آزادی و مفهوم آن از نگاه من

اشتراک وفاداری (ماهی یک چایی)

می‌توانید از محتویات این باکس بگذرید و یک‌راست به سراغ نوشته اصلی بروید. قبل از خرید اشتراک وفاداری، مزایای آن را از طریق این پیوند مشاهده کنید. لطفا تنها بعد از خواندن «مزایای خرید اشتراک» اقدام به خرید کنید.

در ابتدا لازم است که یک بار دیگر عنوان مقاله را تکرار کنم: «مفهوم آزادی از نگاه من». آن قسمت پررنگ شده مهم بود چرا که آزادی مفهومی‌ست که می‌تواند بر اساس شخص، تعریف متفاوتی داشته باشد. بد نیست ابتدا با دسته‌ی افکار باصدا در ایـ‌لولا آشنا شوید.

آزادی مقدس است و اگر تنها قدیس دنیای ما نباشد، از جمله قدیسان معدود است. لازمه‌ی زندگی در بهشت موعود! نیز درک مفهوم آزادی آن‌گونه که منطقی به نظر می‌رسد است.

من نقطه‌نظر فیلسوفان در خصوص آزادی را نمی‌دانم و نمی‌خواهم فلسفه ببافم، تنها می‌خواهم آن چیزی که یک ذهن ساده می‌تواند از مفهوم آزادی درک کند را بیان کنم و بگویم چرا فکر می‌کنم آزادی مقدس است.

اگر خواننده‌ی ایـ‌لولا باشید می‌دانید که من درک و فهم خاص خودم را از اصول اولیه‌ی یک زندگی مسالمت‌آمیز اجتماعی دارم. درک ناقص من، از حال و احوالات دیگری، نبایستی به من اجازه‌ی داخلت در آن چیزی را که دیگری می‌پسندد بدهد.

ضرب‌المثل معروفی است که می‌گوید، آنچه را برای خود می‌پسندی برای دیگری هم بپسند، و بالعکس. این سخن هرچند از دور زیبا به نظر می‌رسد، ولی وقتی قرار باشد، پسند من با دیگری فرق داشته باشد، بی‌معنی‌ست و تنها می‌تواند به مواردی که در آن پسند انسان‌ها کاملا به هم نزدیک است خلاصه شود و بس. من فسنجان می‌پسندم و کنار دستی من سر سفره، قرمه سبزی. نمی‌شود که به‌زور پسندم را به اون قالب کنم که.

این موضوع را بعد از چندین سال فعالیت در یک اغذیه‌فروشی به خوبی با تمام وجود درک کردم. علایق و سلایق متفاوت است؛ حتی خیلی بیشتر از آنچه فکر می‌کنید. موضوع سلیقه چیزی‌ست که به وضوح قابل مشاهده است ولی درک اینکه یک نفر از نظر ویژگی‌های شخصیتی و ترجیحات با شما متفاوت است، کمی زمان و البته شعور می‌خواهد.

بگذارید یک مثال کمی افراطی (نسبت به جو غالب) بزنم. چند روز پیش حادثه‌ی دلخراشی در اورلندو به وقوع پیوست، و یک نفر به کلاب شبانه‌ای که محل تجمع همجنس‌گراها بود با اسلحه حمله کرد و تعداد زیادی انسان بی‌گناه را کشت و زخمی کرد. چرا این شخص چنین کاری را انجام داده؟ متن خبر می‌گوید که این شخص در حضور پسرش دو مرد همجنس‌گرا که همدیگر را می‌بوسیده‌اند را دیده و شاید این عمل، عاملی باشد که این شخص را ترغیب به این کار دهشتناک نموده است.

شما اگر دگرجنس‌گرا باشید، به این سادگی‌ها نمی‌توانید حس یک همجنس‌گرا را درک کنید. کششی که یک همجنس‌گرا به همجنس خود دارد، برای بسیاری غیرقابل درک و نشدنی‌ست. احتمال اینکه شما هم جزو افرادی باشید که درک درستی از این مساله ندارید، بسیار زیاد است. ولی به یاد داشته باشید که ما انسان‌ها محدود به حدودی هستیم که خارج شدن از آن‌ها در حیطه‌ی اختیارات ما نیست. تنها ذهن باز می‌تواند خودش را در یک حالت بی‌طرف، نه بیزار که نهایتا بی‌تفاوت نسبت به کسی که درکش نمی‌کند، قرار دهد. البته نمی‌خواهم بگویم که حق بیزار بودن را ندارد، بلکه می‌خواهم بگویم، با توجه به شناختش نسبت به محدودیت‌های حسی‌اش، دلیلی برای بیزار بودن از یک انسان متفاوت نمی‌بیند.

منِ غیرهمجنس‌گرا، به خصوص اگر مرد باشم، رابطه‌ی دو مرد همجنس‌گرا را چندش‌آور حس می‌کنم. این حس من همان حدودی‌ست که به آن محدود شده‌ام. یعنی توانایی درک آنچه یک همجنس‌گرا نسبت به همجنس خود دارد را ندارم. حالا که توانایی درک آن را ندارم، آیا درست است که آن را محکوم کنم؟

من می‌گویم خیر، چرا که منِ نوعی، با درک محدود، بهتر است که بر اساس دلبخواه خودم قضاوتی انجام ندهم. پس چه کسی قضاوت کند؟ اینجاست که بایستی اگر قرار است قضاوتی صورت بگیرد، مفهوم آزادی ملاک قرار داده شده، و قاضیِ بی‌طرف، حکم صادر کند.

تازه وارد محدوده‌ی نامحدود شدیم!

آزادی چیست!

آزادی به نظر من عبارت است از حق بودن ان چه هستیم بدون آن که از دیگری بترسیم که به خاطر آن چه هستیم به حدود ما تجاوز کند. آزادی یعنی حق «خودمان» بودن، تا زمانی که به حد دیگری تجاوز نکرده‌ایم.

اینکه تجاوز را بخواهم در جمله بالا معنی کنم، کار دشوار می‌شود. تجاوز را باید با استناد به علم و منطق مشخص کرد. البته استدلال‌هایی که حاصل باورهای افراد نباشد، و سرچشمه‌اش محاسبه‌ی ضرر و زیان باشد. باورها متفاوت است، و این باورهای متفاوت، خروجی متفاوتی از معنی تجاوز به حریم دیگری را حاصل می‌شود. به عنوان مثال برای یک مسلمان عربستانی ممکن است که نداشتن روبنده، تجاوز به حریم مرد به حساب بیاید! با این مثال می‌خواهم بگویم که تجاوز به حریم دیگری را نمی‌توان به این سادگی‌ها معنی کرد، و وقتی بتوانیم آن را به صورت واضح بر اساس علم و آمار تفسیر کنیم، تقریبا می‌شود گفت که درک درستی از آزادی هم پیدا خواهیم کرد.

در اینجا فکر می‌کنم که خواندن اعلامیه جهانی حقوق بشر اولین قدم برای آن باشد که ابتدا بفهمیم یک انسان، چه حق و اختیاراتی دارد، و سپس بر اساس آن، پایمال کردن این حق و حقوق توسط دیگری را به عنوان تجاوز معنی کنیم. به عبارتی تدوین‌کنندگان اعلایمه جهانی حقوق بشر، کار من در تفسیر تجاوز را ساده کردند. این اعلامیه حاصل سال‌ها تلاش و تفکر است و همه‌ی آنچه من می‌خواهم بگویم را به زبانی شیواتر و صد البته هزاران برابر کامل‌تر از من، توضیح داده است.

آزادی بیان

شاید یکی از مهم‌ترین و البته جنجالی‌ترین بخش‌های مرتبط با آزادی، مساله آزادی بیان باشد. چقدر می‌توانیم برای بیان چیزی پیش برویم؟ کی این بیان از حدود تعیین‌شده خارج می‌شود و رنگ تجاوز به خود می‌گیرد. نظرها بسیار متفاوت است ولی آنچه مسلم است این است که وجود آزادی بیان از مهم‌ترین فاکتورهای یک جامعه‌ی آزاد است. پله به پله جلو می‌روم:

۱- آیا حق دارم حرفم را بزنم؟

۲- آیا حق دارم از کسی انتقاد کنم؟

۳- آیا حق دارم کسی را مسخره کنم؟

۴- آیا حق دارم به کسی ناسزا بگویم؟

۵- آیا حق دارم کسی را تهدید کنم؟

دلم می‌خواهد این پله‌ها را بیشتر کنم و حرکت از پله‌ی اول تا آن پله‌ی آخر را با یک شیب خیلی ملایم جلو ببرم، ولی فعلا این‌ها به ذهنم می‌رسد. اگر شما کمکم کنید تا کاملش کنم خیلی بهتر می‌شود.

فعلا به سراغ همین پنج پله می‌روم. پله‌ی اول و دوم به نظر من جزء مسلم حق آزادی بیان است. ولی زمانی که انتقاد رنگ زشتی به خود می‌گیرد چه؟ مثلا به جای انتقاد به مغالطه روی بیاوریم؟ خب مغالطه، استدلال غلط است و این دلیل نمی‌شود که فرد را از آوردن استدلال غلط منع کنیم. پس بحث مغالطه‌آمیز هم نوعی انتقاد است، هرچند نابخردانه، ولی جزئی از آزادی بیان می‌تواند باشد؛ حتی اگر کار به جای بحث به لجن‌پراکنی کشیده شود. در اینجا شونده یا خواننده باید صاحب درک درستی برای فهم موضوع باشد.

ولی مسخره کردن چی؟ هرچند مسخره کردن راه درستی برای نشان دادن اشکال منطقی چیزی نیست، ولی گاهی پیش می‌آید که برای نشان دادن عمق حماقت یک استدلال، لازم است آن را مسخره کرد. این تمسخر اگر بدون فکر و منطق خاصی باشد، توسط یک جامعه‌ی فهمیده رد می‌شود و به قولی به جایی گرفته نمی‌شود. من فکر نمی‌کنم که مسخره کردن را بتوان تجاوز به حق دیگری در نظر گرفت. آنچه لازمه‌ی یک جامعه‌ی آزاد است، مردمی فهمیده است و چنین در چنین جمعی، مسخره‌کننده‌ی بی‌خرد، نه تنها به کسی آزار نمی‌رساند که خودش را مضحکه می‌کند.

به سراغ ناسزا بروم. فروید نقل‌قول معروفی دارد که می‌گوید: «Civilization began the first time an angry person cast a word instead of a rock» به این معنی که «تمدن از جایی شروع شد که برای اولین بار، یک فرد عصبانی به جای پرت کردن سنگ، فحش داد». حقیقت هم این است که انسان عصبانی اگر فحش ندهد و خالی نشود، کارش به سنگ می‌کشد. پس فحش دادن چیز خیلی حاد و مهمی نیست. حالا که از فروید گفتم از مادربزرگ بزرگوار خودم هم یه نقل‌قول بکنم که می‌گفت: «فحش باد هواست ننه.» او هم راست می‌گفت. به نظر من، ناسزا با تمسخر فاصله‌ی زیادی از هم ندارند و بهتر است که فحاش توسط مردمِ فهمیده، طرد شود، به جای اینکه توسط قانون مجازات شود. در اصل بهتر است «حق فحش دادن» و «توهین کردن» هم یکی از حقوق افراد بدانیم (هرچند کمی خاکستری).

حالا اگر کسی به خاطر فحاشی دیگری پا پس بکشد، و از حقوق خود بگذرد چه؟ در این صورت فحاش، پا را به قلمرو دیگری وارد کرده، و به آزادی آن شخص تجاوز کرده است! حمله به صفحات فیس‌بوک و اینستاگرام را در نظر بگیرید که برخی اوقات تا جایی پیش می‌رود که شخص مجبور به بستن اکانت خود می‌شود. یعنی از حق و حقوق خود به خاطر افراد فحاش کوتاه می‌آید. اینجاست که اوضاع فحاشی از سفید و سیاه، به خاکستری تبدیل می‌شود. من به شخصه هنوز دیدگاه کاملا روشن و مشخصی نسبت به این رویه ندارم، ولی لازم می‌دانم که قانون ابزاری را در اختیار افراد قرار دهد که زمانیکه احساس می‌کنند، آزادی‌شان مورد تجاوز قرار گرفته، آن را پس بگیرند. البته نه با گرفتن حق فحاشی کردن (که به اعتقاد فحاش احتمالا همان ابراز نظر و نقد کردن است) بلکه با دادن این جسارت (حالا به وسیله‌ی ابزاری) که شخص آزار دیده بتواند آنچه واگذار کرده را پس بگیرد.

چگونه؟ بگذارید مثالی از یک شبکه‌ی اجتماعی بزنم. در گوگل‌پلاس اگر احساس کنید که دائم مورد فحاشی قرار گرفته‌اید، در تنظیمات ابزاری وجود دارد، که دیگران را از نظر دادن زیر پست‌های شما منع می‌کند. این حق شماست که نخواهید صدای دیگری را بشنوید. حالا سوال اینجاست که دیگری هم حق دارد که حرفش را بزند. بله که حق دارد، و بر خلاف آن چه از دور به نظر می‌رسد، شما با گرفتن حق بیان حرفش در منزل خودتان، حق آزادی بیان او را زایل نکرده‌اید. بلکه او می‌تواند الان در کوچه و به عبارتی در پروفایل خودش داد بزند.

تهدید در پله‌ی بعدی قرار دارد و سعی کردم با آوردن آن در کنار بقیه یک خط، هرچند مبهم بین آنچه آزادی بیان و آنچه تجاوز تلقی می‌شود، بکشم. بله تهدید به تجاوز، قتل، آسیب رساندن، ایجاد رعب و یا به وحشت انداختن، دیگر در حدود آزادی بیان نیست و آزادی دیگران را سلب و به حدودشان تجاوز می‌کند. اگر توهین یا ناسزا می‌شنوید، می‌توانید بایستید و حرفتان را بزنید. به توهین و ناسزا به روش خودتان یا خودشان اعتراض کنید ولی وقتی صحبت از پاره کردن شکمتان پیش می‌آید دیگر ماندن جایز نیست. به عبارتی تهدید کننده، پا به قلمرو آزادی شما گذاشته، و شما را به عقب هل می‌دهد؛ این دقیقا همان تجاوز به حد و حدود شماست و خارج از آزادی بیان تلقی می‌شود.

یک نکته را لازم می‌دانم که عنوان کنم و آن اینکه البته می‌توان فحاشی را باتوجه به محتویات فحش، عضو دسته‌ی مسخره‌کننده‌ها (ی افراطی) و یا تهدیدکنندگان (ملایم) کرد و با توجه به آن تصمیم گرفت که در حدود آزادی بیان قرار می‌گیرد یا خیر.

در تمامی موارد، واکنش جامعه نیز بسیار تعیین‌کننده است. با کم محلی به فحاشی که حرف حساب نمی‌زند، به مسخره‌کننده‌ای که غیر از لودگی نمی‌داند و دقت به نحوه انتقادی که منتقد می‌کند، می‌توان اوضاع را به سمت و سوی بهتری کشاند. ولی نمی‌توان و نباید با گرفتن این حقوق، سعی در کنترل و سرکوب آن‌ها کرد. در یک جامعه‌ی آزاد هر کسی حق حرف زدن دارد، و به مرور آن حرفی که حساب است، جایگاه خودش را پیدا می‌کند و آن چرندیات هم دفن می‌شوند و پی کارشان می‌روند.

جامعه آزاد

در انتها گریزی هم به جامعه‌ی آزاد بزنم.

مفهوم آزادی، چون یک مفهوم تفسیر شونده توسط فرد است، می‌تواند از فرد تا فرد دیگری تفاوت کند. به این معنی که یک فرد محافظه‌کار، در یک جامعه‌ی بسته‌ای که قوانینش با دلبخواه او مطابقت دارد، می‌تواند کاملا احساس آزادی کند و در طرف مقابل یک فرد لیبرال، جهنم را ترجیح دهد. حالا به نظر من و البته تا آنجا که می‌دانم صاحب‌نظران این عرصه، جامعه‌ی آزاد جامعه‌ای‌ست که تک‌تک افراد جامعه احساس برخورداری از آزادی را در آن داشته باشند. به این معنی که قوانین تنها یک طیف، هرچند طیف وسیع ۹۹ درصدی، از جامعه را راضی نگه ندارد، بلکه اقلیت‌ها هم احساس زندگی در یک جامعه‌ی آزاد را داشته باشند و قوانین بر این اساس نوشته شود.

یادمان باشد که «تمامی ابنای بشر آزاد به دنیا می‌آیند و از لحاظ منزلت و حقوق با هم برابرند» پس بهتر است از امروز سعی کنیم که با ذهنی بازتر به زندگی نگاه کنیم، و آزادی را حق هرکسی، اقلیت و اکثریت، بدانیم.

این مقاله ممکن است در آینده دچار تغییراتی شود. چرا؟ آدمیزاد است دیگر.

اولین نفری باشید که نظر می‌گذارد

پاسخ دهید

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد