آسیب های شبکه های اجتماعی

آسیب های شبکه های اجتماعی

اشتراک وفاداری (ماهی یک چایی)

می‌توانید از محتویات این باکس بگذرید و یک‌راست به سراغ نوشته اصلی بروید. قبل از خرید اشتراک وفاداری، مزایای آن را از طریق این پیوند مشاهده کنید. لطفا تنها بعد از خواندن «مزایای خرید اشتراک» اقدام به خرید کنید.

انسان موجودی اجتماعی است و معاشرت در سلامت روان او نقش پررنگی را بازی می‌کند. این نیاز ریشه‌ای عمیق در وجودمان دارد و به تار و پود ما گره خورده است. همین موضوع، ارتباطات اجتماعی را در عصر تکنولوژی به صنعتی پول‌ساز بدل کرده و سخت نیست حدس بزنید که چه سرمایه‌گذاری‌هایی برای استفاده – و به عبارت صریح‌تر، سوءاستفاده – از این نیاز بشر انجام شده است. البته بعید می‌دانم حوصله‌ی خواندن این مقاله‌ی طولانی را داشته باشید. چرا؟ به خاطر آسیب های شبکه های اجتماعی!

[پادکست این نوشته به زودی منتشر می‌شود]

بیایید کمی به عقب باز گردیم، به چند صد سال پیش. خبر از اوضاع و احوال دهکده به ما شانس بیشتری برای بقا می‌داد. همکاری و همیاری از یک طرف و باخبر شدن از اسرار دیگران از طرف دیگر ما را یک قدم از خطر جلوتر یا دورتر نگه می‌داشت. طبیعی‌ست که بخواهیم از رازهای دیگران سر در بیاوریم و بدانیم که در بیخ گوشمان چه می‌گذرد.

دهکده

ولی تکنولوژی، این دهکده‌ی کوچکمان را به شکل دهکده‌ای جهانی در آورد و از طرفی فرصت کافی به ما نداد تا خودمان را با آن وفق دهیم. بمباران اطلاعات و اخبار آنقدر شدید شده است که به نظر من همان چیزی که ما را یک قدم از مرگ دور می‌کرد به بلای جان مبدل شد. اعتیادی که به آن‌ها پیدا کردیم نیز کمی از مخدرهای دیگر ندارد.

در قدم بعدی سر و کله‌ی شبکه‌های اجتماعی پیدا شد. دیگر تنها نظاره‌گر اخبار دیگران نیستیم بلکه خودمان تبدیل به تولیدکننده شده‌ایم. چه فرصتی از این بهتر که خبر بسازیم، تماشاچی جذب کنیم و تایید شویم؛ باز خبر بسازیم، تماشاچی…

ولی این حلقه‌ای که امروزه میلیون‌ها نفر اسیر آن شده‌اند چقدر سالم است؟ چه برای کسی که خبر می‌سازد، چه برای کسی که تماشاچی‌ست. واقعا چقدر؟

شبکه‌های مجازی

شبکه‌های اجتماعی پتانسیل فوق‌العاده‌ای را دارند. چیزی که در ابتدا به نظر می‌رسید، جز خیر نبود. چه چیزی برای ما بهتر از معاشرت بیشتر؟ اطلاعات بیشتر برای تصمیم‌گیری بهتر؟ مزایای یک شبکه‌ی گسترده‌ای از افراد کم نیست ولی چرا کسی از چیزی که از دست می‌دهیم سخنی به میان نمی‌آورد؟ به این نتیجه رسیده‌ام که همه‌چیز در این دنیا یک بده‌بستان است. هر سکه‌ای، روی دیگری نیز دارد. در این نوشته می‌خواهم از روی دیگر سکه حرف بزنم و بگویم چرا شبکه‌های اجتماعی با تمام مزیت‌ها، بهتر است در جایی دور از دسترس آدمیزاد قرار بگیرد!

در پس پرده

سرویسی به ظاهر رایگان در اختیار ما قرار می‌گیرد. چه منفعتی در پشت پرده است؟ می‌دانید که کمپانی‌های بزرگی مثل فیس‌بوک مشاورانی با دستمزدهای میلیونی از قمارخانه‌ها استخدام می‌کنند؟ این همه پول چرا خرج سرویسی می‌شود که به ما خدمات رایگان ارائه می‌دهد؟

نقل قول معروفی می‌گوید: «اگر برایش پولی پرداخت نمی‌کنید، شما مشتری نیستید، شما خودِ محصولید!» و در لایه‌های زیرین هر خدمات مجانی می‌توانید رد پای آن را مشاهده کنید. از همین ایلولا شروع کنیم. نوشتنْ راه‌حل من برای مقابله با تنش و اضطراب است و کاری‌ست که آرامم می‌کند. به ظاهر و بدون کوچکترین تبلیغی محتویات را نگارش یا ترجمه می‌کنم. ولی چرا؟ اگر رو راست باشم به این دلیل که بازدیدکنندگانم زیاد شوند و برای هر مقاله پولی به من پرداخت کنند. به عبارت ساده‌تر من هم تاجر توجه هستم.

تاجران توجه

یکی از پرسودترین بازارهای این روز جهان، بازارِ توجه است. توجه تک‌تک شما آنقدر ارزش دارد که کمپانی‌ها برای جذب آن هراسی از خرج میلیون‌میلیون دلار ندارند. این موضوع فقط به شبکه‌های اجتماعی خلاصه نمی‌شود. تلویزیون، رادیو، پادکست‌ها و… نمونه‌های دیگری از تاجرانِ توجه محسوب می‌شوند.

این تاجران، وقتی پای پول زیاد به میان می‌آید، بازی با روان آسیب‌پذیر آدمی را نه‌تنها غیراخلاقی نمی‌بینند، بلکه به نحوی در این سوءاستفاده از یکدیگر سبقت می‌گیرند. شبکه‌های اجتماعی تجلی واقعی این کشمکش قدرت است.

جادوی شاید

روی موضوع شبکه‌های اجتماعی تمرکز کنیم. ابتدا نظاره‌گری بیش نیستیم ولی خیلی آرام و زیرپوستی خودمان به بنگاهی برای خرید توجه سایرین تبدیل می‌شویم. عطش خرید این توجه آنقدر غریزی و درونی است که نمی‌شود آن را کتمان کنیم.

برای اینکه شما را بهتر با نحوه‌ی کار این شبکه‌ها آشنا کنم اجازه دهید تا مثالی بزنم. ماشین قمار را در ذهن‌تان تصور کنید. دستگیره را برای اینکه هر سه شمارنده روی یک عدد ثابت شود می‌کشید. تصور می‌کنید اگر جایزه‌ی بزرگ را ببرید کِرم این کار از سرتان می‌افتد و راهی خانه می‌شوید. ولی به این موضوع دقت ندارید که کازینوچی‌ها بی‌خود این همه سرمایه را نخوابانده‌اند که شما بیایید و بردارید و ببرید و تمام. آن‌ها از کاستی‌های ذهنیِ انسان‌ها سوءاستفاده می‌کنند. شما هر بار دستگیره را می‌کشید، یک شور کوچکی را در مغزتان برای بردن جایزه غلغلک می‌کنید. اگر چیزی عایدتان نشود که احتمالش خیلی زیاد است ناامید می‌شوید، ولی آن غلغلک و هیجان کوچک به علاوه‌ی وسوسه‌ی بردن جایزه‌ی بزرگ باعث می‌شود که بخواهید دوباره آن دستگیره را بکشید. مهم نیست که چقدر احتمالا برنده‌شدنتان کم باشد، ذهن‌تان می‌گوید «چرا در حرکت بعدی برنده نباشی؟» هر بار یک سکه‌ی کوچک می‌بازید و یک جایزه‌ی کوچک ذهنی می‌برید، جایزه‌ای که عامل تحریک شما برای ادامه است. همان جایزه‌ای که کمپانی‌هایی مثل فیس‌بوک به شما می‌دهند تا برایشان کار کنید و توجه بخرید. من و شما هم دلال‌های کوچک خرید توجه هستیم که جایزه‌مان لایک و کامنت و در نهایت دوپامین است ولی مجموع توجهی که ما، چندین میلیون دلال کوچک انباشته می‌کنیم، میلیاردها دلار پول است که به جیب صاحبان قدرت می‌رود.

در دنیای شبکه‌های مجازی هم همین موضوع صادق است. تحریک‌های جزئی از اخبار و اطلاعات و یا تماس‌ها، همه و همه باعث می‌شود که مرتب فید خبری خودتان را به‌روز کنید، بی‌دلیل صندوق پستی خودتان را نوسازی کنید تا در همان ثانیه اول اگر ایمیلی آمد ببینید، اعلان‌های فلان سایت و بیسار سایت را فعال کنید که به محضی که نوشته‌ای منتشر کردند ببینید. اعلان‌های شبکه‌های اجتماعی و پیام‌های عمومی و خصوصی هم که در کار خودشان را برای پرت کردن حواس شما و جلب نظرتان استادند.

به آن «جادویِ شاید» می‌گویند. شاید یک نوشته‌ی جدید روی تلگرام آمده باشد، شاید یک پست جدید روی اینستاگرام آمده باشد، شاید یک خبر جدید در گوشه‌ای از دنیا شده باشد، شاید کسی برایم پیام فرستاده است و…

این شایدها تمامی ندارد. این شایدها همان کشیدن دستگیره‌ی ماشین قمار هستند و چه چیزی آن را هدایت می‌کند؟ دوپامین! رسیدن یک نوشته، رسیدن یک پیام، لایک شدن یک عکس و غیره باعث آزاد شدن دوپامین و سرخوش شدن شما می‌شود. به هوای اینکه دوباره دوپامین دریافت کنید اسیر شایدها می‌شوید و کم‌کم اصلا توانایی تمرکز خودتان را از دست می‌دهید. فرض کنید من در حال نوشتن این مقاله دائم در سرم چرخ بزند که نکند از تلگرام برایم پیامی بیاید؟ نکند خبری روی کانال فلان باشد و من عقب بمانم؟ آیا پستم روی فیس‌بوک لایک شده؟ چه کسی آن را لایک کرده؟ پست بعدی چه چیزی بنویسم که بازخورد مثبت‌تری داشته باشد و لایک‌ها و نظرات بیشتری را عایدم کند؟

مواد مخدر

کوکائین را در نظر بگیرید. همه می‌دانیم که چقدر اعتیادآور است. اعتیاد کوکائین قابل لمس است ولی اعتیاد «شاید…» نه! مقداری از دوپامین که بعد از دریافت لایک و نظر و توجه دیگران دریافت می‌کنیم در برخی موارد فقط کمی از دوپامینی که از کوکائین دریافت می‌کنیم کمتر است. واقعیت این است که ما خودمان را در معرض یک مخدر نامرئی قرار داده‌ایم. فقط به این دلیل که نمی‌بینیمش، کتمانش می‌کنیم. این اعتیاد ذهن ما را نابود می‌کند.

وارد یکی از جزئیات نحوه‌ی کارکرد سایتی مثل فیس‌بوک می‌شوم. وقتی یک عکس از خودتان آپلود می‌کنید و روی شبکه‌ای مثل فیس‌بوک قرار می‌دهید، شما در حالت آسیب‌پذیر قرار دارید. به هر حال برای‌تان مهم است که دیگران چطور این عکس را می‌بینند و بازخوردهای آن‌ها اهمیت پیدا می‌کند. خب فیس‌بوک با هر عملی که روی عکس شما انجام می‌شود، مثلا لایک شدن یا درج نظر، به شما خبر می‌دهد که «بیا ببین زیر عکست چه خبره» و شمایی که بی‌صبرانه منتظر تایید دیگران بوده‌اید، با ترشح دوپامین و حس شور و شوق به سمت آن می‌روید. حتی اگر بگویید که اهمیت ندارد می‌دانید که در حال گول زدن خودتان هستید. شاید به خودتان بگویید نظر دیگران برایم اهمیتی ندارد ولی نمی‌توانید تمنای دیدن بازخورد دیگران را کتمان کنید.

بازخورد

تمجید، حتی در حد یک لایک باعث ترشح دوپامین و سرخوشی شما می‌شود.

همین ترشح دوپامین شما را معتاد به انجام دوباره‌ی این کار می‌کند، حتی اگر در تلاش‌های بعدی موفق نباشید، انگیزه‌ی شما برای تلاش بیشتر و دریافت آن دوپامین افزایش پیدا می‌کند. دقیقا مثل حالتی که تمنای یک مخدر را دارید. هرچقدر بیشتر خمار شوید، بیشتر به سمت مخدر کشش پیدا می‌کنید و هرچقدر مخدر را بیشتر مصرف کنید، به آن وابسته‌تر می‌شوید. درون یک حلقه‌ای گیر می‌افتید که بیرون آمدن از آن واقعا سخت است. دورهای اول حلقه خیلی کنترل شده است و فکر می‌کنید که به راحتی از آن خارج می‌شوید. دقیقا مثل یک حشره‌ی کوچک در حلقه‌های آب که در فاضلاب فرو می‌رود. در دورهای بیرون و اولیه، حشره می‌تواند راحت قدم به بیرون از آب بگذارد، ولی وقتی وارد حلقه‌های درونی و نزدیک‌تر به فاضلاب شد دیگر کاری از دستش برنمی‌آید، مهم نیست چقدر تلاش کند.

فیس‌بوک به مانند سایر شبکه‌های اجتماعی مثل تلگرام و اینستاگرام و… نمی‌خواهد که شما از این حلقه‌های نامیمون خارج شوید پس تلاشش را می‌کند تا حد امکان شما را به داخل بکشد. جایی که دیگر کاری از شما برنیاید. برای همین الگوریتم‌های پیشرفته‌ای دارد که هرازچندگاهی عکس شما را به دسته‌ای تازه از افراد نشان می‌دهد. حالا اگر شما سرگرم کار دیگری هم شده باشید، باز در بازه‌های مختلف زمانی بابت تایید دیگران از عکستان اعلان دریافت می‌کنید و دوباره به سمت فیس‌بوک کشیده می‌شوید.

با این کار، با آپلود یک عکس شما تا مدت بسیار طولانی به صورت ناخودآگاه منتظر اعلان‌های مرتبط با عکس می‌مانید.

البته فیس‌بوک یک نمونه بود. شما گوگل‌پلاس، توییتر، اینستاگرام و … را نیز به این بازی اضافه کنید.

اگر فکر می‌کنید می‌توانید این موارد را کنترل کنید باید بگویم که سخت در اشتباهید. این اتفاقات آنقدر زیرپوستی مغزشما را از نو سیم‌کشی می‌کند که خودتان هم نمی‌فهمید که کِی معتاد آزاد شدن دوپامین توسط این محرک‌های مخرب شده‌اید.

دخانیات عامل

حتی اخبار تلویزیون هم همین کار را با آدمیزاد می‌کند. من فکر می‌کنم ما انسان‌ها با پیشینه‌ی طولانی در زندگی قبیله‌ای، توان مدیریت این همه اخبار مختلف از سراسر دنیا را نداریم با این حال وسوسه‌ی شنیدن آن‌ها ما را مجاب می‌کند که این کار به ظاهر بی‌خطر را انجام دهیم و خودمان را در معرض کانال‌های بیشمار و اطلاعات بی‌انتها قرار دهیم و خودمان با دست خودمان اسیر آن‌ها شویم.

اگر اشتباه نکنم راسل می‌گفت که اگر ویسکی را به ساکنان بومی آمریکا می‌دادیم، آن‌ها خودشان را با نوشیدن بدون کنترل آن به کشتن می‌دادند چرا که تصوری از ضرر و آسیب آن نداشتند و خودشان را دائم مهمان لذتی می‌کردند که از نوشیدن آن به دست می‌آوردند.

بحث استفاده‌ی بی‌رویه ما از شبکه‌ها و قرار دادن خودمان در معرض این اطلاعاتی که واقعا تاثیر خاصی روی زندگی ما ندارد ولی عطش دانستن باعث می‌شود که همان اشتباهی را انجام دهیم که بومی‌های آمریکا اگر مقدار بی‌انتهایی مشروب بهشان می‌دادند.

از زبان مدیر اسبق فیس‌بوک

یکی از مدیران اجرایی اسبق فیس‌بوک، Chamath Palihapitiya، می‌گوید:

من فکر می‌کنم ما ابزارهایی ساخته‌ایم که در حال نابود کردن تار و پود جامعه و چگونگی عملکرد آن است.

پالی‌هپیتیا، نوک پیکان انتقاد خود را تنها به فیس‌بوک نگرفته بلکه می‌گوید سیستمی که ما ساخته‌ایم و براساس حلقه‌ی پاداش‌های کوتاه‌مدت عمل می‌کند با سیستم پاداش‌دهی مغز رابطه مستقیم دارید و در حال نابودی جامعه است. او می‌گوید ما با یک مشکل در سطح جهان روبرو هستیم، سیستمی که نه معاشرت در آن نه همکاری، نه اطلاعاتش، هیچکدام واقعی و درست نیست.

Chamath Palihapitiya

این مدیر سابق فیس‌بوک از اینکه جزئی از هسته‌ی سازنده‌ی این الگوریتم‌ها بوده احساس پشیمانی و گناه می‌کند. البته در تصویر بالا این پشیمانی زیاد به چشم نمی‌آید.

نوشته‌ی شما لایک یا قلب می‌گیرد و این همان طعمه‌ی کوچکی‌ست که برای شما قرار داده شده تا با مزه کردن آن شروع به فعالیت به نفع دیگری کنید.

اگر معاشرت در این شبکه‌ها با معاشرت‌های واقعی همسنگ بود و نفع روانی برای ما داشت من این نوشته را منتشر نمی‌کردم، ولی حقیقت تلخ این است که این معاشرت‌های مجازی شما را به سمت بیماری‌های روانی خواهد برد. نه فقط افسردگی بلکه اضطراب، نزول در عزت‌نفس و همچنین نارضایتی از وضعیت جسمی نیز در این میان به چشم می‌آیند. شبکه‌های اجتماعی مثل اینستاگرام، فیس‌بوک، توییتر، اسنپ‌چت و آن‌هایی که به طریق مشابه کار می‌کنند بیشترین خطر را برای سلامت روان و شبکه‌های مثل یوتیوب در طرف مقابل آن قرار دارند.

مقایسه، عملی درونی

مقایسه عملی درونی برای انسان‌هاست و نمی‌توانید با تکرار «من خودم را مقایسه نمی‌کنم» از شر آن خلاص شوید. تصمیماتی که می‌گیرید برپایه‌ی همین مقایسه کردن است. نمی‌توانید یک ویژگی انسانی را ناگهان دور بیندازید.

مقایسه

دخل این موضوع به شبکه‌های اجتماعی و بیماری‌های روانی چیست؟ شما در این شبکه‌ها مقایسه می‌کنید. چه بخواهید و چه نخواهید مغز شما در لایه‌های زیرین شروع به مقایسه خودتان با دیگران می‌کند. ولی آیا مقایسه کردن بد است؟ در شبکه‌های اجتماعی و با آن فیگورهای اغراق شده بله؛ خیلی زیاد! به عبارتی یکی از مهم‌ترین فاکتورهایی که در رابطه‌ی شبکه‌های اجتماعی و بیماری‌های روانی نقش بازی می‌کند همین مقایسه‌های غیرواقعی است.

شکستن توجه

آسیب بعدی این شبکه‌ها شکستن توجه شما به بخش‌های کوچک است. وقتی که مغزتان عادت به این امر کند، توجه بلندمدت برایتان غیرممکن می‌شود و خودتان بهتر می‌دانید که این کار چه صدمه‌ای به بازدهی کاری و زندگی شما می‌زند. برای این منظور کتابچه‌ی کار عمیق را در ایلولا مطالعه کنید.

شکسته شدن توجه در شبکه‌های اجتماعی به طرق مختلف صورت می‌گیرد. به عنوان مثال: ۱) نوشته‌ای جدیدی روی فید من نیامده؟ ۲) اعلان جدیدی روی پست‌های من نیست؟ ۳) کانال محبوبم در فلان پیام‌رسان خبر جدیدی نزده است؟

حالا بچه‌های معصوم را وارد بازی کنیم. همه موبایل به دست و اکثرا عضو برنامه‌هایی شده‌اند که شکستن توجه و پاداش‌های دوره‌ای کوتاه‌مدت روش کارشان است. والدین ناآگاه، بچه را در معرض آن‌ها قرار می‌دهند و بچه به راحتی توسط برنامه بازی می‌خورد. نتیجه؟ بچه‌هایی که توانایی نیم ساعت درس خواندن مستمر و تمرکز روی کار را ندارند.

ناتوانی در تمرکز

مغز آن‌ها به دنبال پاداشی کوتاه‌مدت اما دم دست است. آیا کسی اعلانی برایم نفرستاده است؟ دسته‌ی ماشین قمار را می‌کشد؛ چیزی نبود ولی پاداش کوچکی دریافت کرد. ممکن است با نوسازیِ صفحه اعلان برسد. دوباره دسته را می‌کشد. این بار مثل اینکه کسی عکسش را لایک کرده. یک پاداش درست و حسابی از سمت مغز دریافت می‌کند. حس خوشایند پسندیده شدن. این حس آنقدر قدرتمند است که تمام آن تلاش‌های ناکام در کشیدن دسته را توجیه و شما را ترغیب به ادامه‌ی بازی می‌کند. همین رویه را تعمیم دهید به آمدن پیام روی یک کانال خبری، دریافت نظر زیر نوشته، به‌روز شدن فید فلان وبلاگ و غیره.

ابتدا به نظر مشکلی نیست ولی به مرور زمان، ظرفیت شما برای تمرکز روی یک موضوع کاهش پیدا می‌کند.

نه بزرگترها و نه بچه‌ها، هیچکدام از این اعتیاد و خُرد شدن توجه، مصون نیستند ولی بچه‌ها خیلی بی‌دفاع‌تر به نظر می‌رسند. برای همین در کشورهای توسعه یافته محدودیت‌هایی را قائل شده‌اند. مثلا کدامیک از شما به محدودیت سنی حداقل ۱۳ سال برای فیس‌بوک، اینستاگرام، پینترست، توییتر و یوتیوب توجه داشته‌اید؟ برنامه‌های متناظر مثل آپارات هم شامل این محدودیت می‌شوند. فکر نکنید که این موضوع صرفا مختص کمپانی‌های بزرگ خارجی‌ست بلکه بحث خریدن توجه بازه‌ای به مراتب بزرگتر از شبکه‌های اجتماعی خارجی دارد. این موضوع شاید به خاطر نظارت سرسری‌تر در ایران، مشکلات بیشتری را متوجه برنامه‌های داخلی کرده باشد. مثلا در قوانین گوگل مشخص شده که برای داشتن حساب کاربری بایستی که حداقل ۱۳ سال سن داشته باشید که این موضوع برای کشورهای مختلف متفاوت است. من که هرچقدر قوانین ثبت‌نام آپارات را زیر و رو کردم چیزی در خصوص محدودیت سنی مشاهده نکردم.

این رشته سر دراز دارد

برملا شدن ویژگی‌های روانیِ انسان‌ها، راه سوءاستفاده را برای افراد در قدرت باز کرده است. اما یک لحظه فکر کنید اگر از این قدرت بی‌انتها برای مقاصد خیلی مخرب استفاده شود چه فاجعه‌ای به بار می‌آید.

شبکه های اجتماعی

همین شبکه‌های اجتماعی به مرور در حال دزدیدن معنی از زندگی شما هستند. به نظر می‌رسد که بازنده‌ای بیش نیستید. کار، رابطه با خانواده و دوستان و مهم‌تر از همه خودتان را به یک صفحه‌ی چند اینچی فروخته‌اید. به مرور در میان زندگی گم می‌شوید و احساس می‌کنید که از درون خالی شده‌اید. نمی‌دانید کجای این زندگی ایستاده‌اید؛ نمی‌دانید.

نوام چامسکی در نطقی نقل به مضمون اشاره می‌کند که چند دهه قبل ما مردمی داشتیم که امید داشتند هرچند از نظر شرایط، محیطی به مراتب سخت‌تر از ما داشتند ولی اکنون چه؟

آیا تکنولوژی با راحت کردن کار ما، روابط و دسترسی‌هایمان به دیگران ما را خوشحال‌تر کرده؟ همه‌ی ما نسبت به یک زندگی اشرافی در چند صد سال پیش در محیط‌های بسیار راحت‌تری زندگی می‌کنیم، ولی آیا شادتر هستیم؟

معتاد به مواد مخدرِ قابل لمس اعتیادش را کتمان می‌کند، معتاد به مواد نامرئی را چطور باید راضی کرد؟ خودمان را گول نزنیم، من و شما هم معتاد هستیم. این قدم اول برای خارج شدن از این حلقه‌ی نامیمون است: اعتراف به حقیقت!

23 دیدگاه

  1. نوشته اش بد نبود هرچند از مستند معضل اجتماعی الگو گرفته بود ولی بهتر بود به عنوان منبع یه اشاره ای بهش می کردید ولی با بعضی از حرف هاتون موافق نبودم اونجا که می گفت برای جلب توجه از روان آدم سواستفاده می کنند یک ادعاست و تابحال ثابت نشده یا من چنین چیزی نشنیدم اگر اقناع را می گی در تعریفش می گند هدف این است که برای انجام کاری به شما انگیزه دهیم مثلا یکی از مصداق هاش استفاده از تکنیک هایی است که شما را یادموضوع مد نظرما بندازه مثل نوتیفیکیشن ها که بر اساس تعرف اقناع هدف آن سو استفاده نیست یا مثلا اونجا که دریافت دوپامین واثر اون روی مغز را به اثر کوکائین تشبیه کرده بودید به نظر من درست نبود منظورم این هست که تو می تونی توی زندگی ات برنامه داشته باشی و با هدف باشی و میزان استفاده از این ابزار ها و دریافت دوپامین را مدیریت کنی ولی میزان مصرف مواد مخدر را نمی تونی مدیرت کنی چون وابستگی ایجاد می کنه

    • البته شرکت ها نیاز به تغییر دارند به نظر من شبکه های اجتماعی آینده خیلی بهتر و جذاب تر خواهد بود باید به کاربر این امکان را بدهند تا الگوریتم را تربیت کنه تا الکی نتونه خیلی از وقت ما را بگیره البته مسئله ی جمع آوری بدون اجازه اطلاعات ما خود یک مسئله ی جالب برای صحبت می باشد که البته چون خود دولت ها پشت پرده ی این موضوع هستند زیاد بهش اهمیت نمی دند

    • دوست عزیزم سلام. البته این نوشته نیاز به ویرایش و به‌روزرسانی داره، ولی این روزها اصلا حوصله‌ای برام باقی نمونده که بخوام بهش سر و سامون بدم.

      اگه مستند مورد نظرتون همون The Social Dilemma هست، الان بررسی کردم و دیدم که این مستند سال ۲۰۲۰ منتشر شده. من این نوشته رو سال ۲۰۱۸ نوشتم. چطور از اون الگو گرفتم وقتی قبل از انتشار مستند این نوشته رو نگاشتم؟ خودم بابت مسائل مربوط به حقوق مصرف‌کننده دقیق هستم و معمولا سعی می‌کنم توی نوشته‌هام بهشون اشاره کنم. بد نبود قبل از متهم کردن بنده، یه نگاهی به تاریخ نوشته می‌انداختید.

  2. سپاس فراوان از شما واقعا لذت بردم از خوندن این مقاله . و همچنین از پاسخ دادن خیلی خوب شما به کامنت ها و جواب های منطقی تون خیلی لذت بردم و استفاده کردم . من خودم احساس میکنم اعتیاد دارم به شبکه های اجتماعی ولی مطالعه کردن رو خیلی دوست دارم ولی شبکه های اجتماعی خیلی وقتم رو میگیرن و نمیزارن به اون هدفی که داشتم برسم . ولی من چند مدته که دارم در مورد عادت های خوب و چطور فضای مجازی رو کنار بزارم تحقیق کردم . به نظرم مهم ترین بخش اینه که اول باید بفهمیم که گوشی چه حسی رو در ما ارضا میکنه . مثلا غذا خوردن حس گرسنگی ما رو ارضا میکنه. جیمز کلیر در کتاب عادت های اتمی (ترجمه شده در ایران توسط آقای هادی بهمنی و منتشر شده توسط انتشارات نشر نوین) میگه: آنچه به آن تمایل دارید خود عادت نیست بلکه تغییری است که به وجود می آورد. شما هوس نمیکنید که سیگار بکشید بلکه هوس میکنید آن حس تسکین بعد از آن را تجربه کنید.

    خوب خیلی از افراد مثلا برای رفع استرس سیگار میکشند. الان برای اینکه ترک کنن باید جایگزینی برای سیگار باشه تا بتونن ترک کنند . یعنی باید به جای سیگار کاری رو انجام بدیم که استرس ما رو رفع کنه . به نظرم این که بگیم من دیگه سیگار نمیشم و اینا فایده نداره چون ممکنه تا دو سه روز بدون سیگار کشیدن به سر ببریم ولی به نظرم احتمال برگشت به سیگار خیلی بالاتر میره وقتی جایگزینی برای ارضای اون نیاز مثلا استرس نداشته باشیم.
    به نظرم این برای گوشی موبایل و تکنولوژی هم صدق میکنه. بهتره جایگزینی برای رفع نیاز ما به جای گوشی پیدا کنیم . مثلا کتاب خوندن یا …
    در کل این موضوع بحث زیادی داره ولی افراد خیلی زیادی متاسفانه بهش نمی پردازن که چقدر میتونه زندگی ما رو نابود کنه فضای مجازی . من خودم زندگیم تا پای نابودی رفته بود. الان هم سخته برام که بتونم سریع ترکش کنم فضای مجازی رو . ولی امید دارم که بتونم ترکش کنم.
    یه بحث دیگه به اسم انرژِی فعالسازی هست که قسمتی از درس شیمی هست. ولی اون رو من در کتاب خانم مل رابینز به اسم قانون 5 ثانیه دیدم و چند تا مقاله از چند تا سایت خارجی مثل سایت اقای جیمز کلیر مطالعه کردم . تعریفش اینه: انرژی فعالسازی حداقل مقدار انرژی لازم برای شروع یک واکنش شیمیایی است. شیمی دان ها دریافتند که این مقدار اولیه انرژی بسیار بالاتر از مقدار متوسط انرژِ مورد نیاز برای حفظ واکنش است. میهای چکسنتمیهایی روانشناس آن را اینگونه تعریف میکند: حجم عظیم اولیه انرژِ مورد نیاز برای تغییر که این انرژِ اولیه میتواند شروع کاری باشد یا خارج شدن از یک رختخواب گرم در اول صبح.این موضوع حالا چه ربطی به عادت و رفتار ما داره ؟ یعنی مثلا مقدار اولیه انرژی برای ترغیب کردن خودتان برای خروج از رختخواب بسیار بالاتر از انرژی است که برای بیدار ماندن و انجام کارهای روزمره اعمال میکنید.(برگرفته از کتاب قانون 5 ثانیه مل رابینز انتشارات آفرینه ترجمه دکتر عباس شهیدی). به نظرم کار هایی مثل کتاب خوندن یا ورزش کردن نیاز به انرژِی فعالسازی زیادی دارن.خوب حالا چه ربطی به تکنولوژِی و فضای مجازی داره؟ به استفاده از گوشی موبایل و تکنولوژِی به انرژی فعالسازی کمتری احتیاج داره نسبت به فعالیتی مثل مطالعه کردن یا ورزش کردن. پس به نظرم خیلی برای مغز معقولانه تره که کاری رو انجام بده که انرژِی کمتری ازش مصرف میکنه. چند جمله تو سایت
    http://dr-salmanfatemi.ir/index.php?ToDo=ShowArticles&AID=27093
    دیدم که گفته بود: انسان ها طراحی نشده اند که خوشحال یا حتی راضی باشند. ما در درجه اول برای بقا و تکثیر مانند هر موجود دیگری در جهان طبیعی، طراحی شده ایم.حالت رضایت توسط طبیعت، تقویت نمی شود زیرا این امر حفاظت ما را در برابر تهدیدات احتمالی بقا کم می کند.
    به نظرم برای بقای ما در زمان های قدیم کارهایی مثل اینکه رفع استرس اینکه شکار نشیم خیلی به بقا کمک میکرده. یعنی رفع استرس مساوی است با بقای بیشتر چون استرس قبلا بخاطر فرار از شکارچی یا حملات بوده به نظرم. اما الان انسان ها همون حس ها و رفتار ها رو دارن اما در محیط متفاوت. پس ارضای نیاز رفع استرس برای خیلی از افراد (شاید خودشون هم ندونن) شاید هم خود من توسط به دست گرفتن گوشی انجام میشه. خوب الان یکی ممکنه بگه استرس چی من که الان استرس ندارم. باید بهش بگم که استرس این نیست که دست و پات بلرزه . همین که داری ناهار میخوری به شغلت یا به خانوادت یا کار هات فکر میکنی یه نوعی از استرسه .
    صاحبان و اولیای امور تکنولوژی هم دست گذاشتن رو این موضوع چون نیاز به انرژی فعالسازی کمی میخواد و بقای ما رو (البته فکر نکنم دیگه یه ببر بیاد تو خونه ما رو شکار کنه) حفظ میکنه.
    نکته دیگه اینه که فضای مجازی یا به صورت عمدی یا غیر عمد معیار های غیر ممکنی برای ما تعیین میکنن و سپس با کوچکترین نداشتن اونا دیگه هیجکی بدرد نمیخوره. فضای مجازی میگه باید بهترین باشی و اگه نباشی به هیچ نمی ارزی. و انسان هم که ناخودآگاه همانطور که در مقاله اشاره کردید به دام مقایسه میفته . در حالی که واقعیت اصلا اینطوری نیست. (برگرفته از کتاب آگاهی به خود اثر بهزاد غفوری انتشارات پارسیان البرز).
    فرق انسان با حیوانات اینه که انسان به آموزش پاسخ مثبت میده. پس در این زمینه باید به نظرم آگاهی رسانی و فرهنگ سازی بشه تا افراد در دام این اعتیاد وحشتناک قرار نگیرن.
    سپاس فراوان از شما

  3. سلام.
    همه این مطالب درست هستند، اما با زامبی هایی روبرو هستیم که هیچ کدام نمیدانند درون این دام گیر کرده اند و هیچ وقت هم نمیخواهند بفهمند و حتی اگر به آن ها این موارد را بگوییم، نتیجه عکس دارد و گاهی حتی خودمان متهم میشویم.

  4. من حس می کنم دچار اشباع اطلاعاتی شدم. حالا شاید یکی از دلایلش فضای مجازی باشه اما فک میکنم یه دلیلش دونستن و عمل نکردنه! که حس میکنم اینم بازم از تبعات همین شبکه های مجازی کوفتیه…من باید با این انبوه اطلاعات بدون نظم و بدون عمل تو مغزم چیکار کنم؟ دارم مونگول میشم رسما…چی کار کنم؟

    • به نکته‌ی خیلی جالبی اشاره کردید.

      فرض کنید که من صندوق‌دار بانک هستم و نجاری تفریح مورد علاقه‌ی منه. برای من، توی سطح اینترنت یه عالمه آموزش نجاری و حقه‌های جالب پیدا میشه. منی که چند سال پیش، وقتی از سر کار میومدم، می‌رفتم توی کارگاهم و دست به کار می‌شدم، حالا تا از سر کار می‌رسم، لم می‌دم روی مبل و شروع می‌کنم به دیدن ویدیوهای جالب از نجاری.

      اولش خیلی لذتبخشه. مثل دیدن هر هنرنمایی دیگه، این کار برای آدمیزاد لذتبخشه. برای همین آدم می‌شینه مسابقات فوتبال می‌بینه و از عملکرد ماهرانه‌ی بازیکن‌ها لذت می‌بره.

      ولی دقیقا این بی‌عملی، یه جایی، یه دفعه تغییر چهره میده، و جاش رو به حس گناه می‌ده. تقریبا جهانشموله و همه حسش می‌کنند. (نوشته‌ی کار عمیق و لذت رو از ایلولا بخونید. آدمیزاد تمایل داره که کاری رو انجام بده که راحت‌تره، ولی در بلندمدت آون کاری به زندگی انسان معنی می‌ده که تلاش نیاز داره و ما اسیر اون حالت پیش‌فرض می‌شیم و دیدن یوتیوب رو مساوی با یادگیری مهارت می‌بینم در نتیجه اون رو انجام می‌دیم، ولی به خاطر تلاش نکردن، در بلندمدت مایوس و ناامید میشیم.)

      حالا اگه بخوایم این موضوع رو به شبکه‌های اجتماعی تعمیم بدیم، ما با یه عالمه آموزش چیزهای خیلی مختلف، از نحوه پوست گرفتن سیب زمینی گرفته، تا مسائل سیاسی اجتماعی طرف هستیم. تا یه جایی حس خوبی داریم که در حال یاد گرفتن هستیم، ولی احتمالا بعد از یه مدت نسبتا کوتاه، این سکه، اون رو می‌شه و اون حس گناه از نشستن و هیچکاری نکردن سراغمون میاد. برخلاف نجار، این حس گناه فقط برای نجاری نکردن نیست، بلکه اینجا از هزار طرف به آدم هجوم میاره و ما عملا ناک‌اوت میشیم. حس گناه، شاید ما رو به سمت مرداب افسردگی هم ببره، به خصوص که دست اعتیاد و افسردگی توی دست‌های هم دیگه‌ست، و تبعات استفاده از شبکه‌های مجازی، با استفاده از مخدرها مشابهه و عملا کاربران شبکه‌های اجتماعی، در حد و اندازه‌ی استفاده‌شون، معتاد به حساب میان.

      من هیچوقت به موضوع شبکه‌های اجتماعی، از این زاویه نگاه نکرده بودم. ممنونم.

      من راه‌حل رو با توجه به اینکه مشکلاتی که این شبکه‌های برای روان ایجاد می‌کنند، واقعا انتها نداره، حذف اون‌ها می‌دونم. فکر کنیم همچین چیزی اون بیرون نیست.

    • به هر حال رسانه وقتی پای پول و قدرت وسط باشه، به نفع پول و قدرت مهره‌ها رو حرکت می‌ده و البته درصد زیادی همیشه مسحور این رسانه‌ها شده‌اند. من کلا با رسانه‌ها جور نیستم هرچند حقیقتش خودم هم گاهی مشتریشون هستم.

  5. نمیدونم دیدین یا نه

    خیلیا هم کلا اصلا مخالف استفاده از گوشی هوشمند و حتی گوشی هستند

    خیلی ها هم کلا مخالف تکنولوژی هستند

    جالب تر از همه بعضی ها موافق ساده زیستن ( اجتناب از چیز های لاکچری :)) مثل خونه گرون قیمت و …. )

    واقعا فلسفه ساده زیستن چیه ؟

    نظر شما چیه ؟

    • به نظرم یه انتخاب شخصی هست. من خودم ساده زندگی کردن رو خیلی دوست دارم و با وجود اینکه سواد تکنولوژیک خوبی دارم، زیاد با دنیای تکنولوژی جور و حتی موافق هم نیستم.

  6. اینکه من همش صفحه رو رفرش میکنم که ببینم شما پیام دادی یا نه

    این هم شامل این موضوع اعتیاد میشه ؟ :))

  7. واقعا فوق العاده بود . خسته نباشید

    من خودم در حال حاضر نه تو تلگرام هستم نه اینستا نه توییتر
    ولی گاه گاهی به یوتیوب سر میزنم
    و به شدت اخبار و حواشی رو دنبال میکنم

    الان وقتی این مقاله شما رو خوندم واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم

    واقعا به این فکر افتادم که زندگی واقعا ارزش این رو نداره که همش اخبار رو دنبال کنیم یا فلانی با فلانی قهر کرد و ….

    از زندگی لذت ببریم

    ولی حالا یه سوالی از شما دارم ؟ من دو تا از دوستای صمیمیم جدیدا به کشور دیگه مهاجرت کردن
    من به ناچار به خاطر اونا بعد از چند ماهی دوباره تو تلگرام جوین میشم و از اونا خبر میگیرم و دوباره دیلیت اکانت میکنم

    راه حلی برای جایگزینی این موضوع هم دارید ؟ 🙁

    • سلام امیر جان.

      در خصوص سوال‌تون باید بگم که وقت‌هایی هست که مغزمون خسته‌ست یا زیر فشار و استرس هستیم، توی این زمان‌ها، قسمت منطق مغز به خاطر اینکه پرمصرفه، فعالیتش کمتر میشه و معمولا تصمیماتمون به سمت وسوسه‌ها کشیده میشه که شامل لذت‌های آنی و عادت‌هاست.

      یه برنامه‌ای مثل تلگرام، توییتر، فیس‌بوک یا هر شبکه‌ی اجتماعی دیگه، اول بر پایه‌ی لذت‌های آنی کار می‌کنه، بعد کم‌کم عادت میشه.

      می‌خوام بگم که اگه دسترسی بهشون وجود داشته باشه، وقتی خسته‌ای یا زیر فشاری، احتمال اینکه بری سراغشون بالا می‌ره.

      هدف اولیه‌ی یه برنامه مثل فیس‌بوک خوب بود. فیس‌بوک می‌خواست دوست‌ها یه کانال ارتباطی از طریق اینترنت با هم داشته باشند ولی یه دفعه گستردگیش زیاد شد. هم توی حوزه‌های دیگه مثل اخبار هم توی روابط اجتماعی که خیلی پا رو فراتر گذاشت. تلگرام یا هر پیام‌رسان دیگه هم همینه. اگه بتونیم از این برنامه‌ها فقط و فقط برای ارتباط با آدم‌هایی که می‌شناسیم استفاده کنیم، چیز بدی نیستند ولی وقتی پای گروه و کانال وسط میاد، اون روی مصیبت‌بارشون هم باهاشون پیدا میشه.

      تنها راه‌حل امنی که می‌شناسم برنامه سیگنال هست. هنوز گروه‌ها – حداقل توی ایران – جا نیفتاده و صرفا برای پیام‌رسانی، ارسال فایل و عکس، و تماس صوتی و تصویری میشه ازش استفاده کرد. کیفیتش هم خیلی عالیه و خوشبختانه هنوز توی ایران طرفدار نداره. وگرنه میشه مثل همون واتزاپ و تلگرام و امثالهم.

  8. ممنون از توضیحات کامل شما و اینکه وقت گذاشتید و با حوصله پاسخ دادید.موفق باشید

  9. ممنون از مقاله و توضیحات
    یک سوالی در ذهن من ایجاد شد که جوابشو نتونستم بگیرم.اینکه میگید کمپانی ها این خدمات رو بی جهت رایگان نمی‌کنند و توجه می‌خرند و تمرکز ما بهم میریزم و اینکه ماها به خاطر ترشح دوپامین صفحه را بازسازی میکنیم ولی حالا که ما معتاد شدیدم به این شبکه ها نحوه درآمد زایی مدیران این کمپانی ها به چه شکل هست
    یک نکته دیگر متن جامع بود ولی اگر خودتون یکبار دیگه متن رو بخونید بارها و بارها یک مطلب رو دقیقا با همون کلمات توضیح دادید که تکراری هست و چیزی رو روشن تر نکرده و باعث شده متن خواندنش خارج از حوصله باشه.نه به دلیل طولانی بودن بلکه به دلیل تکراری بودن

    • سلام و ممنونم

      تا اونجاییش که من می‌دونم و واضحه، از طریق فروش تبلیغات و همینطور استفاده از داده‌ها. شاید بگید که خب داده‌های من به چه درد این کمپانی‌ها می‌خوره. باید عرض کنم که ارزش این داده‌ها اتفاقا خیلی زیاده. شاید درآمدی که از فروش یا به کارگیری این داده‌ها دارند از درآمد تبلیغاتشون هم بیشتر باشه. ولی چطور؟ ساده‌ترین و البته شاید بشه گفت اخلاقی‌ترین راهش اینه که با دسته‌بندی و آنالیز این داده‌ها می‌تونن احساس نیاز رو در دسته‌های مختلف کاربرها به وجود بیارند (با توجه به خصوصیات مشترک افراد اون گروه) و سپس تبلیغاتِ مربوط به اون حسی رو که ایجاد کردند توی چشم کاربر کنند تا به هر حال کاربر به جایی برسه که اون محصول رو بخره.

      این مورد تازه اخلاقی بود با وجود اینکه همین احساس نیازی که ایجاد می‌کنند به مرور کاربر رو ناراضی‌تر از زندگی فعلیش می‌کنه و یه حس «خواستن بیشتر و بیشتر» رو به جونش می‌ندازه. ولی خب برای اون‌ها فروش بیشتر مهمه نه رضایت من و شما از زندگی.

      مورد بعد اینه که متاسفانه با همین اطلاعات می‌تونن باورها رو به اشخاص تزریق کنند. این مورد فوق‌العاده حساس و البته ترسناکه ولی با این وجود شدنی هست و در پس پرده برای این کار خیلی‌ها حاضر هستند که پول‌های بزرگی پرداخت کنند.

      این‌ها رو بد نیست از زبون یه نفر که خودش متخصص این امره بشنوید:

      https://www.youtube.com/watch?v=wIxQF0-6oPs

      اگه توجه کنید، برنامه‌هایی مثل اینستاگرام در حال اضافه کردن امکان محدود کردن زمان فعالیت کاربر هستند. مثلا الان اگه اشتباه نکنم، زمانی رو که شخص توی اینستاگرام سپری می‌کنه رو نشون میده و یه جورایی بهش می‌گه که «یکم هم به زندگیت برس، خیلی داری توی اینستاگرام وقت تلف می‌کنی». ولی چرا؟ یه دفعه خیرخواه من و شما شدند؟ جواب اینه که خود این برنامه‌ها به تاثیر مخربشون روی روان ما آگاه هستند و می‌دونند که چطور کاربرها در حال معتاد شدن و از طرفی افتادن از کار و زندگی هستند. برای اون‌ها، یه کاربر کاملا معتاد که طبیعتا بی‌عمل هم میشه، سود مالی زیادی نداره. اون‌ها کاربرهایی رو می‌خوان که بتونن توی زندگی معمولی هم موفق باشند (یعنی این اعتیاد رو به نحوی کنترل کنند) تا پول بیشتری توی دست و بالشون باشه تا بتونن خرج چیزهایی بکنند که این برنامه‌ها تبلیغ می‌کنند و از طرفی خطر رفتن کاربر رو کمتر کنند تا اون اطلاعاتی رو که به اشتراک می‌ذاره، از دست ندهند. یه کاربر وقتی از کار و زندگی افتاد شاید به جایی برسه که خودش رو مجبور کنه دیگه سر گوشی نره (مثلا گوشی رو بشکنه) ولی همون کاربر اگه هم به کار و زندگیش برسه هم از این برنامه‌ها استفاده کنه، سود خوبی توی جیب این کمپانی‌ها می‌کنه (از طریق هر دو روشِ واضحی که گفتم).

      شما کار این‌ها رو با یه مواد فروش مقایسه کنید. برای یه مواد فروش، معتادی که گوشه‌ی خیابون افتاده هیچ سودی نداره ولی اون معتادی که سر کار میره و پول خوبی در میاره، نه. مورد دومه که پول خوبی توی جیب مواد فروش می‌کنه.

      در خصوص قسمت دوم کامنتتون. قبول دارم که یه سری چیزها رو تکرار کردم. دلیلش این بود که فکر می‌کردم موضوعات خیلی مهمی هستند ولی خب مثل اینکه بهتره یه ویرایش کلی روی مطلب بزنم. اینجور که پیداست یکم زیاده‌روی کردم. ممنونم از تذکرتون.

  10. سلام آقای امینی
    مطالبتون همیشه با دید عالی و مراجع معتبر و استدلال های درست
    مقاله های مختلفی داخل اینترنت در این زمینه است �ی عموماً با غرض‌ورزی و بریده بریده نوشته شده‌اند
    یادم در جایی نوشته بود در کودکان به ازای هر ساعت تماشای تلویزیون بیش از ۲ ساعت باشد احتمال بیش فعالی در نوجوانی ۱۰ درصد افزایش پیدا کند و تقریبا همه افرادی که بیش از ۱۲ ساعت در روز تلویزیون می بینند در نوجوانی بیش فعال می شوند این قضیه در مورد شبکه های اجتماعی هم صدق میکند و حتی به مراتب مشکلات بیشتری ایجاد می کند نشان تلویزیون رابطه یک طرفه با مخاطب دارد ولی شبکه های اجتماعی دو طرفه است و اثراتی به من و تب بیش از دو برابر تلویزیون دارد
    منتظر مقالات بعدی هستم

    • سلام علی آقا. ممنونم از لطف بی‌دریغتون. با شما موافقم و امیدوارم والدین مسئولانه‌تر به فرزندانشون اجازه‌ی استفاده از این جور وسایل رو بدن.

3 بازتاب

  1. چرا به ضرر خود تصمیم می‌گیریم - ایلولا
  2. برنامه Tinder و خطراتی که در کمین است - ایلولا
  3. شبکه‌های اجتماعی، راهی به پیوند یا گسستگی جامعه - ایلولا

پاسخ دهید

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد