
میتوانید از محتویات این باکس بگذرید و یکراست به سراغ نوشته اصلی بروید. قبل از خرید اشتراک وفاداری، مزایای آن را از طریق این پیوند مشاهده کنید. لطفا تنها بعد از خواندن «مزایای خرید اشتراک» اقدام به خرید کنید.
چه جایگاهی در این دنیا دارم؟ چه چیزی از زندگیام میخواهم؟ چطور میتوانم یک زندگی سرشار داشته باشم؟ من کجای این زندگی ایستادهام؟
دانلود پادکستِ این پست از طریق مدیافایر (کلیک کنید)
این سوالات کلیشهای احتمالا به ذهن تکتک ما رسیده، ولی آیا پاسخی برای آنها داریم؟
قدمهای کوچکی هستند که میتوانند مسیر رسیدن به پاسخ را روشنتر کنند. به چندتایی که خودم به آنها فکر کردهام اشاره میکنم. همچنین پست دیگری از یک داستان واقعی در راه است که به روشنتر شدن مطلب کمک خواهد کرد. (پیوند به نوشته)
۱) از مرگ کمک بگیرید
بیایید به این سوال فکر کنیم:
قبل از مرگم میخواهم…
به آرزویی معقول فکر کنید که احتمال وقوع یافتنش، وجود داشته باشد، حتی به اندازهی یک ذره! منظورم از معقول این است که شدنی باشد. مثلا من نمیتوانم بگویم که «قبل از مرگم میخواهم پدرم من را سفت در آغوش بگیرد» چرا که پدرم در این دنیا نیست، ولی اگر بگویم «قبل از مرگم میخواهم مسافر فضا شوم» خب احتمالش هست.
حالا لیستی از چیزهای مهمی که دوست دارید قبل از مرگتان انجام دهید را بنویسید. اگر به نظر ناشدنی هم بیاید حداقل لیستی از چیزهایی که دوست دارید و برایتان مهم است را خواهید داشت. از بهروز کردن این لیست هم اصلا نترسید.
لیست خود را به دستههای خاصی خلاصه نکنید. به سفرهایی که میخواهید بروید، به انسانهایی که برایتان مهماند، به پروژههایی که میخواهید انجام دهید و… فکر کنید. هر چیزی میتواند در این لیست باشد. فکر محدود کردنش هم به ذهنتان نباید خطور کند.
۲) اولویتهایتان را مشخص کنید
شاید این گزینه بهتر بود که خودش اول میآمد ولی از آنجایی که معمولا نوشتههای کمی طولانیتر را به سمت آخر اسکرول میکنیم، حدس زدم در قسمت دوم بیشتر به چشم میآید.
به نظر من بهترین راهنمای شما برای یافتن خودتان و تجربهی یک زندگی سرشار، اولویتبندی است. معقول و واقعگرایانه برخورد کنید. لیستی که پیشتر تهیه کردید را بردارید و شروع به اولویتبندی کنید. از من میشنوید آنها را بنویسید و از ذهنتان بیرون بریزید. ذهنتان یک وسیله برای تفکر است، نه انبار ذخیرهی اطلاعات!
یک نکتهی انحرافی: رابطه، برای انسانها به عنوان موجودات اجتماعی از اهمیت ویژهای برخوردار است. رابطهتان با تکتک افراد خانواده، دوستان و همکاران را نیز در این لیست قرار دهید و آنها را اولویتبندی کنید. این سوالات را از خود بپرسید: «چه کسانی در زندگی من مهماند و لازم است برایشان وقت بیشتری بگذارم؟ چه کسانی هستند که نه من برای آنها مهم هستند و نه بودن و نبودن آنها تاثیر خاصی بر زندگی من دارد و بایستی انرژی کمتری برایشان بگذارم؟»
۳) قناعت کنید و دست از مقایسه بردارید

احتمالا نمیتوانید همهی آنچه در لیست نوشتهاید را داشته باشید، پس لازم است که به چند گزینهی اول بسنده کنید و دائم به فکر این نباشید که «بقیهش چی میشه!» محدودیتهای زندگی را درنظر بگیرید.
از طرفی دست از مقایسهی خودتان با دیگران بردارید. اگر در حال نقاشی کشیدن هستید و از آن لذت میبرید، مقایسهی کارتان با یک حرفهای یا حتی یک دوست زبردست حس مزخرفی را در شما تداعی میکند. از قیاس میشود ایده گرفت ولی حد نگه دارید و جایگاه خودتان را با دیگران مقایسه نکنید. اینکار فقط ذهنتان را از انجام کاری که لذت میبرید دور میکند و جلوی پیشرفتتان را میگیرد. کارهای شما معمولا برای دیگران مهم نیستند، کارهای دیگران هم بهتر است همین جایگاه را برایتان داشته باشند. سرتان به کار خودتان باشد.
شاید بد نباشد حرفم را با یک تمثیل، واضحتر بیان کنم. فرض کنید که سر جلسهی امتحان نشستهاید. برگه روی دستهی صندلیست. اگر دائم سرتان را بلند کنید و ببینید بقیه در چه حالی هستند، آنقدر ذهنتان منحرف میشود و برای برگشتن به وضعیت «پاسخ دادن به سوالها» زمان نیاز دارد، که به خودتان میآیید و میبینید هیچ چیزی ننوشتهاید. حالا اگر بیخیال بقیه، سرتان را در برگه فرو کنید و غرق پاسخ دادن به سوالات شوید، میبینید که همه هنوز درگیر سوال جواب دادن هستند و شما برگه را تمام کردهاید. سرتان به کار خودتان باشد. وقتی ذهنتان منحرف شود، زمان زیادی میبرد که به وضعیت مناسب برگردد، حتی اگر سرتان را در برگهی امتحانی فرو کنید. حالا این مثال را تعمیم دهید!
۴) این دو روز زندگی…
زندگی کوتاه است یا نه؟ بهتر است ببینیم سنکا در خصوص آن چه گفته است:
زمان برای زندگی کوتاه نیست، بلکه ما مقدار زیادی از آن را تلف میکنیم. زندگی به حد کافی طولانی است و مقدار سخاوتمندانهای از آن برای برخورداری از والاترین دستاوردها به ما ارزانی شده است اگر از آن درست استفاده کنیم. اما وقتی آن را در تجملات بیارزش و نه فعالیتهای مفید صرف میکنیم در نهایت به زور مرگ محدودبودن آن را درمییابیم و قبل از اینکه بفهمیم در حال گذر است، میبینیم که گذشته است. در نتیجه: به ما زندگی کوتاهی عطا نشده است اما ما آن را کوتاه میسازیم. ما کمبود زمان نداریم، بلکه آن را هدر میدهیم… زندگی طولانی است اگر بدانیم چطور از آن استفاده کنیم.
خلاصهی کلام،
۱) به چیزهایی که دوست دارید در این زندگی تجربه کنید به دقت فکر کنید؛
۲) آنها را روی کاغذ بنویسید؛
۳) به دقت اولویتبندیشان کنید؛
۴) مهمترهایش را روی یک برگه با حروف درشت بنویسید و در جای مناسب بچسبانید؛
۵) واقعگرا و قانع باشید؛
۶) از قیاس ایده بگیرید و دست از مقایسهی جایگاهتان با دیگران بردارید؛
۷) بزرگ شوید و زمانتان را خرج مهمترها کنید قبل از اینکه بفهمید زندگیِ گرانبها گذشته است؛
۸) همین الان شروع به نوشتن کنید؛
من مطمئنم که چیزهای خوبی در انتظارتان خواهد بود. اول از همه آرامشی که بعد از انجام این کار به دست میآورید.
آرزوی کودکی مرگ
من اصلا و ابدا اهل نوشتن نظر نیستم، ولی خواستم بسیار ازتون تشکر کنم بابت پادکست های فوق العادتون احساس میکنم با شنیدن پادکست های شما میتونم سرنوشتمو دست خودم بگیرم و به هرچی میخوام برسم بدون هیچ احساس پشیمونی… از پست دانشگاه برویم یا نرویم به اینجا اومدم و احساس میکنم میتونم مسیر زندگیمو عوض کنم. خیلی متشکرم
سلام و ممنونم بابت حسن نظرتون.
چشم، حتما اگه بتونم اجراییش میکنم.
با سلام
من از استرالیا مطالب جالب و موشکافانه شما رو میخوانم. میخواستم بگم یک راهی هم برای خرید این مقالات برای هموطنان خارج از کشور نیز فراهم کنید.
در پایان از شما دوست و هموطن گرامی کمال تشکر را دارم.
جعفر
دم شما گرم
و دم شما به همچنین دوست عزیزم
سلام مثل همیشه عالی .
یک درخواست داشتم ازتون ، میشه لطفا یک مطلب در مورد انتخاب دانشگاه رفتن یا نرفتن برامون قرار بدید ؟ هر نظری که دارید
سلام و ممنونم از حسن نظرتون یوسف جان
خواهش میکنم. امر شما مطاع، در خصوصش فکر میکنم و سعی میکنم حتما نوشتهای منتشر کنم.