میتوانید از محتویات این باکس بگذرید و یکراست به سراغ نوشته اصلی بروید. قبل از خرید اشتراک وفاداری، مزایای آن را از طریق این پیوند مشاهده کنید. لطفا تنها بعد از خواندن «مزایای خرید اشتراک» اقدام به خرید کنید.
آیا تجربهی اضطرابِ بعد از پیوند عاطفی برای همه اتفاق میافتد؟ جواب قطعی یا آماری در این خصوص ندارم، ولی از نقطهنظر خودم یک پیوند عاطفی میتواند منجر به اضطراب شود. ولی این اضطراب از کجا میآید؟
بد نیست کمی بلندبلند فکر کنم. داستان را از ۲۵ سالگی خودم آغاز میکنم. اوج تحولات شخصیتی من در زمانی که تصمیم به ترتیب خودم گرفتم، یعنی ۲۵ سالگی، شکل گرفت. آنجا که احساس کردم مسئول «من» خودم هستم و بس. این تغییر با چیزیکه اسمش را «استقلال عاطفی» میگذارم شروع شد. بریدن از قضاوتهای دیگران، و سر کردن در گریبان خود و در نهایت اعتبار و ارزش قائل شدن برای آنکه و آنچه که هستم.
استقلال عاطفی بالاخره جواب داد و چیزی نگذشت که اضطراب و پریشانی جای خودش را به یک آرامش عمیق داد. خودم را پیدا کردم و میدانستم که دقیقا کجا ایستادهام. یکی از نتایج بارزْ رهایی از اضطرابِ مرگ بود. شاید مرگ، و جدایی از آنچه بدان پیوند خوردهایم، منشاء اصلی تمام اضطرابهای ما باشد.
همه چیز روی کاغذ جور در میآمد. الف) استقلال و بُریدنِ پیوندهایی که من را از پاره شدنشان میترساند و ب) رها شدن از اضطرابِ مرگ و ج) مسکوت شدن تمام اضطرابها و د) رسیدن به آرامش درونی.
ولی زندگی چیزی کم داشت تا به آن معنا دهد. نمیخواستم مانند سنگی در بیابانی دور افتاده، آرام از کنار این زندگی بگذرم. اما پیوند عاطفی را نمیشد با هر کسی محکم کرد و نسبت به بقای آن اطمینان داشت. اگر بقا، برای پیوند، در کار نباشه، اضطراب فلجم میکرد و آرامش را از من میدزدید. با توجه به این تناقض این خودِ من بودم که تیشه را برداشته، و قبل از اینکه طناب را تقدیر پاره کند، آن را از ریشه جدا میکردم تا به آرامش بازگردم.
اطمینان از بقا بالاخره در پیوندی عاطفی به سراغم آمد و بدون تعارف به زندگیِ من رنگ تازهای داد. ولی با وجود اطمینان باز هم اضطراب به سراغم آمد. این اضطراب از کجا میآید؟ آیا میتوان پیوندی بست که اضطراب در پی آن نیاید؟
به نظرم با توجه به طبیعت آدمیزاد این موضوع شدنی نیست. در لایههای زیرینْ همهی ما میدانیم که مرگ، این جدایی، فرا میرسد. جدایی زمانی که پیوندی با چیزی خوردهایم دردناک خواهد بود. اضطرابِ حاصل از این درد نیز اجتنابناپذیر است. پس نتیجهی منطقی این است که ایجاد یک پیوند، با توجه به ذات آدمی، اضطراب را در کنارش خواهد داشت.
فکر میکنم قوانین طبیعت جوری چیده شدهاند که همه چیز یک بده-بستان باشد (trade off). یا یک زندگی بیروح و بدون اضطراب یا کمی رنگ و بو، و در کنارش اضطراب.
بهتر است با اضطراب کنار بیایم تا یک زندگی حقیقی و پرمعنا را تجربه کنم. ولی در این بده-بستان تنها آن پیوندی را ببندم که اطمینان نسبی به بودنش تا لحظهی آخر وجود داشته باشد. به این صورتْ اضطرابِ موجود، پیچیده نمیشود و منشا ناهنجاریهای دیگر نمیگردد.
به عبارتی اگر قرار است اضطراب را، برای معنا، به جان بخریم، بهتر است آرامش را ارزان نفروشیم.
پاسخ دهید