میتوانید از محتویات این باکس بگذرید و یکراست به سراغ نوشته اصلی بروید. قبل از خرید اشتراک وفاداری، مزایای آن را از طریق این پیوند مشاهده کنید. لطفا تنها بعد از خواندن «مزایای خرید اشتراک» اقدام به خرید کنید.
در نوشتهی قبل اشاره کردیم که اطلاعات به صورت خام کد نمیشوند و همراه آنها احساسات و دیگر نشانهها در حافظه رمز میشود. محتوا و حافظه دست در دست هم اطلاعات را کد میکنند. این همراهی احساسات با حافظهها، به عنوان یک استراتژی بقاء توسط مغز به کار گرفته میشود. البته این استراتژی میتواند از جنبههایی باعث اذیت شدن ما شود. با یک مثال واضحتر توضیح میدهم.
قربانیان فاجعهها معمولا از به یاد آوردن گاه و بیگاه حوادث تلخی که بر آنها گذشته، رنج میبرند. یک تصادف، جنایت هولناک پیش چشم شما یا وقایعی از این قبیل میتواند تمام ذهن شما را برای مدت زیادی درگیر کند. نهتنها درگیر، که انگار هر لحظه آن فاجعه در پیش چشمان شما دوباره نمایان میشود: زنده و واقعی!
دلیلش احساسات بسیار غالب در زمان رخ دادن اتفاق است. بدن با سیل آدرنالین مواجه میشود و درک و هوشیاری شما به یک سطح بالاتر میرود. حافظهها در این حال با قدرت بیشتری کد شده و به صورت خام و زنده و شهودی در ذهن شما باقی میمانند. مانند این است که مغز آن رخداد را دیده، به شما مرتب هشدار میدهد که «این حادثهی مصیبتبار همینجا بیخ گوشتـه؛ فراموشش نکن، قرار نیست که دوباره این حادثه رو تجربه کنیم پس حواست رو جمع کن که پات رو کجا میذاری».
درست است که تلاش مغز برای حفظ بقاء ما منطقیست ولی مشکل بزرگ این است که این کارش منجر به زنده و شدید بودن این حافظهها میشود. آنقدر شدید که ما را تحت تاثیر خود قرار داده و زندگیمان را میدزدد.
ولی هیچ حافظهای به صورت ایزوله و جدا شده از سایر مقولهها در مغز شکل نمیگیرد. در نتیجه حتی در یک سناریو تکراری، محتوا (بیشتر توضیح میدهم) میتواند تحریک کنندهی حافظه بوده و باعث شود که راحتتر آن را از میان سایر حافظهها بالا بکشید.
منظورم از محتوا فضا و شرایط و در کل موقعیت مکانی و حتی زمانی است که حافظه در آن کد میشود. بگذارید از یک مطالعهی عجیب برایتان بگویم تا بهتر متوجه شوید.
دانشمندان دو گروه را برای آموزش اطلاعات خاصی در نظر گرفتند. یک گروه را با لباس غواصی به زیر آب فرستادند و گروه دیگر را در یک فضای اتاق معمولی و استاندارد. بعدتر از آنها تستی در خصوص همین اطلاعات گرفته شد. به این صورت که یک بار تست در فضای متفاوت (افراد زیر آب را به اتاق بردند و برعکس) و یک بار تست در فضای یکسان گرفته شد. زمانی که دو گروه در فضای یکسان با فضایی که آموزش دیده بودند، قرار داشتند، نتایج بهتری را کسب کردند. افرادی که زیر آب درس گرفته بودند، نتایج بسیار بهتری را در زیر آب، نسبت به امتحان دادن در یک اتاق معمولی از خود نشان دادند.
زیر آب بودن دخلی به اطلاعاتی که آنها یاد میگرفتند نداشت ولی محتوا در اینجا کمک کرد تا آنها بهتر بتوانند آن اطلاعات را از حافظهی خود بالا بکشند. قسمت زیادی از حافظه، برمیگردد به اطلاعاتی که مرتبط با محیط و محتواست. در نتیجه قرار گرفتن کسی در محیط خاص میتواند منجر به تحریک حافظههایی باشد که با آن محتوا به نحوی ارتباط دارند.
در اینجا لازم است که اشاره کنم، حافظه تنها آن چیزهایی نیست که برای ما اتفاق میافتد بلکه این مدل حافظه، یک حافظهایست که خودش خودش را تعریف و تشریح میکند. مثل یک اتوبیوگرافی. به آنها حافظههای اپیزادیک میگویند. شاید واژهی ضمنی، عارضی یا درونداستاندار بهتر مفهوم آن را برای شما برساند. ولی ما حافظههای معنایی یا سمانتیک نیز داریم. اینها جدای از محتوا کد میشوند. مثلا اینکه سرعت نور از سرعت صوت بیشتر است چیزی نیست که به عینه تجربه کرده باشید بلکه دادهایست که یاد گرفتهاید. یا اینکه پایتخت فرانسه، پاریس است یک حافظهی معنایی است و در مقابل سرگیجهای که بالای برج ایفل گرفتید یک حافظهی اپیزادیک به حساب میآید.
پاسخ دهید