میتوانید از محتویات این باکس بگذرید و یکراست به سراغ نوشته اصلی بروید. قبل از خرید اشتراک وفاداری، مزایای آن را از طریق این پیوند مشاهده کنید. لطفا تنها بعد از خواندن «مزایای خرید اشتراک» اقدام به خرید کنید.
چطور از دست قدرتهای نامرئی، که به جان توجه و تمرکز ما افتادهاند، خلاص شویم؟ تکنولوژی نو که امروزه تقریبا همه ما مثل کَنه به آن چسبیدهایم، دقیقا همان چیزی است که مقابل خوب زیستنمان قرار گرفته است ولی نیروهایی اجازه نمیدهند از آنها جدا شویم. یک نوع اعتیاد که تمام وجودمان را بیاختیار به سمتشان میکشد. کال نیوپورت در کتاب مینیمالیسم دیجیتالی به شرح جزئیاتی میپردازد که میتواند زندگی و سعادت بسیاری از ما را بهبود دهد. در ادامه خلاصهای از کتاب را با هم مرور میکنیم.
اول از همه شما را با محتویات و موضوع کتاب آشنا میکنند. شما بهتر تصمیم میگیرید که آیا این کتاب به دردتان میخورد یا نه؛ و آیا ارزشش را دارد که وقتتان را صرف آن کنید یا خیر.
دوم، از نقطهنظر یادگیری، خلاصه کتاب اگر با خواندن کتاب اصلی همراه شود بسیار مفید است. چرا؟ همانگونه که پیشتر در ایلولا در خصوصش نوشته بودم و در دوره چطور یاد بگیریم گفته بودم وقتی ذهن شما با سرفصلها و محتویات اصلی کتاب آشنا شود، شبکههای عصبی مرتبط را در مغز میسازد. بعد از اینکه کتاب اصلی را شروع میکنید، این شبکهها زیرساختی برای درک بهتر مطلب خواهند شد و به یادگیری بیشتر کمک میکنند. از این جنبه، خلاصهها فوقالعاده اثرگذار و مفید هستند.
۲۰ سال گذشته شاهد تغییرات بسیار بزرگی در زمینه تکنولوژی و فنآوری بوده است. یکی از این تغییرات که در ابتدا نامحسوس به نظر میآید، دکمه «پسندیدن» یا «like» است. این دکمهی تاییدکنندهی نوشته یا نظر، در سال ۲۰۰۷، پیش از هر پلتفرم دیگری، روی شبکه FriendFeed ظاهر شد. زیاد طول نکشید که «like» تبدیل به ویژگیِ استانداردِ تمام شبکههای مجازی شد؛ چه شبکههای زمانِ خودش و چه آنهایی که در راه بودند. اقبال کاربران به این دکمه و اعلانهای بیشماری که به سمتشان از طریق آن گسیل میشد، دو منفعت اساسی برای گردانندگان شبکههای مجازی داشت. اول از همه روزنهای بینظیر برای جمعآوری اطلاعات از ترجیحات و رفتارهای ما بود. در ثانی کاربران را به راحتی درگیر و به عبارت سادهتر معتاد این شبکهها میکرد.
در نهایت کمکم بخشی از مردم شروع به مخالفت با شبکههای مجازی کردند. البته جای تعجب هم نبود چرا که کمکم مشخص شد ضررِ این شبکهها به سودش میچربد. نظر محققان این زمینه هم همین است و تحقیقات به طور پیوسته چشم ما را به اثرات منفی شبکههای اجتماعی و گوشیهای هوشمند باز میکند.
پروفسور کال نیوپورت در کتاب مینیمالیسم دیجیتالی، تحقیقات خودش را مفصل تشریح کرده است. در این نوشته، خلاصهای از کار باارزش نیوپورت را برایتان شرح میدهیم.
نیوپورت از ۱۶۰۰ داوطلب خواسته تا برای یک ماه روزهی جدیدی بگیرند: تکنولوژی، بیتکنولوژی! و سپس بازخوردها و نظراتشان را در خصوص این یک ماه به او منتقل کنند. بازخوردهای ارزشمندی که میتواند درسهای بزرگی برایمان در بر داشته باشد. کتاب مینیمالیسم دیجیتالی نتیجه همین تحقیق و بازخوردهایش است. چکیدهای از نظراتی که شاید راهی برای رهایی از حواسپرتکنهای دیجیتالی و قدمی به سوی یک زندگی رضایتبخش و پرثمرتر باشد.
اما ما در این خلاصه از چه چیزهایی میگوییم؟
۱- شباهتهای شبکههای مجازی با تولیدکنندههای بزرگ تنباکو؛
۲- چطور آمیشها (یک فرقه مذهبی)، به ما کمک میکنند که از تلفنهای هوشمند بهتر استفاده کنیم؛ و
۳- چطور «توجه و تمرکز» من و شما از نفت هم باارزشتر شده است.
هدف گوشی هوشمند چه بود و چه شد؟
در سال ۲۰۱۶ مجله نیویورک مقاله محبوبی از اندرو سالیوان منتشر کرد. در ۷۰۰۰ کلمه، نویسنده عنوان کرده بود که چطور اخبار، تصاویر و وراجیهای آنلاین او را به فنا داده است. احتمالا شما هم با نشانههایی که سالیوان در مقالهاش به آنها اشاره کرده آشنایی دارید: تمنا و میل شدیدِ دائمی برای برداشتن گوشی موبایل و چک کردن پیامها، ایمیلها و یا فیدهای شبکههای اجتماعی؛ و در مقابل وقتی از گوشی استفاده نمیکنید، حس کسالتبار و خستهکنندهای به سراغتان میآید؛ انگار که یک چیزی کم است. همینطور است؟ چطور به اینجا رسیدیم؟
در ابتدا اصلا قرار نبود که تکنولوژیِ گوشیهای هوشمند به این سمت بروند. وقتی اولین گوشی هوشمند، آیفون، در سال ۲۰۰۷ رونمایی شد، استیو جابز آن را به عنوان «بهترین iPod که تاکنون بوده» معرفی کرد؛ یک تکنولوژی نو از تلفیق پخشکننده موسیقی با گوشی همراه. به گفته اندی گریگنان، یک مهندس اپل روی پروژه اولین آیفون، جابز ایدهی استفاده از آیفون به عنوان سکویی برای برنامهها و بازیهای جانبی را که از دیگر توسعهدهندههای میآیند رد کرده بود.
برای فیسبوک هم جریان چیز دیگری بود. فیسبوک در سال ۲۰۰۴ به عنوان یک شبکه نوظهور و هوشمندانه بود – راهی برای شناخت بهتر دوستانِ دوستهایتان – و نه منبع اصلی اخبار برای بسیاری از ما و یک وقتهدر دهندهی محبوب. برای اکثر دانشجویان در سال ۲۰۰۴ بازی Snood خیلی محبوبتر از فیسبوک بود.
وقتی مردم برای نخستین بار آیفون و فیسبوک را به زندگیشان دعوت کردند، در خیالشان نمیگنجید که مالک وسیلهای شدهاند که آنها را به سمت شبکههایی سوق میدهد که در طول روز ساعتها مسحور آن خواهند شد. این بخش خطرناک و اعتیادآور تکنولوژی به کمک مهندسهای شبکههای اجتماعی با هدف و برنامهریزی، آرام آرام به تمام ذهن ما رخنه کرد. در سال ۲۰۱۷ در یک برنامه به اسم Real Time از شبکه HBO، بیل مار غولهای شبکههای اجتماعی را به شرکتهای بزرگ دخانیاتی تشبیه کرد که محصولاتی طراحی کردهاند که تا حد ممکن اعتیادآور هستند.
در حقیقت مستندات زیادی در خصوص تاکتیکهای مختلف برای به دام انداختن توجه ما وجود دارد. انسانها به عنوان موجودات اجتماعی، طبیعت تاییدطلبی دارند و کمپانیهای بزرگ با آگاهی از این حقیقت راههایی را ابداع کردهاند و توسعه دادهاند تا بیشترین استفاده را از این آسیبپذیری بکنند. دکمه لایک فیسبوک در سال ۲۰۰۹ با علامت شست رو به بالا یکی از بزرگترین نمودهای آن بود. این دکمه یک نمایی از همان لایک فرندفید بود.
دیگر یک نوشته روی فیسبوک، صرفا یک نوشتهی ساده نبود بلکه با آن گیرهای که فیسبوک به نوشته زده بود، احساسات نویسنده درگیر تکتک لایکهای شده و نشدهی آن نوشته میشد. نویسنده دائم در این فکر بود که «چند نفر از دوستان یا دوستانِ دوستان آن نوشته را میپسندند؟» یک میل شدید برای بررسی مداوم نوشته و تعداد لایکها و یک ارتباط عمیق بین او و صدای اعلانی که خبر از اتفاقی روی نوشته میداد.
کمتر گاهی بیشتر از بیشتر است
ذهنهای تیز و بسیار باهوش در سیلیکونولی مشتاقانه در پی پیدا کردن راههایی برای سوءاستفاده از آسیبپذیریهای ما هستند و اگر ما بخواهیم که از خودمان در مقابلشان دفاع کنیم، نیاز به استراتژی و رویکرد دفاعیِ خوب و قدرتمندی داریم. چیزی که مینیمالیسم دیجیتالی میتواند به ما عرضه کند.
راههای ساده ولی نهچندان کارا برای مقابله وجود دارد؛ اما در بلندمدت بسیاری از آنها شکست میخورند. مثلا غیرفعال کردن اعلانهای گوشی را در نظر بگیرید. شاید یکی دو هفته دوام بیاورد ولی به مرور سر جای اولش برمیگردد. کال نیوپورت هم به این تغییرات کوچک اعتقادی ندارد.
یک جایی یکی از نویسندههای مقالههای اینچنینی اذعان کرده بود که اعلانهای ۱۱۲ برنامه را غیرفعال کرده است که خود این گزاره سوالی را به ذهن متبادر میکند: قبل از هر چیز، آیا واقعا به این همه برنامه نیازی بود؟
زمان در مینیمالیسم دیجیتالی اهمیت ویژهای دارد؛ در حقیقت فلسفه این رویکردْ احترام به زمان است. مینیمالیسم دیجیتالی زندگیِ بهتر را نه در «بیشتر و بیشتر» که در «کمتر» میبیند. به طوریکه زمان برای لذت بردن از زندگی و حس رضایت خالی شده باشد. ما با «بیشترها» فقط و فقط زمان را از زندگیمان میدزدیدم.
نام «مینیمالیسم دیجتالی» شباهاتی به سبک زندگی مینیمالیستی دارد که توسط افرادی مثل ماری کاندو تبلیغ میشود. کاندو به این اشاره میکند که تنها چیزهایی را به زندگیتان دعوت کنید که مایه مسرت و شادی هستند. نیوپورت این فلسفه و نوع نگاه را به برنامههای موبایلی و رسانههای دیجیتالی تعمیم میدهد و پیشنهاد میکند تا از خودتان بپرسید: آیا این وبسایت، برنامه یا سرویس واقعا آن چیزی که من اسمش را «ارزش» میگذارم به ارمغان میآورد؛ و آیا این سرویس بهترین وسیله برای آوردن آن «ارزش» به زندگی من است؟
مینیمالیسم دیجیتالی نه فقط از شما اصلاح برنامهها را میخواهد بلکه یک قدم جلوتر میگذارد و میخواهد در حالیکه ارزشها را به حداکثر میرسانید، هزینهها را، شامل زمان و انرژی، به حداقلِ ممکن کاهش دهید.
مثلا فرض کنید که کارِ شما به توییتر گره خورده و نمیتوانید از شر آن خلاص شوید. اینجاست که استفادهی برنامهریزی شده و هدفمند وارد میدان میشود. تنها آن کاری را با توییتر انجام دهید که اقتضای شغل شماست و با برنامهی از پیش تعیینشده، قبل از اینکه اسیر مردابِ نوشتههای بیسر و ته و بدون پایان آن شوید، از توییتر خارج شوید.
تایلر یکی از ۱٬۶۰۰ نفری بود که برای پژوهش نویسنده در زمینه مینیمالیسم دیجیتالی ثبتنام کرده بود. برای تایلر، ارتباط با دوستان و خوشگذرانی به آنها اهمیت ویژهای داشت. بعد از دوره یک ماهه مینیمالیسم دیجیتالی، او متوجه شد منفعتهای شبکههای مجازی در برابر زمانی که صرف آنها میکند ناچیز است. این شد که تایلر حسابهای کاربریاش روی شبکههای مجازی را بست و بعد از یک سال دوری از آنها، هنوز بابت تصمیمش خوشحال و مسرور است. حالا بیشتر ورزش میکند، کتابهای بیشتری میخواند، در کارهای داوطلبانه شرکت میکند و در حال یادگیری نواختن موسیقی است. به عبارتی زمانش را به کارهایی اختصاص داده که بنیادی و ارزشمندتر هستند و به رضایت بیشتری از زندگی منجر میشوند. جالب اینجاست که با همهی اینها، زمان بیشتری برای گذراندن با خانواده دارد و احساس میکند که روی کارش متمرکزتر است. تایلر میگوید که کسانی را میشناسد که توانایی ترک شبکههای مجازی رو ندارند، اما او از نقطهای که در آن است راضی است و دلیلی برای استفاده از این شبکهها نمیبیند.
اصول مینیمالیسم دیجیتالی
مبنای مینیمالیسم دیجیتالی بر پایه دو نشانِ برجسته اقتصادی و همچنین خِرد و روش زندگیِ آمیشها بنا شده است.
مینیمالیسم دیجیتالی سه اصل دارد:
۱) اضافات هزینهبر هستند؛
۲) بهینهسازی مهم است؛ و
۳) هدفمندی رضایتبخش است.
اولین مبنا یا اصلِ مینیمالیسم دیجیتالی به «اقتصاد نو» برمیگردد که توسط هنری دیوید در کتابش به اسم والدن رواج پیدا کرد. چیزهایی که در زندگی دارید چقدر در مقابل هزینهای که برای آنها کردهاید ارزش دارد؟ این سوالیست که بایستی از خودتان بپرسید.
به عنوان مثال، فرض کنید که به جای راه رفتن در شهر، میخواهید ماشینی بخرید. هنری دیوید میگوید که هزینهی آشکار ماشین، تنها هزینهی آن وسیله نیست، بلکه زمان، استرس و تلاشی که برای به دست آوردنِ پولِ اولیه ماشین میکنید در کنار هزینههای جاری ماشین، مثل بنزین، روغن، تعمیر و غیره نیز به آن اضافه میشود و باید در نظر گرفته شود. در انتها، شاید با جمعبندی همه هزینهها، قدم زدن مقرون به صرفهتر باشد و برای سلامتتان هم مفیدتر.
این نوع تفتیش و واکاوی، بایستی در تمام جنبههای رسانههای دیجیتالی اعمال شود. شاید در ابتدا اینگونه به نظر بیاید که هزینه باز کردن یک حساب کاربری، روی سایت یک شبکهی اجتماعی، تنها چند کلیک و پر کردن یک فرم کوتاه باشد، اما در این بین موارد زیادی تحت تاثیر قرار میگیرند و هزینههای پنهان این حسابِ کاربری، بسیار بیشتر از آن چیزی میشود که به نظر میآید.
مثلا میزان زمانِ مفیدی که صرف این شبکهها میکنید. میزان تمرکزی که خرجشان میکنید. زمانی که مردمک چشم شما، روی یک صفحهی چند اینچی قفل میشود، و چشمها تقریبا ثابت هستند، شما متمرکز میشوید، و این تمرکز برای شما و ذهنتان هزینهبر است. به عبارت سادهتر فکر نکنید که با چرخ زدن در شبکههای مجازی در حال استراحت دادن به ذهنتان هستید، بلکه دقیقا برعکس آن صادق است.
حالا سوال اینجاست که آیا صرف کردن زمان و توجهتان در این شبکهها از منظر اقتصاد نو، توجیه دارد؟ آیا نمیتوانید استفادهی بهتری از این منابع باارزش ببرید؟
اصل دوم به یک نشان برجسته دیگر اقتصادی مرتبط است: قانون کم شدن بازده یا منفعت. این قانون میگوید که با اضافه کردنِ مداوم، نمیتوانید انتظار تداوم بهبودها را داشته باشیم. اگر ورود اولین ایکس به محیط باعث جهش بزرگی در بازدهی شده باشد، دلیل نمیشود که با ورود دومین و سومین ایکس افزایش دو و سه برابری بازدهی را داشته باشیم، بلکه اثر آن کم و کمتر میشود.
فرض کنید که شما تولیدی خودرو دارید. اولین کارگر به خروجیِ بیشترِ کارخانه کمک میکند. اما در نهایت به نقطهای میرسید که اضافه کردن کارگرْ باعث بهبود، به سبکی که نیروهای اولیه باعث میشدند، نمیشود.
به جای ساخت ماشین، مثال ملموستر با زندگی روزمرهمان بزنیم. فرض کنید که میخواهید از رخدادهای جاری مطلع شوید. اگر هیچ سایت یا شبکهای را مطالعه یا دنبال نمیکنید، خب احتمالا از اخبار به طور کلی عقب هستید. اگر از صفر به دو برسید، بهبود بزرگی در زمینهی مطلع شدن از رخدادها عایدتان میشود. اما اگر در شبکههای مجازی، دهها صفحه و فید را دنبال کنید که هر کدام منابع متفاوتی دارند در دریایِ بیانتهایی غرق خواهید شد و چیزی جز سردرگمی عایدتان نمیشود. به جای اضافه کردن منابع، بایستی که ابزارتان را بهینه کنید. به عنوان مثال برنامه Instapaper بهتر از شبکه مجازی کارتان را راه خواهد انداخت. این برنامه به شما اجازه میدهید که خبرهای مهمِ هفته را در آخر هفته بخوانید، بدون اینکه تبلیغات حواستان را پرت کند.
برای اصل سوم، نگاهی به روش زندگی آمیشها بیندازیم. مردم اغلب به اشتباه تصور میکنند که روش زندگی آمیشها در تقابل با تکنولوژی است؛ اما واقعیت به این سادگی نیست. آمیشها تکنولوژی را بدون بررسی و امتحان کردنِ آن، رد نمیکنند. گاهی چیزهایی مثل ماشین فرز را، که نتیجه فنآوری است، قبول میکنند و از آن با خشنودی و رضایت استفاده میکنند. اما اگر آن وسیله به هر نحوی در مقابل ارزشهای اصلی و پایهایِ خانواده یا جامعه آمیشها باشد آن را ممنوع میکنند. شما هم بایستی همین روش ارزشگذاری را برای تمام وسیلههایی اعمال کنید که استفاده میکنید. آیا واقعا آن وسیله منفعتی دارد و آیا ارزشهای شما را زیر سوال نمیبرد؟ آیا آن وسیله آن کاری که میخواهید را انجام میدهد یا بدون آن اوضاع بهتر خواهد بود؟
روزهی سی روزه و شروع دوباره
نظم دادن به زندگی دیجیتالی با یک تنفس سی روزه با باز-معرفی وسیلههای خاص.
نوبت به یک تنفس سی روزه و نظم و ترتیب دادن به زندگی دیجیتالیمان با ابزارها و وسیلههای جدید رسیده است.
اگر بنای مینیمالیسم دیجیتالی برایتان جذاب است، شما را به یک چالش دعوت میکنم. تنفس سی روزه برای حذف بینظمیها و چیزهای اضافهای که دنیای دیجیتال به همراه خود آورده است. تفاوتِ روش میمینالیست دیجیتالی با حذفِ یکباره در این است که احتمال بازگشت در روش دوم بالاتر است. اگر شما همه چیز را به یکباره حذف کنید فقط کافیست تا یک لحظه بلغزید تا همهچیز به شکل سابق برگردد؛ و مشکل بزرگ اینجاست: احتمال این لغزیدن، به خصوص زمانی که خستهاید و توان ذهنی ندارید بالاتر میرود. خستگی یکی از عوارض زنده بودن و زندگی کردن است، پس نمیتوانید انتظار داشته باشید که یک جایی وا ندهید. با اولین لغزیدن، اسیر اثرِ «به جهنم» میشوید. یعنی یک لغزش کوچک شما را مجاب میکند که برنامه شکست خورده و به خانهی اول برمیگردید.
در تنفس سی روزهی مینیمالیسم دیجیتالی، شما به زندگیتان سر و سامان میدهید و روشهای جدید برای پیشبرد کارهایتان یاد میگیرید. به عبارتی یک راه جایگزین که به حذف عادتهای مخرب کمک میکند.
اول از همه لازم است که ابزارها و وسیلههای مرتبط با تکنولوژی که حیاتی نیستند را کنار بگذارید. ولی چه چیزهایی حیاتی نیستند؟ ساده است: آنهایی که تاثیر تعیینکننده در زندگی شما ندارند و بدون آنها هم زندگی در جریان است.
در ابتدا، حجم عادتهایِ اعتیادواری که در وجودتان ساختهاید شاید انگیزهتان را بگیرد؛ اما اکثر افراد، از ۱۶۰۰ نفری که کال نیوپورت در تحقیق خود به کار گرفته بود، خیلی زود تلفنهای هوشمند و برنامههایی را فراموش کردند که پیشتر بیاختیار، ولی دائم، باز میکردند.
برای انتخاب برنامههای حیاتی کمی مته به خشخاش بگذارید. ابزارهای لازم با ابزارهای سرگرمی و راحتی متفاوت است. مثلا توییتر برای کسی که با آن کار میکند، یک وسیله حیاتی است ولی برای یک نفر که در دنیای بیانتهای توییتها غرق میشود، بدون اینکه کاری پیش ببرد، یک وسیله سرگرمی به حساب میآید.
شاید با خودتان فکر کنید که اگر فیسبوک را کنار بگذارید، رابطههایتان با دوستان مجازیتان به روشی غیرقابل برگشت، خراب خواهد شد؛ اما متوجه خواهید شد که بدون شبکههای مجازی، و با تماس و دیدار و گفتگو با دوستانتان، رابطههایتان محکمتر و بهتر خواهند شد.
تکلیف بعدی در این زمان سی روزه نگاهی به درون خودتان است. بایستی خودتان را وارسی کنید و ببینید که چه چیزی برایتان اهمیت دارد؛ واقعا اهمیت دارد! علائقتان چیست و در زندگیتان چه چیزهایی ارزش دارند؟ از انجام چه کارهایی، خارج از دنیای وب، لذت میبرید. این تکلیفِ مهم را با دقت انجام دهید چرا که قرار است جای خالی شبکههای مجازی و تکنولوژیِ نو را با آنها پر کنیم.
بعد از این سی روز، نوبت به دوره باز-معرفیِ حسابشده میرسد. بایستی سنجیده و با فکرْ چیزهایی را به زندگی جدیدتان معرفی کنید. چطور؟ با سوال کردن از خودتان؛ میخواهید چه چیزهایی از دنیای تکنولوژی را به زندگیتان برگردانید و با کدام قسمتها خداحافظی کنید؟
سوال اول این است: آیا این تکنولوژی (آن بخشی که در حال بررسی آن هستید، مثل شبکه مجازی) با ارزشهای واقعی و درونی من همسو است؟ آیا به حفظ این ارزشها کمک میکند یا اثر مخرب روی آنها دارد؟
اگر جواب مثبت بود و آن تکنولوژی از این فیلتر عبور کرد به سراغ سوال دوم بروید و از خودتان بپرسید: آیا بهترین راه برای حفظ و پیشبرد این ارزشها، همین تکنولوژی است یا راههای بهتری هم وجود دارد؟
فرض کنید که نزدیکانی در شهر یا کشور دیگری دارید و ارتباط با آنها برایتان ارزشمند است. اینستاگرام این ارزش را حمایت میکند چرا که به وسیله این تکنولوژی میتوانید با آنها در تماس باشید؛ اما استفاده از اسکایپ برای تماس با آنها، هر یکشنبه، شاید پربارتر و بامعناتر باشد. در حقیقت ارتباط شما از طریق اسکایپ باعثِ یک تعامل خوب خواهد شد، در جایی که احتمالا در اینستاگرام عکسی را از آن شخص ببینید و نهایتا لایک کنید یا نظری بگذارید. دیگر خبری از یک تعامل خوب و باکیفیت نیست.
حالا اگر آن تکنولوژی که در حال بررسیاش بودید، از سوال اول و دوم جان سالم به در برد، نوبت به آخرین سوال میرسد. از خودتان بپرسید: چطور میتوانم از این وسیله یا ابزار به نحوی استفاده ببرم که بیشترین سود را عاید من کند و ضررهایش به حداقل برسد؟ مینیمالیسم دیجیتالی به این معنی نیست که یک ابزار را یا استفاده کنیم یا به کل قیدش را بزنیم.
مثلا آن دسته از افراد جزء گروه مینیمالیسم دیجیتالی را در نظر بگیرید که از توییتر استفاده میکنند. احتمالا آنها برنامه را روی موبایلشان نصب نکردهاند و هر هفته، تنها یکی دو بار، به وسیله مرورگر کامپیوتر یا موبایل آن را باز میکنند و توییتهای مهم را، از افرادی که با دقت انتخاب کردهاند، میخوانند. به این صورت توییتر به زندگی و حفظ ارزشهای مد نظرشان کمک میکند و مانعی ایجاد نمیکند.
آشنایی با تنهایی و خداحافظی با حس تنها بودن
مشکل روشها و راهحلهای یهویی و دمدستی، این است که آنها شما را برای تغییرات دائمی آماده نمیکنند و بسیار مقطعی هستند. شاید نقطه شروعی برای یک عادتِ سالم و نو باشند اما به محضی که به مشکل یا مانعی برخورد کردید، رها کردن و بیخیال شدن، گزینهی دلربایی به حساب میآید و اگر مثل دیگران باشید، احتمالا آن کار یا عادتِ جدید را به گذشته میسپارید. البته اگر بشود اسم آن عادت را هنوز عادت گذاشت.
به همین خاطر است که مینیمالیسم دیجیتالی سعی میکند روشهای متفاوتی را جلوی پای شما بگذارید تا با سبک زندگیتان همسو بوده و از طرفی ارزشهای معنادار و ترغیبکنندهای داشته باشند. ارزشهایی که فقدانشان در فعالیتهایی که پایهی دیجیتالی دارند حس میشوند. اولین توصیه، تنهایی است. متاع باارزشی که تکنولوژی نو اغلب از ما دزدیده است.
اگر در اواسط دهه ۸۰ میلادی یا ۶۰ شمسی به دنیا آمده باشید، احتمالا خاطرات واضحی از دنیای بدون تلفنهای هوشمند خواهید داشت. اما افرادی که بعد از سال ۷۶ شمسی به دنیا آمدهاند با گوشیهای هوشمند بزرگ شدهاند و اکنون به طور متوسط ۹ ساعت از روز را با این دستگاهها میگذرانند. جین توینج، یک محقق شناخته شده در زمینه «نسلها،» مشکلات روانی را در شمار شوکهکنندهای از این دسته از افراد مشاهده کرده است. این گروه از افراد یا همان نسل iGen درصد بالاتری از افسردگی، خودکشی، اختلالات مرتبط با خوردن، غربت و مهمتر از همه اضطراب را تجربه میکنند.
مورد دیگری که نسل iGen از آن رنج میبرد کمبود تنهایی است. ولی کمبود تنهایی چیست؟ وضعیتی که طرف آنقدر درگیر صفحه نمایش موبایل یا ابزارهای اینچنینی شده که ورودی کافی از منابع بیرونی دریافت نمیکند. منابعی که برای بلوغ و رشد احساسات، رابطهها و چیزهای مهم زندگی، حیاتی هستند. در این حالت ما شانس دیدن دنیای بیرون را از مغزمان میگیریم و نگاه دقیق و واضحی از آن نداریم.
روزنه امید این است که تنهایی به راحتی پیدا میشود. میتوانید آن را در یک کافه شلوغ یا ایستگاه مترو حس کنید، اگر با افکار و تنها افکار خودتان تنها شوید.
دفعه بعدی که خواستید بیرون بروید، تلفن هوشمندتان را در خانه سهوا جا بگذارید. اگر روزهای پیش از تلفنهای هوشمند را به خاطر میآورید میدانید که به همراه نداشتن گوشی، خطرناک نیست و دیوانگی به حساب نمیآید. هرچند اگر در خصوص کارهای اورژانسی نگران هستید میتوانید آن را جایی قرار دهید که به راحتی در دسترس نباشد. راهنما: جیب شلوار جای مناسبی نیست!
قدم زدنهای طولانی میتواند منبعی برای تنهایی باشد. بسیاری از اندیشمندان تاریخ از این ویژگی تعریف و تمجید کردهاند. شاید هنری دیوید بزرگترین قهرمان پیادهروی باشد اما ریمباد، روسو و نیچه پیادهروی را منبعی برای الهام بهترین ایدههایشان میدانستند. حین پیادهروی خودمان را فریب ندهیم و به گوشی موبایل زل نزنیم یا هدفون داخل گوشمان نگذاریم.
ما هزاران سال وقت صرف ساخت و توسعه مغزی کردیم که یک شبکه پیچیده از سلولهای عصبی را تشکیل داده است. البته ما به تنهایی این کار را نکردیم، بلکه اجداد بیشمارمان به کمک طبیعت مغز ما را به اینجا رساندند. این مغز وظیفه اداره و پردازش زندگی پیچیده اجتماعی را به عهده دارد. دلیلی دارد که مغز ما با ایمجویها و هشتگها ارضاء نمیشود. جای تعجب نیست که به گفته نشریه American Journal of Preventive Medicine هرچقدر زمان بیشتری در شبکههای مجازی گذارنده شود، احتمال بیشتری دارد که فرد احساس تنهایی کند. البته این تنهایی با آن تنهایی که پیشتر گفتیم کمی متفاوت است. احساس تنهایی در اینجا مترادف با احساس دور افتادن از گروه و دسته مردم است که میتواند ریشهی برخی از مشکلات روانی باشد. از سوی دیگر تنها شدن با احساسات و افکارمان و واکاوی آنها میتواند مفید و سازنده باشد. پس ما ۱) یک تنها شدنِ خودخواسته داریم، و ۲) یک احساس تنهایی و دور افتادگی که اولی میتواند مفید و سازنده باشد و دومی برای سلامت روان خطرناک است.
در نتیجه توصیه بعدی ما برای کمینه کردن دخالت دنیای دیجیتال در زندگیمان، کمتر کلیک کردن بر روی دکمه لعنتی لایک است.
در اصل نظرهای سطحی مثل «چقدر باحال» یا «عاشقش شدم» را هم فراموش کنید. خودتان یا دیگران را فریب ندهید؛ این لایک کردن و این کامنتهای سطحی ربطی به یک تعامل بامعنا و پرثمر ندارد و جایگزین مناسب و قابل اتکایی برای یک مکالمه رو در رو نیست؛ چرا که اصلا تعامل به حساب نمیآید. در عوض ساکت بمانید و نظراتتان را برای خودتان یا مکالمه واقعی بعدیتان نگه دارید؛ وقتی با دوستتان رو در رو شدید، آنجا در خصوصش حرف بزنید. مطمئنا حس رضایت بهتر و عمیقتری را تجربه خواهید کرد.
اگر نگران این هستید که دوستانتان این سکوت شما را نشانهی خاصی تلقی کنند، به آن بگویید که در زمینه این نوع “تعاملات” مجازی یک قدم به عقب برداشتهاید و میخواهید وضعیت جدید را آزمایش کنید. یادتان باشد که اگر دوستتان را رو در رو ملاقات کنید و خوراکی برایش ببرید، معنا و ارزش کارتان از صدها لایک بیشتر خواهد بود. حقیقت این است که هرچه از شبکههای مجازی بزنید، به زندگی بهتر اجتماعیتان کمک و اضافه کردهاید. دلیل این موضوع هم این است که وقتی یک تعامل مجازیِ بیفایده را حذف کنید، احتمال ملاقات رو در رو و یک تعامل واقعی پرثمر را افزایش دادهاید.
همین قضیه برای پیامها هم صادق است. یک تماس تلفنی به خواستهها و تمناهای اجتماعیِ درونیمان بهتر از هر تعداد ایموجی جواب میدهد. پیامها میتوانند مفید باشند؛ مثلا وقتی دیرتان شده یا نیاز به یک تایید کوچک از شخص مقابل دارید. اما وقتی «پیام دادن» تبدیل به روش پیشفرض برای ارتباط با دیگران میشود، میتواند باعث افزایش حس تنهایی شود.
یک مدیر در سیلیکون ولی روش بهدردبخوری را ابداع کرد. او ساعتی را به عنوان «ساعات گفتگو» تعیین کرد و به همه گفت که در روزهای هفته ساعت ۵:۳۰ عصر میتوانند به او زنگ بزنند و در مورد هر چیزیکه خواستند صحبت کنند. این روشْ کارمندان شرکت را از «دادن پیامهای طولانی و متعدد» به سمت «یک تماس پربار ترغیب» میکند. البته احتمالا آخرِ خطِ تمام آن پیامها هم چیزی جز همان تماس برای به نتیجه رسیدن نخواهد بود.
خاطرتان باشد که تعاملات به تماسهای تلفنی ختم نمیشود. همین تماس تلفنی هم چیز جدیدی است و نمیتواند جای یک گفتگوی رو در رو را بگیرد. میتوانید از دوستان یا همکارانتان دعوت کنید که در موعد مقرری به کافی شاپ یا پارک محلِ کار بیایند و یک مکالمه واقعی را با هم داشته باشید. مطمئن باشید که از این کار خوشحال خواهید شد.
برنامه داشته باشید، حتی برای کارهای بیهوده
نبایستی که اهمیت اوقات فراغت پرثمر و باکیفیت را دست کم بگیرید. همانطور که ارسطو، این فیلسوف افسانهای به آن اشاره کرد، برای زیستنِ یک زندگی خوب، هر کسی نیاز به زمانِ فراغت دارد تا در این بازه به تفکر عمیق مشغول شود؛ تفکر عمیق برای لذت بردن از خودِ تفکر عمیق و نه چیز دیگری. یک محقق در زمینه کارهای ارسطو، فعالیتهای مورد اشاره ارسطو را کارهایی میداند که منبعی از لذتهای درونی هستند و از طرفی جزء حیاتی از یک زندگی رضایتبخش به حساب میآیند. به عبارت دیگر همه اینها به حس خوبی اشاره میکند که از درون انسان سرچشمه میگیرد و یک باید برای زندگی خوب به حساب میآیند.
کال نیوپورت این مدل فعالیتها را «اوقات فراغت باکیفیت» نامگذاری کرده است. نظر نیوپورت در خصوص حواسپرتکنهای دیجیتالی منجمله شبکههای مجازی چیست؟ او آنها را اوقات فراغت بیکیفیت و بدون حضور ذهن میداند.
به عبارتی یکی از اهداف مینیمالیسم دیجیتالی فراهم کردن فضای بیشتر برای اوقات باکیفیت، با حذف یا محدود کردن زمانهای بیکیفیت است.
در جستجوی فعالیتهای باکیفیت، نویسنده به سرگرمیهای فیزیکی که گاه از نظر جسمی خستهکنندهاند رسیده است. در مقایسه با سایر کارها، این فعالیتها در انتها شادی آفرین و رضایتبخش هستند. شاید در ابتدا به نظر خستهکننده بیایند اما همانطور که نویسنده بریتانیایی، آرتور بنت، به آن اشاره کرده، هرچه تلاشی بیشتری خرجِ فعالیتهای زمانِ فراغت کنید، با رضایت و حتی حس انرژی بیشتر، پاداش میگیرید.
مشغول شدن با اجسام سه بعدی و واقعی، همانطور که گری روگوفسکی در کتابش Craftsman به آن اشاره میکند، کلید اصلی ماجراست. در طرف مقابل انگشت زدن روی صفحه موبایلْ فعالیت و تلاش رضایتبخشی به حساب نخواهد آمد. یکی از درسهای مینیمالیسم دیجیتالی در این زمینه مشغول شدن با دنیای فیزیکی و به کارگیری تواناییها و مهارتها برای ساختن چیزهاییست که ارزش دارند. و برای این کار، تکنولوژی میتواند کمک بزرگی باشد. آموزشها و راهنماهای بیشماری که در یوتیوب وجود دارد، میتواند در آخر هفته در پارکینگ یا کارگاه کوچک شما تبدیل به وقت باکیفیت برای ساخت چیزی باارزش شود. در کنارش هم به مهارتهایتان اضافه خواهد شد. به خاطر داشته باشید که تلاش برای ساختْ همسو با افزایش لذت از فعالیت و محصول نهایی است.
میتوانید هدفهایی برای وقت آزادتان تعیین کنید؛ مثل یادگیری نواختن قطعهی گیتار پنج آهنگ از بیتلز. بعدش میتوانید در مهمانی باربیکو رفیقتان یک کنسرت نصفهنیمه اجرا کنید. تعیین سررسید یا آخرین فرصت برای رسیدن به هدف خاص و ارزشمند کمک بزرگی است. برای اینکه مطمئن شوید که تسلیم هوسهای آخر هفتهای نمیشوید و وقتتان را با چیزهای بیارزش تلف نمیکنید بهترین کار این است که به یکباره همه چیز را تغییر ندهید، بلکه با برنامهریزی برای هدفها و تعیین زمانها به طور خاص شروع کنید.
از صفر به صد رفتن، به یکباره، میتواند نتیجه معکوس داشته باشد و شما را به عادتهای پیشین بازگرداند. بهتر است که زمانهایی را، در آخر هفته یا بعد از کار، از پیش برای فعالیتهای هرز و بیکیفت تعیین کنید؛ و بقیه زمانتان را به فعالیتها ارزشمندتر اختصاص دهید. منظور از فعالیتهای هرز، همان کارهاییست که چیزی به زندگیمان اضافه نمیکنند، اما به نظر میرسد که زندگی بدون آنها نمیگذرد. مثلا اگر بخواهم به شما تقلب بدهم، اینستاگرام یکی از آنهاست. احتمالا به مرور، کارهای ارزشمندتر جای خودشان را پیدا میکنند و به مرور جای کارهای هرز را میگیرند.
منظورم از برنامهریزیِ فعالیتهای کم-کیفیت همین است؛ وگرنه چه کسی برای کار بیارزش برنامهریزی میکند؟!
موبایل قدیمی را از گنجه در بیاوریم
با در نظر گرفتن افراد زیادی که به شبکههای اجتماعی و به تبع آن به تلفنهای هوشمندشان مگنه شدهاند شاید مینیمالیسم دیجیتالی به نظرتان ایدهی افراطی بیاید؛ اما واقعیت این است که مینیمالیسم دیجیتالی تنها یک بخش از جنبش جهانی بزرگی است که با نام Attention Resistance شناخته میشود. این جنبش تلاش میکند که اختیار تمرکز شما را از دستگاههایی که به نحوی آن را دزدیدهاند خارج کند و در ید قدرت خودتان بگذارد تا تصمیم بگیرید تمرکزتان را خرج چه چیز یا چه کسی کنید.
اما اسم این جنبش از کجا میآید؟ آیا تا به حال Attention Economy یا «اقتصاد توجه» را شنیدهاید؟ صنعتی که بسیاری از بزرگان حوزه تجارت تکنولوژی در آن هستند و تلاش میکنند تا تمرکز شما را به نفع خودشان مصادره کنند. Attention Resistance در اصل مقاومتی در برابر تلاش آن صنعت به حساب میآید.
شرکتهایی مثل فیسبوک از همان راهی کسب درآمد میکنند که روزنامههای زرد در قرن نوزدهم میکردند: کشیدن خوانندگان بیشمار به سمت خودشان و فروختن توجه و تمرکز این خوانندگان به تبلیغکنندگانی که میخواهند محصولات یا سرویسهایشان را به ما بیندازند. هرچقدر افراد بیشتری را به سمت خودشان جذب کنند، و هرچقدر بیشتر توجه این افراد را جلب کنند، پول بیشتری از تبلیغدهندهها خواهند گرفت. امروزه، توجه من و شما، ارزشمندتر از نفت شده است. شرکت گوگل به تنهایی (در زمان نوشتن کتاب مینیمالیسم دیجیتالی) حدود ۸۰۰ میلیارد دلار و فیسبوک در حدود ۵۰۰ میلیارد دلار و ExxonMobile در حدود ۳۷۰ میلیارد دلار ارزش دارد.
با این حجم از پول، شرکتهایی که در حوزه اقتصادی مرتبط با توجه و تمرکز کار میکنند، تمام تلاششان را میکنند تا به نحوی از آسیبپذیریهای بشر سوءاستفاده کند و به شکلی شما را درگیرِ خودشان کنند. به عبارتی برای شما برنامههایی بچینند که حواس و توجههات را به سمت خودشان جلب کنند. دلیل تلاشِ مردم برای باز پسگرفتن استقلالشان همین است. یکی از روشهای تاثیرگذار جنبش برای مقابله، دور انداختن تلفنهای هوشمند است. اگر کسی را با یک گوشی نوکیا ۱۱۰۰ دیدید، احتمالا باید جزء این جنبش مقاومت باشد که تصمیم دارد خودش را از شر «اقتصاد توجه» خلاص کند.
یک روش دیگر تبدیل کامپیوترتان به دستگاهی با یک هدف واحد است؛ مثل کامپیوترهای اولیه مک یا رایانههای رومیزی. برای این کار میتوانید از برنامههایی مثل Freedom استفاده کنید. من شخصا اسکریپتی نوشتهام که از ساعت ۸ تا ۱۰:۳۰ اینترنت تمام دستگاههایم را قطع میکند و تنها از کامپیوتر برای نوشتن استفاده میکنم. چارهی دیگری برایم باقی نمیماند.
شاید برخی از شما فکر کنید که این کار یک حرکت رو به عقب باشد و با خودتان بگویید «چرا باید کامپیوترم را به عهد قجر برگردانم؟» اما انجام عامدانه این کار یک تفاوت اساسی با «عقبگرد» دارد: مهم نیست که کامپیوتر شما تا چه اندازه توانایی انجام کارها را به صورت همزمان دارد، ما انسانها زمانی پربازدهتر و موثرتر کار میکنیم، که تنها روی یک وظیفه یا کار تمرکز کنیم. به عبارتی با تکهدف کردنِ کامپیوتر، بین شما و این وسیله یک هماهنگی خوبی به وجود میآید که در نهایت منجر به افزایش بازدهیتان خواهد شد. در حقیقت با تکهدف کردن کامپیوتر شما آن را قدرتمندتر میسازید چرا که قرار است ذهن شما با آن کار کند، نه اینکه با تمام قدرتِ پردازشش برایتان بیتکوین ماین کند!
در حالیکه مغزهای متفکر در سیلیکونولی با در اختیار گرفتن منابع بیشمار، تلاشی خستگیناپذیر برای جلب توجه و تمرکزِ شما دارند، با تجهیز کردن خودتان به مینیمالیسم دیجیتالی و ابزارهایی که برای مقاومت در برابر «اقتصاد توجه» طراحی شدهاند، میتوانید استقلالتان را حفظ کنید و به آن چیزهایی که واقعا اهمیت دارند بچسبید.
خلاصه که:
مینیمالیسم دیجیتالی یک روش زندگی در پاسخ به خطر گستردهای است که رسانهی دیجیتالیِ امروز برای تکتک ما خوابش را میبیند و خودش را آماده میکند. دادهها و اطلاعاتِ روزافزون دو واقعیت را تایید میکنند: اول اینکه تجارتهایی که در حوزه اقتصاد توجه کار میکنند، عامدانه محصولاتشان را اعتیادآور میسازند و دوم اینکه در معرض این محصولات بودن برای سلامتمان خطرناک است.
کاملا به جا و منطقی است که رابطهمان با این سرویسها و در کل با تلفنهای هوشمندمان را بازنگری کنیم. با پیروی از متدهای و روشهای مینیمالیسم دیجیتالی، میتوانیم توجه و تمرکزی که مفت فروختهایم را باز پس بگیریم و به رضایت بیشتری از زندگیمان برسیم.
چه کار کنم؟
همین الان برنامههای شبکههای مجازی را از تلفنتان پاک کنید. اکثر مردم، وقتی از شر شبکههای مجازی خلاص میشوند، میبینند که ارزشش را داشته است و سودش به ضررش میچربد. اما اگر شما جزء کسانی هستید که بایستی به نحوی از آنها استفاده کنید، بهتر است برنامه را پاک کنید و صرفا از طریق مرورگر وب به آن دسترسی داشته باشید.
دو چیز برای تغییر رفتار اهمیت ویژهای دارد: اول سختتر کردن کارهایی که میخواهیم از شرشان خلاص شویم، حتی اگر به اندازهای باشد که مجبور شویم به جای برنامهی اصلی از مرورگر وب استفاده کنیم؛ و دوم آسانتر کردن کارهایی که میخواهیم انجامشان دهیم، مثل آماده کردن ساک ورزشی در شب قبل.
اینکه دسترسی دائمی به شبکه اجتماعی نداشته باشید، به وضوح زندگیتان را بهبود میبخشد. با کمی سختتر کردنِ دسترسی، خیلی از افراد متوجه شدهاند که این شبکهها در کل چیزهای بیهوده و عبثی بودهاند، و یا تبدیل به کسانی شدهاند که استفاده از آنها را محدود به نیازشان کردهاند. همه اینها باعث میشود که زمان بیشتری برای کارهای باارزشتر داشته باشند.
پاسخ دهید