش بودهاید، ولی ناشناخته بودن اتفاقاتی که قرار است در آنجا بیفتد، مغز شما را میترساند. مغز یا قفل کرده یا سیستم جنگ و گریزش فعال شده و هیجانی رفتار میکند. کشیدن یک نقشه به مغز ما میگوید: «بچه آروم باش، بیا ببین چیا برات دارم. اطلاعاتی که منتظرشون بودی.»
با اضافه شدن یک نقشه، مغز احساس امنیت بیشتری میکنید؛ و این امنیت به عملکرد آرامتر و بهتر مغز منجر میشود. به عبارتی شما هم واضحتر فکر میکنید، هم دقیقتر میبینید و هم راحتتر مسیر به سمت هدف را پیدا میکنید.
نقشهها در ابتدا مشکلاتی را با خود به همراه دارند، ولی مزیتهای بودن یک نقشهی مشکلدار، به بینقشه بودن میچربد.
در طول مسیر، زمانیکه به مشکل برخوردید، به اصلاح راهی که نقشه نشان میدهد بپردازید. قدمِ اول، شروع حرکت است، سپس با گرفتن بازخورد از مسیری که میپیمایید، میتوانید قدمهایتان را به سمت هدف اصلاح کنید.
یک مثال
چه کسی دلش نمیخواهد ارتقاء شغلی بگیرد؟ آقای ایکس هم مثل شما دلش میخواهد که از نظر شغلی جایگاه بهتری را ازآن خود کند. با این حال کارمندی که خودِ آقای ایکس معرفی کرده، در حال پیشی گرفتن از او است؟ لازم است که آقای ایکس تکانی به خودش بدهد.
یکی از بهترین کارها، کشیدن یک نقشه است. مثلا در این نقشه تحقیق در خصوص شغل و جایگاه شغلی، میتواند در اولویت باشد، و سپس جستجو برای فرصتهای شغلی که با ترجیحات آقای ایکس هماهنگ است؛ شاید با خواندن مجلههای مرتبط با صنعت و غیره…
ممکن است با خود بگویید «حتی لازم نیست این نقشهی ابتدایی را روی کاغذ بیاورم!» ولی مهم است که این کار را انجام دهید. حتی اگر نقشهی شما ابتدایی بود، یا در کل کارایی خاصی نداشته باشد، مغز شما را آمادهی درگیر شدن در دل ماجرا خواهد کرد.
نقشه چیز بیشتر از یک راهنما برای پیمودن مسیر هستند. آنها به ما اعتماد به نفس میدهند و کمکمان میکنند تا از جایمان تکان بخوریم و به عادتِ «بهتعویقانداختن کارها» یک «نه» محکم بگوییم. هر وقت گیر افتادید نقشه بکشید، حتی اگر قرار نیست آن نقشه مسیر روشنی را نمایش دهد.
پاسخ دهید