
بدون شک حق مسلم هر بچهای، احساس امنیت و اطمینان است. یک بچه باید حس کنید که از طرف سرپرست خود محافظت و حمایت میشود اما متاسفانه همهی بچهها از این نعمت برخوردار نیستند. مسئولیت زیستی و احساسی والدین و اعضای خانواده، ساخت فضایی امن برای ما به عنوان یک بچه بوده است اما گاهی والدین زیر بار این مسئولیت نمیروند یا توان پذیرفتن آن را ندارند و گاهی اصلا آگاه نیستند که این بیمسئولیتی چقدر میتواند به کودک آسیب بزند.
پادکست
منظور از امنیت، تنها حمایت و محافظت فیزیکی در برابر خطرات و آسیبها، تغذیهی کودک و بقیه واجبات نیست، بلکه این موضوع شامل حمایتِ احساسی نیز میشود.
اگر به عنوان کودک، احساس امنیت نکنیم چه اتفاقی میافتد؟ چه میشود اگر دائم حس کنیم که در خطر هستیم؟ پاسخ عبارت است از به وجود آمدن زخم عمیقی روی روح و روان ما. این زخمِ دردناک تا بزرگسالی و شاید مرگ سرکوب میشود اما تاثیرات زیاد و عمیقش را در لحظه به لحظه زندگی حس خواهیم کرد.
هدف از این مقاله، کمک به شما برای تفکر در باب آن است. اگر شما علاقه دارید که زخمهای کودک درون خود را التیام بخشید لازم است که در خصوص دوران بچگی خود بیاندیشید. سالهای ابتدایی که به خاطر میآورید، احساساتی که به عنوان یک بچه داشتید. آیا احساس امنیت میکردید؟ آیا احساس میکردید که جزئی از خانواده هستید و به آن تعلق دارید؟ آیا اجازه داشتید که خودتان باشید؟ رابطهی اکنونِ شما با کودک درونتان چطور است؟ همه این سوالها بسیار مهم هستند و اگر شما هنوز آنها را از خود نپرسیدهاید، اکنون وقت آن رسیده است که شروع کنید.
چرا من اینقدر در خصوص پرسیدن این سوالات مصر هستم؟ دلیل این است که کودک درون، یکی از مهمترین حالتهایی است که شما میتوانید با خودتان ارتباط برقرار کنید و روی خودتان کار کنید. بسیاری ار رفتارها و ناسازگاریها ریشه در آن دارد و با کاوش و ارتباط برقرار کردن با کودک درون قابل حل کردن است.
احساس امنیت به چه معناست؟
امنیت فقط جنبهی فیزیکی ندارد، بلکه جنبه احساسی و روحی روانی نیز دارد. زمانیکه به محدودههای فیزیکی و احساسی ما در خانواده احترام گذاشته میشود، و خود حقیقی ما پذیرفته میشود و احساس نزدیکی به اعضای خانواده میکنیم و حس میکنیم که دوستمان دارد (به خصوص والدین) ما احساس امنیت میکنیم. ما باید آنقدر احساس امنیت در خانواده داشته باشیم، که بزرگ شدن و تغییر کردن باعث نشود که به آن شک کنیم.
ده چیزی که امنیت را از بچگی ما میدزدد
حقیقت این است که زندگی بینقص نیست. خانوادههایی که در آن به دنیا میآییم هم همیشه وصلهی خوبی برایمان نیستند.
عواملی هست که در حین قد کشیدن احساس ناامنی را در ما ایجاد میکند. قبل از اینکه ادامه دهیم لازم است بگویم که نمیخواهیم که والدین یا قیم خودمان را سرزنش کنیم. یادمان باشد که والدین ما با توجه به سطح اطلاعات و سواد و بلوغ احساسی و ذهنی تمام تلاششان را کردهاند. سرزنش کردن و دلخور شدن تنها درد کودک درون را دو چندان میکند. به همین خاطر لازم است که وقتی با کودک درون خود کار میکنیم بدانید که قرار نیست کسی را سرزنش کنید.
در زیر لیستی از حالتهایی که باعث میشود احساس ناامنی داشته باشید را آوردهایم. کدامیک برایتان آشناست؟
- به شما گفته شده که درست نیست که نظرات شخصیِ خودتان را داشته باشید.
- وقتی نظرتان را میگفتید یا عمل متفاوتی انجام میدادید مجازات میشدید.
- نسبت به بازی کردن و داشتن لحظات خوش منع میشدید.
- اجازه نداشتید که به صورت خودانگیخته کاری انجام دهید.
- اجازه نداشتید که احساسات شدیدی مثل عصبانیت یا لذت را ابراز کنید.
- توسط والدین یا اعضای خانواده خجالتزده میشدید.
- مدام به صورت کلامی مورد انتقاد یا سوءاستفاده قرار میگرفتید.
- تنبیه فیزیکی میشدید.
- به شما دیکته میشد که باید احساس مسئولیت در قبال والدین و شادیشان داشته باشید.
- محبت فیزیکی مثل بوسه و بغل و… دریافت نمیکردید.
۲۵ نشانهای که شما کودک درون زخم خورده دارید
به این نشانهها توجه ویژهای کنید. آنها به شما کمک میکنند که بفهمید کودک درونتان تا چه میزانی زخم خورده است و تا چه حد در دنیا حس ناامنی میکند. هرچه تعداد بلههای لیست زیر بیشتر باشد، پشتکار بیشتری برای کار با کودک درون نیاز خواهید داشت:
- در اعماق وجودم حس میکنم که مشکلی دارم.
- هر وقت به فکر انجام کار جدیدی میافتم، مضطرب میشوم.
- یک مردمدوست و در خدمت دیگران هستم و شخصیت قدرتمندی ندارم.
- یاغی هستم و وقتی با دیگران در میافتم احساس زنده بودن میکنم.
- چیزها را جمع میکنم و با دور ریختن مشکل دارم.
- وقتی به دفاع از خودم قد علم میکنم احساس گناه میکنم.
- به عنوان مرد یا زن احساس ناکافی بودن میکنم.
- همیشه میخواهم که برنده بزرگ باشم.
- من گناهکار بدی هستم و میترسم که به جهنم بروم.
- خودم را به خاطر ناشایست بودن مرتب نقد میکنم.
- من سختگیر و کمالگرا هستم.
- با شروع کردن یا تمام کردن کارها مشکل دارم.
- وقتی احساسات شدیدی مثل ناراحتی یا عصبانیت را نشان میدهم خجالتزده میشوم.
- به ندرت عصبانی میشوم ولی وقتی شدم بدجور جوشی میشوم.
- با وجود اینکه نمیخواهم، نزدیکی جنسی میکنم.
- من از اندام و عملکردم احساس شرم میکنم.
- زمان زیادی را به مشاهده فیلمهای پ.و.رن میپردازم.
- به هیچکس، حتی خودم اعتماد ندارم.
- من معتاد هستم یا معتاد بودهام.
- به هر قیمتی که شده از مشاجره دوری میکنم.
- میترسم که مردم از من دوری کنند.
- من برای بقیه بیشتر از خودم احساس مسئولیت میکنم.
- هیچوقت به یکی یا هر دو والدین خودم احساس نزدیکی نداشتهام.
- عمیقترین ترس من، ترک شدن است و هر کاری میکنم که به رابطهام بچسبم.
- من با «نه» گفتن مشکل دارم.
اگر به ده عدد از موارد بالا جواب مثبت دادهاید بایستی بگویم که کار کردن روی کودک درون باید اولویت اصلی شما باشد. اگر به پنج تا ده گزینه پاسخ مثبت دادهاید وقت آن است که با کودک درون خودتان ارتباط برقرار کنید.
احساس امنیت: چطور کودک درونم را حمایت کنم؟
دست کودکی را که در روحت زندگی میکند نگه دار. برای این بچه، هیچ چیزی غیرممکن نیست – پائولو کوئلو
همه ما کودک درون داریم. زمانی را که آخرین بار با کودک درون خود ارتباط برقرار کردید و حرف زدید به خاطر دارید؟ پیش آمده که زمانی را برای گوش دادن به نیازها و بررسی آنها اختصاص دهید؟ آیا شما برای لذت بردن از زندگی زمانی را کنار گذاشتهاید؟
به عنوان انسان، موجودات خطی یا دو بعدی نیستیم. ما چندین شخصیت درونی داریم که رخهای متفاوتی دارند. برای لحظهای فکر کنید: «شمایی» که اکنون در حال خواندن این مقاله است، با «شمایی» که با همکارهای خود شوخی میکند یکی نیست. هست؟ آن شمایی که وسط شب از خواب میپرد با آن شمایی که با شریک یا دوستانش به سینما میرود متفاوت است. شمایی که با والدینتان صحبت میکند با شمایی که با رئیسش حرف میزند متفاوت است.
کودک درونِ شما، یکی از اجزاء حیاتی است که هویت شما را تشکیل داده است. وقتی شما او را نادیده میگیرید یا به کل کتمان میکنید، تاثیر آن کودک زخم خورده و به فنا رفته روی ذهن ناخودآگاه شما خواهد ماند.
به یاد داشته باشید که در پروسه درمان زخمهای کودک درون، دردهای زیادی است که به سطح میآیند ولی همراه و بعد از آن لذت و سرزندگی هم وجود دارد. یکی از جذابترین بخشهای کار برای التیام این زخمها، دستاوردهایی است که سالهای درازی است که حسشان نکردهایم. نه فقط این موارد که رابطههایمان، اعتیادها و عادتهای بدمان کمرنگتر میشوند و ارتباطمان با خودمان عمیقتر میشود. خود-دوستی و قبول آن چیزی که هستیم در نهایت امکانپذیر میشود. من ادعا نمیکنم که همه اینها را در جا تجربه میکنید ولی اگر به پروسه متعهد باشید در مسیر منفعتهایی از این سفر خواهید برد.
لازم است خاطرنشان کنم که این موارد، نمیتواند جایگزین رواندرمانی شود. اگر در کودکی از شما سوءاستفاده جنسی یا احساسی شده یا از بیماری روانی رنج میبرید، بایستی به دنبال کمک یک پزشک باشید. این مقاله تنها مکملی برای آن است.
اگر در طول این مسیر تجربههای سخت و غیرقابل تحملی از احساسات داشتید، سریع پروسه را متوقف کنید و از پزشک کمک بگیرید.
به خاطر داشته باشید که هر چیزی زمان میخواهد و تمرینهای زیر هم راهِ چارهی آنی و سریع نیست. انتظار نداشته باشید که خیلی سریع همه چیز سر جای خودش قرار بگیرید. اما ابزارهای لازم و پایهای را که برای احساس امنیت احتیاج دارید در اختیارتان قرار میدهد. امیدوارم که توصیههای زیر بتواند به شما کمک کند تا رابطهی خوبی با کودک درون خود پیدا کنید.
۱) تفکر در باب خط زمانیِ بچگی
بد نیست کاغذ یا دفتری بردارید یا روی کامپیوتر یک سند جدید ایجاد کنید. سپس آن را به بخشهای زیر تقسیم کنید:
- دورهی نوزادیام (از ۰ تا ۹ ماهگی)
- دورهی کودکیام (۹ ماهگی تا ۳ سالگی)
- دورهی پیش از مدرسهام (۳ سالگی تا ۶ سالگی)
- دورهی مدرسهام (۶ سالگی تا بلوغ)
حالا سعی کنید که در هر بخش خاطراتتان را زنده کنید. این که در هر دوره، چه حسی داشتید، زندگی چطور بود، چقدر احساس امنیت میکردید، چقدر احساس میکردید که دیگران پشتتان هستند و چقدر آن چیزی که حس میکردید را میپذیرفتند. به خاطر داشته باشید که منظور از احساس امنیت، فقط در محیط خانواده نیست و اگر وضعیتی در گذشتهتان وجود دارد که در آن شرایط احساس ناامنی میکردید، آن را هم روی کاغذ بیاورید. مثلا در محیط مدرسه یا کلاس و باشگاه خاصی که عضوش بودید.
هر خاطره یا حسی که متبادر میشود را یادداشت کنید حتی اگر احساس میکنید که تکه تکه است و رشتهی پیوستهای ندارد. تُنِ صدا، طرز بیان و کلماتی که والدین یا معلمهایی که با آنها تعامل داشتید را یادداشت کنید. حتی اگر این خاطرهها به نظر مسخره میآید یا برخورد شما با آنها افراطی بوده، باز هم آنها را یادداشت کنید. به عنوان یک بزرگسال، لازم است که به اصالت آن چیزی که به کودک درونتان گذشته احترام بگذارید، حتی اگر اکنون آن را مسخره یا افراطی میبینید.
هرچقدر اطلاعات از دورهای بیشتر باشد، آن دوره مستحق دریافتِ توجه بیشتر از جانب شماست.
۲) نامهای به کودک درونتان بنویسید.
فرض کنید که شما مادرخوانده یا پدرخوانده «خودِ کودکیتان» هستید. یک شخص فهمیده و مهربانی که عاشق کودک درون شماست. حالا فرض کنید که کودک درونتان را به فرزندخواندگی پذیرفتهاید. همینطور که نامه به کودک درونتان مینویسید، برایش بگویید که چقدر دوستش دارید و چقدر تمایل دارید که با او وقت سپری کنید. طوری بنویسید که احساس امنیت و اهمیت در آن موج بزند. به صورتی باشد که نشان دهید او را، با همه کودکیاش میفهمید. بگذارید مثالی از نامه به کودک درون برایتان بزنم.
ایمان کوچولوی عزیزم
من خیلی خوشحال و شاد هستم که تو به دنیا اومدی. من اومدم که ازت حمایت کنم و محافظت باشم؛ اومدم که دوستت داشته باشم و بهت نشون بدم که چقدر برام مهم هستی. میخوام بهت کمک کنم که این عشق رو حس کنی. بفهمی که همونجوری که هستی تو رو میخوام و قبولت دارم. میخوام بهت نشون بدم که میتونی با خیال راحت بهم حرفات رو بزنی و از احساساتت بگی و خودت رو نشون بدی. میخوام حس کنی که همیشه یه خونهی امنی پیش من داری، و مهم نیست که چی پیش میاد. میخوام کمکت کنم و توی هر قدمی که برمیداری راهنمات باشم. خیلی دوستت دارم.
تقدیم با عشق. پدرخواندهت ایمان
اگر در حین نوشتن این نامه احساساتی شدید، اجازهی بروز بدهید و به هیچ وجه جلوی آن را نگیرید. گریه کنید و به خاطر شجاعتتان برای ابراز آن چیزی که در قلبتان بود به خودتان افتخار کنید.
۳) نامهای از کودک درونتان به خودتان بنویسید
حالا سعی کنید که از دست دیگرتان استفاده کنید (تا بتوانید قسمت منطق مغز را دور بزنیم) و نامهای به خودتان از دید کودک درون بنویسید. به عنوان مثال اگر راست-دست هستید، از دست چپ برای نوشتن استفاده کنید. دست غیر-راحت به شما کمک میکند تا بهتر با بخش احساسات کودک درون ارتباط برقرار کنید. البته نوشتن با دست مخالف اجباری نیست و تنها کمکی است به برقراریِ راحتتر این ارتباط. مثال من از حرفهای کودک درون.
بابای عزیزم
میخوام خونهم رو پیدا کنم. جایی که احساس امنیت میکنم. لطفا بهم کمک کن. دیگه نمیخوام احساس تنهایی کنم.
با عشق. ایمان کوچولو
شما میتوانید این نامهنگاریها را ادامه دهید و یک مکالمه طولانی بسازید. یعنی در اصل بهتر است که این کار را انجام دهید. این کار کمک میکند تا احساساتی که دفن شدهاند به سطح بیایند و خودشان را نشان دهند.
۴) با یک فرد قابل اعتماد وارد گفتگو شوید
تایید و شنیده شدنِ حرفهای کودک درون توسط شخص دیگر، مهم است. میتوانید از یک دوست مطمئن که برایتان ارزش و اهمیت قائل است کمک بگیرید یا از گروههایی که به منظور کمک به همدیگر تشکیل شدهاند و یا یک تراپیست را برای این منظور انتخاب کنید. مهم این است که این صحبتها توسط یک شخص با ذهن باز، شنیده شود و کودک درون شما خودش را ابراز کند. مطمئنا شما میتوانید به تنهایی هم این پروسه را جلو ببرید ولی برای اینکه بتوانید از بعضی سدها عبور کنید یا التیام زخمها را عمیقتر انجام دهید، شریک شدن آن حرفها با شخصی فهیمْ از اهمیت ویژهای برخوردار است. به هر حال ما موجودات اجتماعی هستید و نیاز داریم که آنهایی که برایمان مهم هستند نه فقط حرفهایمان را بشنوند بلکه وجودِ آن احساسات را بپذیرند و تایید کنند. دردهای شما بایستی که با عشق تایید شود؛ اینکه واقعا وجود داشته و شما درد کشیدهاید. اگر شخصی که با او درد و دل میکنید دائم شما را زیر سوال میبرد، بحث میکند و یا میخواهد به شما توصیههای راهگشا کند، در حقیقت شما آن چیزی را که نیاز دارید دریافت نمیکنید پس به دنبال شخص مناسبتری برای حرفهایتان باشید.
لازم است که باز هم تاکید کنم که شما نیاز به حمایت واقعی دارید. اگر دوستی را ندارید که آنقدر بالغ باشد برای این کار بهتر است که از یک تراپیست کمک بگیرید. گزینههای زیادی وجود دارد و سرمایهگذاری روی سعادتتان چیزی است که ارزشش را دارد. بردشاو در خصوص کار کردن روی کودک درون میگوید که «من باور دارم که گروهدرمانی، قدرتمندترین نوع تراپی است.» ولی یک چیز را در نظر داشته و آن اینکه اعضای خانواده که خودشان کارشان با کودک درونشان به جایی نرسیده، برای این کار مناسب نیستند. دفاعی شدن، عصبی شدن و نشان دادن انگشت اتهام میتواند از نشانههایی باشد که در به اشتراک گذاشتن این موضوع با خانواده دچارش شوید.
گفتن این حرفها، شجاعت و قدرت درونیِ زیادی را میطلبد. اگر میترسید، بدانید که طبیعی است. آن ترس را حس کنید و سپس در خصوصش صحبت کنید.
۵) تصدیقهای همراه با عشق و حمایت
تصدیقهای همراه با عشق راه قدرتمندی برای تایید ارزش شماست و کمکتان میکند که مسیر را با احساس امنیت سپری کنید. وقتی که این تصدیقها تکرار شود، مغز شما را از نو سیمکشی میکند و به لایههای زیرین آن نفود میکند. تکرار این پیامها میتواند منجر به تغییرات عمیق و بهبود زخمهای کودک درون شود.
در اینجا چند تصدیق همراه با عشق و حمایت را آوردهام که میتوانید روزانه برای خودتان تکرار کنید:
- من کنارت هستم و حمایتت میکنم.
- به دنیا خوش اومدی. من منتظر بودم که بغلت کنم.
- همونجوری که هستی دوستت دارم.
- اونقدر خوشحالم که اینجایی و تو رو دارم.
- من مراقبت هستم.
- من باهات وقت میگذرونم و برات وقت میذارم.
- میخوام که افکار و احساساتت رو بشنوم.
- طبیعیه که ناراحت باشی و احساس ترس کنی.
- طبیعیه که بخوای خودت باشی بدون هیچ نقابی.
- تو میتونی «نه» بگی.
- خیلی برای من خاص هستی.
- تو برای خودت کسی هستی.
- من بهت ایمان دارم.
- من در مقابل آسیبها ازت محافظت میکنم.
میتوانید این تصدیقها را هر وقت از روز و هرچقدر که لازم میدانید تکرار کنید. حتی شاید بخواهید در حین گفتن آنها تُن صدایتان را عوض کنید یا تصدیقهای بهتری که بیشتر به دلتان مینشیند را بگویید. لیست بالا فقط نقطهی شروع و مثالی برای چگونگی است. بهترین و قویترین تصدیق ها از درون شما و نیازهای عمیقتان میآید.
۶) تصویرسازی و مدیتیشن کودک درون
بایستی نیم ساعت یا بیشتر برای این تمرین وقت بگذارید. جای راحتی را پیدا کنید. بنشینید یا دراز بکشید.
خودتان را تصور کنید که به دیدار «خودِ کودکیتان» رفتهاید. به حیاط میرسید و میبینید که «خود کودکیتان» در حال بازی کردن است. چند ساله است؟ میروید و کنارش مینشینید. شاید بگویید «سلام» و خودتان را معرفی کنید: «من ایمان هستم، خودِ تو، وقتی بزرگ میشی.»
به چشمهای کودک درونتان خیره شوید. چه حسی نسبت به شما دارد؟ کنجکاو است؟ سراسیمه شده است؟ خجالت میکشد؟ مردد است؟ هیجان زده است؟ به حدودِ او احترام بگذارید. اگر میخواهد بغلتان کند، بغلش کنید، اگر تنها به دست دادن راضی است، فقط با او دست بدهید. اجازه بدهید که این سناریو خودش جلو برود. شاید او بخواهد که اول با شما بیشتر آشنا شود. شاید بخواهید بپرسید که «چی رو بیشتر از همه میخوای و احتیاج داری؟»
اگر با دورهی نوزادی خود رابطه برقرار کردهاید شاید کمتر حرف بزنید و بیشتر حس کنید که چه چیزی میخواهد. اگر با دورهی بچهمدرسهای خود ارتباط برقرار کنید شاید بیشتر پاسخهایتان کلامی باشد تا غریزی. اگر کودک درونتان گفت که چه چیزی میخواهد، محیط امنی برایش مهیا کنید. به قول معروف توی ذوقش نزنید، توجیه نکنید، دلیل نتراشید. اجازه دهید که ابراز کند و به او بفهمانید که او و تمام نیازهایش را میپذیرید و برایشان احترام قائلید. به اون بفهمانید که دوستش دارید. بگذارید ببیند که برایتان اهمیت دارد. اگر میخواهد شما را به آغوش بکشد، بغل کند، ببوسد، به او اجازه بدهید که خودش را به راحتی و با امنیت خاطر ابراز کند. وقتی حس کردید که ارتباط خوبی برقرار کردید میتوانید که آرام به اتاق خودتان برگردید، روی نفسهایتان متمرکز شوید و آرام چشمهایتان را باز کنید.
سپس قلم و کاغذ بردارید و ریزِ این سفرنامه به دل سرزمین کودک درون را بنویسید. نوشتن یکی از بهترین ابزارهای ما برای تفکر در باب خود و فهمِ عمیقتر خودمان است. همچنین به شما نشان میدهد که چطور پیش رفتهاید. این کار تنها چند دقیقه وقتتان را خواهد گرفت.
۷) محافظ و پرورشدهندهی خودتان باشید
به عنوان یک بزرگسال، بایستی که مسئول سعادت احساسیمان باشیم. احساس امنیت در این دنیا برای کودک درونمان بسیار مهم و ضروری است. نشانههایی که میتواند خبر از احساس ناامنی بدهد شامل موارد زیر میشود:
- اضطراب دائمی در حضور دیگران
- گرایش به نگرانی بیش از حد
- ناتوانی در اعتماد کردن به دیگران
- ناتوانی در اعتماد به خودتان و تواناییهایتان
- احساس ترس در انجام کارها به تنهایی و با تکیه بر خودتان
- انتقادهای کوبنده از خودتان
- ترس از تجربه چیزهای جدید یا رفتن به مکانهای نو
- داشتنِ بدترین فرض و گمان برای هر وضعیت و موقعیت
اگر احساس میکنید که همیشه مضطرب و نگران هستید، پیشنهاد میکنم که روی احساس امنیت با خودتان بیشتر کار کنید. انتقادهای بیوقفه از خود، بیتوجه به نیازهایتان، و قرار دادن دیگران پیش از خودتان، تلاش برای تغییر خودتان تا مقبولتر شوید شما را در وضعیت وحشتزدگی نگه خواهد داشت و شما احساس امنیت نخواهید کرد.
برای اینکه محافظ و پرورشدهندهی خودتان باشید بایستی خطِمشی واضحی بنویسید و در آن مشخص کنید که چه نوع رفتارهایی با خودتان برایتان خوب است و چه چیزی نیست. روی عشق به خود و قبول کردن آن چیزی که هستید تمرکز کنید. به نیازهای روح، قلب، بدن، و ذهنتان گوش دهید و به خودتان برسید. برای خودتان وقت کنار بگذارید. غذاهایی بخورید که مقوی و مفید باشد.«نه» بگویید و حد و مرزی قائل شوید تا دیگران نتوانند هر جور خواستند شما را برقصانند. استقلال خودتان را به دست بیاورید. کارهایی که باعث احساس امنیتتان میشود را انجام دهید.
امیدوارم که تمرینهایی که در این مقاله آمده به شما کمک کند تا به کودک درون ارزشمندتان دسترسی پیدا کنید و به او کمک کنید تا احساس امنیت کند.
برگرفته از LonerWolf
پاسخ دهید