میتوانید از محتویات این باکس بگذرید و یکراست به سراغ نوشته اصلی بروید. قبل از خرید اشتراک وفاداری، مزایای آن را از طریق این پیوند مشاهده کنید. لطفا تنها بعد از خواندن «مزایای خرید اشتراک» اقدام به خرید کنید.
در جشن فارغ التحصیلی دبیرستانیهای سال ۱۹۸۴ یک دانش آموز ۱۷ ساله به اسم دن درست در کنار مواد منفجرهای بود که ناگهان شعلهور شد و زبانههای آتش منیزیم، همانهایی که برای روشن کردن میدان جنگ به کار میروند هفتاد درصد بدن او را سوزاند.
زندگیِ دن آریلی، در بعد از ظهر یک جمعه زیر و رو شد. ۷۰ درصد سوختگی از نوع سطح ۳ شوخی نیست و درصد زیادی از کسانی که با این شدت میسوزند جانشان را از دست میدهند اما دنیا با ما مهربان بود که دن آریلی جان سالم به در برد.
سوختن یک انگشت، ما را از کار و زندگی میاندازد و سوختگی دن به هر حال درد زیادی را به او تحمیل کرد اما نکتهی مثبت این سوختگی، از نگاه دن، تغییر مسیر کاریاش و تلاش برای شناسایی رفتار، و پیچ و خمهای آن در آدمیزاد بود.
دن آریلی تقریبا سه سال در بیمارستان تحت مداوا و جراحیهای بیشماری بود. ابتدا در بیمارستان بیلنسون و سپس در تل هشومر بستری شد. او میگوید که هیچ وقت آن روز – چهار ماه بعد از سوختنم – را فراموش نمیکنم که خودم را در آینهی قدی دیدم.
قبل از این واقعه، دن یک نوجوان خوشچهره بود اما اکنون آتش او را به کل زیر و رو کرده بود. البته از حق نگذریم او همین الان هم به نظر من خوشچهره است. نمیدانم علاقهی من نسبت به این مرد او را در ذهن من خوشچهره تصویر میکند یا نه، اما من او را با تمام این سوختگیها، خوشتیپ و خوشچهره میبینم.
دن میگوید که چشمهایش به طرفین کشیده شده بود که احتمالا اثر جراحیها بوده است. قسمت راست دهانش، گوش راستش و دماغش کج و کوله شده بود.
در پادکستی، دن اشاره میکند که کارکنان بیمارستان برای اینکه نور امیدی به دل دن بتابانند، او را با مجروحی که سوختگی مشابهی داشته رو در رو میکنند. دن که در ابتدا هیجان زیادی برای ملاقات داشته، بعد از مشاهدهی وضعیتی که آن شخص بعد از تعداد بیشماری عمل جراحی و سالها درمان به آن رسیده، به کل ناامید میشود. در تصورات دن، او قرار بود خیلی بهتر از چیزی شود که این مجروحِ چند دهه قبل است.
وقتی چند دهه بعد شخصی از دن میخواهد که برای پسرش، که سوخته است، نامهای امیدوارکننده بنوسید، دن برای روزها سر در گم بوده و اشک میریخته و نمیدانسته که باید چه چیزی به کودک بگوید که در عین صداقت، امید را در دل او نکشد. شنیدنِ دردهایی که دن کشیده، گاهی چشمان من را تر میکند و ارزش این مرد را در نظر من چند برابر.
درمان سوختگی، بینهایت دردناک است و دن برای پرت کردن حواسش از درد، شروع به ثبت وقایع میکند. به عنوان مثال هر روز پانسمان او را عوض میکردند و پوست و گوشت مردهی روی بدنش را میتراشیدند. پرستارها، کل پانسمان را یک دفعه میگرفتند و آن را از بدن جدا میکردند. دن، تجربهی جدا کردن پانسمان را از گوشتی که به آن چسبیده بود بیاندازه دردناک توصیف میکند با این حال پرستارها این کار را بهترین روش برای جدا کردن پانسمان میدانستند.
یک روز دن از پرستار میخواهد که ملاطفت بیشتری به خرج دهد. ملاطفت بیشتر در جدا کردن پانسمان، تجربهی قابل تحملتری را برای دن به همراه داشته و اینجاست که این سوال برایش پیش میآید که آیا اگر کنترل اوضاع را کمی به بیمار بدهند، از درد اجباری که میکشد میتواند کم کند؟ اما دن، در آن وضعیت، کاری زیادی نمیتوانست انجام دهد.
همین تجربه، دن را به سمت آزمایش بر روی خودش، دوستانش و داوطلبان میکشاند. به مرور آزمایشهایی دردناک و البته کنترل شده ترتیب داد تا بتواند درد، شامل دردهای روانی را بهتر بررسی کند.
بعد از این آزمایشها دن به این نتیجه میرسد که روش پرستارها، آنچنان که خودشان میگویند بهترین روش نیست و میتوانند طوری عمل کنند که بیمار درد کمتری را متحمل شود.
در این بین، و کمکم زندگی شخصی دن با زندگی حرفهایش در هم تنیده میشود. دن میگوید:
برای سالها، مانعی را که زخمهای [آتشسوزی] بر جا گذاشته بود، حس میکردم: درد تمام نشدنی، بستهای پزشکیِ عجیب، باندهای کشی که از سر تا پایم را پوشانده بود و احساسی مانند رد شدن از دروازهای عجیب و زندگی جداگانهای از تجربیات روزانه خودِ قبلیام و بقیهی مردم “عادی”. من تبدیل به ناظر زندگی خودم شده بودم، طوری که انگار در حال تماشای آزمایشی روی یک انسان دیگر بودم – و همینطور نگاهی جدید به دیگر افراد پیدا کردم.
دن یک باندل حاوی سه کتاب در خصوص بیمنطقیهای انسان نوشته که هر کدام دنیایی را برای شما به تصویر میکشد و دیدتان را بازتر و روشنتر خواهد کرد. کتابها عبارتند از:
۱) بیمنطق، همانطور که گمان میرود (Predictably Irrational)
۲) جنبه مثبت بیمنطقی (The Upside of Irrationality)
۳) حقیقتی (صادقانه) در خصوص ناصادقی و حقهبازی (The (Honest) Truth about Dishonesty)
برای آشنایی با دن آریلی میتوانید از ویدیوهای او در تد شروع کنید. ویدیوها با زیرنویس فارسی، شامل:
از زبان خود دن در خصوص حرفهاش بشنویم:
من دکترای روانشناسی شناختی و دکترای مدیریت اجرایی کسب و کار دارم. اما کاری که انجام میدهم چیزی بین روانشناسی و اقتصاد است. من سوالاتی میپرسم که اقتصاددانها میپرسند، اما به جای اینکه رفتار مردم را منطقی در نظر بگیرم، به تماشای رفتار مردم میپردازم. در کتاب «بیمنطق، همانطور که گمان میرود» من در خصوص نحوهی فکر کردن مردم، اغلب در خصوص تصمیمات مالی، صحبت کردهام. چیزهایی که میخریم. یک فصل سوالی با این محتوا از خواننده میپرسد «چطور میزان ارزش چیزی را تعیین میکنیم؟» تئوری اقتصادی فرضِ بسیار سادهای در خصوص آن دارد؛ اما من میپرسم که «آیا واقعا ما همینطور [که تئوری اقتصاد میگوید در خصوص تعیین ارزش چیزها] عمل میکنیم؟»
با وجود اینکه انجام کارهای سادهای مثل تایپ کردن و نوشتن با دست مجروحش برای او سخت است، و زندگی به صورت عادی برای شخصی با این درصد از سوختگی ساده نیست ولی دن، خوشبختانه نیرویی تمامناشدنی برای جلو بردن علم در زمینه اقتصاد رفتاری دارد و بسیار فعال است. او هماکنون استاد دانشگاه دوک، یکی از معتبرترین دانشگاههای دنیاست، و همچنین الهامبخش میلیونها انسان مثل من است.
هرچند این نوشته را احتمالا نخواهی دید، مَرد، تولد پنجاه و دو سالگیات مبارک!
به معنی واقعی کلمه نفهمیدم چی شد
مرسی ایمان جووون
کجایی آقا ایمان
در خدمت مشغلههای تمامنشدنی زندگی. همونهایی که چند ماهی هست فرصت نوشتن رو ازم گرفتند.
خییلی زیبا بود…براتون از ته دلم آرزوی موفقیت و سربلندی میکنم:)
خیلی دنبال سایتی میگشتم که یک انسان روشنفکر و واقعا با ارزش اینطوری ساده و روان ما رو دوباره به روال عادی درس خوندن و زندگی فوق العاده برگردونه:))
شاد باشید…
ممنونم. نظر لطفتونه.
چرا من حالا با شما و سایت شما اشنا شدم یکم احساس تاسف دارم و هم خیلی خوشحالم چقدر خوب و منطقی توضیح دادین هم برای درس خوندن هم برای الگوی زیبایی ک انتخاب کردین واقعا سایتتون عالیه منو در یک نگاه جذب کرد خیلی اتفاقی داشتم میگشتم دنبال راهی ک کمکم کنه کنکوری ک فقط دوماه وقت دارم و ۸سال از درس دور بودم رو بشینم بخونم اگر راهنمایی هم دارید ممنون میشم و خوشحال میشوم ک بشنوم و بخونم
سلام و عرض ادب. نظر لطف شماست. ممنونم بابت نظر دلگرمکنندهتون. راستش چند هفتهای میشه اونقدر گرفتار شدم که وقت نکردم حتی ایمیلهام رو بخونم. فکر میکنم نوشتههای دستهی چطور یاد بگیریم به کارتون بیاد.
سلام من هم مثل شما بسیار به این نویسنده علاقه دارم مطالبی ساده ولی در عین حال پر مفهوم مینویسد هر چهار کتابی که فارسی ترجمه شده بود را خواندم واقعاً لذت بخش بود
سلام علی آقا. با شما موافقم. کتابهاش عالیاند.
شاید همین تفاوت در آستانه تحمل درد هاست که یک ادم معمولی رو از یک ابر قهرمان متمایز میکنه.
متن زیبایی بود
ممنونم
تنها سايتی که در حال حاضر مفيده اينجاست
نظر لطف شماست و بزرگواریتون رو میرسونه.
ممنون ایمان. لذتبخش بود خوندنش و مرسی از معرفی این آدم به ما.
نظر لطفتونه و خواهش میکنم. ایشالا که فرصت کنید و یه نگاهی هم به کتابهاش بندازید. خیلی آموزندهست به نظرم.
از خوندنش خیلی لذت بردم
ممنونم
نوشتن این نوشته، برای خودم هم لذتبخش بود و در ادامه لذتبخشتر هم شد وقتی خود دن آریلی اون رو دیده بود و با اون طرز بیان خاص و دوستداشتنیش، یه پیام صوتی برام فرستاد و گفت «چون فارسی نمیدونم، بهت اعتماد میکنم که یه داستان خوب در موردم نوشته باشی، و از آشنایی مجازی باهات خوشوقتم و برات بهترینها رو آرزو میکنم.»
این سی ثانیه پیام صوتی آریلی برام، در روز شلوغ تولدش، جایی که توی ایمیل صراحتا گفته بودم نیازی به پاسخ نیست با توجه به شرایط سختش و ازدحام ایمیلها، به کل زحمتهای من برای این وبسایت تا اینجا میارزید.